اين روزها شاهد آتشفشاني از خشم و اعتراضات مردمي در آمريكا هستيم. جنگ تن به تن در خيابانهاي 50 ايالت آمريكا زير ذرهبين رسانههاي داخلي آمريكا و خارجي جهان قرار دارد. هيچ قدرت امنيتي و سياسي نميتواند آن را سانسور كند.
امروز مردم جهان و نخبگان عالم سياست با چشم سر ميبينند كه آمريكا در برابر آمريكا قرار گرفته و صداي شكستن استخوانهاي ليبرال دموكراسي در جايجاي جهان قابل استماع است.
اين صداي مردم آمريكاست كه در جهان عليه تبعيض، نژادپرستي، فقر و فاصله طبقاتي شنيده ميشود.اين تصوير كنوني آمريكاست كه مردم عليه نمادهاي ملي، هويت، تاريخ و حتي پرچم خود قيام كردهاند.
مردم جهان از خود ميپرسند وقتي در كف خيابان در مرئي و منظر جهانيان، گردن انسانها را زير زانوي حكومت فشار ميدهند، زير سقف زندانها و بازداشتگاهها كه هزاران نفر را دستگير كردهاند، چه ميگذرد؟!
حقوق بشر زير زانوي پليس، گارد ملي و ارتش آمريكا نقض ميشود. صداي هيچ نهاد بينالمللي درنميآيد. مردم آمريكا امروز به حكام خود ميگويند؛ «بگذاريد فقط نفس بكشيم»، اما آنها ميگويند شما اراذل و اوباش هستيد و ما چنين اجازهاي را نميدهيم!.
كارنامه ليبرال دموكراسي امروز در آمريكا، كشوري كه اين عنوان را نمايندگي ميكند، 40 ميليون نفر بيكار و 50 ميليون نفر كساني است كه مقامات آمريكايي خود ميگويند زير خط فقر زندگي ميكنند.
دهها انديشكده و اتاق فكر در واشنگتن وجود دارند كه به كاخ سفيد سرويس فكري ميدهند، اما اين روزها آنها ساكت هستند! هزاران محقق و دانشمند علوم سياسي و علوم ارتباطات و متخصص جامعهشناسي و روانشناسي در دانشگاههاي آمريكا و اتاق فكر وجود دارند كه كارشان آيندهپژوهشي، آيندهنگري و... است، اما هيچكدام صدايشان درنميآيد كه چطور شد به اينجا رسيدند.
مردم آمريكا هر روز به طور فشرده و گسترده به خيابانها ميآيند، آنهم در اين فضاي كرونايي و بر بانيان دموكراسي ليبرال لعنت ميفرستند. مغازهها و فروشگاهها غارت ميشود، ساختمانهاي شيك و مدرن به آتش كشيده ميشود، دهها صحنه فجيع سركوب توسط پليس و گارد ملي در قاب دوربين رسانهها ثبت ميشود و شماري دستگير و شماري روانه بيمارستانها و بقيه با سر و رويي خونين به خانهها برميگردند. اين است سيماي روزانه آمريكا و حكومتي كه ايدئولوژي ليبراليسم را در كشور خود و در بسياري از كشورها نمايندگي ميكند.
خيلي دوست داشتم بدانم اين روزها جورج سوروس كجاست؟ او كه اسپانسر انقلابات رنگين در برخي كشورها بود، چه ميكند! او چه رنگي را براي «جنبش مدني» امروز هزاران شهروند آمريكايي انتخاب ميكند.خيلي دوست داشتم از فوكوياما بپرسم چه شد آن تئوري «پايان تاريخ»؟ نزديك به يك ماه است آمريكا در تب داغ نژادپرستي ميسوزد، هيچ طبيب سياسي بر بالين اين جسد ديده نميشود؟!.
حالا ميفهمم چرا ترامپ در برنامههاي تبليغاتي خود ميگفت؛ بايد ارتش آمريكا را از عراق و افغانستان جمع كنم. امروز به اين ارتش به عنوان نيروي سركوب در داخل بيشتر نياز دارند تا در غرب آسيا! .آنان كه با تئوري «ديوانهبازي»، ترامپ را به كاخ سفيد فرستادند تا با زدن زير همه قراردادها، آمريكا به مجامع جهاني و كشورها، پولي را سرازير كنند به داخل، براي حل مشكلات اقتصادي، فهميدهاند كه هزينه اين تئوري بيش از درآمد آن است، اما صدايشان درنميآيد!
امروز كاخ سفيد با يك جنبش مدني به ظاهر بيسر در داخل روبهرو است كه هزاران سر دارد و نميداند براي بازگشت به آرامش، گفتوگو را با كدام سر آغازكند.
قتل جورج فلويد آتش به خرمن عظيم نارضايتي و عصيان پنهان مردم زد. نانسي پلوسي رئيس مجلس نمايندگان آمريكا او را «شهيد» خواند. اين در گفتمان و ادبيات سياسي آمريكا بيسابقه است. آيا اين ادبيات ميتواند آبي بر آتش خشم مردم باشد؟ رژيم شاه در اين دومينوي سقوط گرفتار آمد و راه نجاتي پيدا نكرد. گورباچف آخرين رئيس دولت اتحاد جماهير شوروي خود را در چنين گرداب سياسي گرفتار ديد و راهحلهاي كرملين نتوانست جلوي فروپاشي يك امپراتوري 70ساله را كه در روسيه و بيرون از آن نيمي از كره زمين را دربر گرفته بود، بگيرد.
يادم ميآيد آن روزها كساني كه در كشورمان از ماركسيسم تغذيه فكري ميكردند، نميدانستند به كجا پناه ببرند. آخر سر نتيجه گرفتند به اردوگاه ليبراليسم كوچ كنند! همان اردوگاهي كه با آن به ظاهر ميجنگيدند. اين روزها همينها با ديدن صحنههاي زوال و فروپاشي در كف 50 ايالت آمريكا مهر سكوت به لب زده و گاهي هم حرف ميزنند. اميد دارند حكام جور در كاخ سفيد به شكلي از اين بحران شكننده و مرگبار نجات يابند.
ترامپ چه مردم آمريكا را به مسالمت و چه با خونريزي وسيع از كف خيابانها جمع كند، نميتواند اين رسوايي و ننگي كه بر دامن تاريخ آمريكا در نقض حقوق قشر، تبعيض نژادي، فقر و فلاكت مردم نشسته را پاك كند.امروز مردم جهان جامه سياه را بر تن آزادي و دموكراسي در آمريكا ميبينند. اين جامه سياه را با هيچ اقدامي نميتوان از قامت نظام سياسي آمريكا بيرون آورد.
حكام آمريكا به طور جدي با يك بحران وسيع و عميق در ساحت اقتصاد و مناسبات، فرهنگ و مسائل پيچيده اجتماعي روبهرو هستند. اين بحران به اروپا هم كشيده شده است. اعتراضات مردم انگليس به پشت در خانه نخستوزير و ملكه انگليس رسيده است.
امروز آنارشيسم از سر و روي شهرها و ايالتهاي آمريكا ميبارد. بنياد كارنگي و راكفلر و ديگر انديشكدههاي راهبردي آمريكا هيچ تحليل درستي از حوادث كنوني ندارند. اصلالاصول فلسفه غرب، «اومانيسم» است. از اصالت انسان و حقوق انسانها چيزي در آمريكا ديده نميشود. قوه محركه غرب، نظام سرمايهداري است. از اين نظام چيزي جز فقر و بيكاري و باجگيري باقي نمانده است. هيچ گزينهاي جز اسلام در برابر انسانهايي كه در اين خطه زندگي ميكنند، وجود ندارد. جهان در آستانه «ظهور» است. هر ملتي «حضور» خود را از اين «ظهور» عقب بيندازد، سرنوشتي جز فروپاشي و زوال ندارد.
امروز آمريكا در برابر آمريكاست. نتيجه اين هماوردي هرچه باشد، قدرتي است كه ديگر نميتواند ادعاي مديريت جامعه جهاني را داشته باشد، حتي نميتواند آب بيني قدرت خود را در داخل بالا بكشد.جهان پر از «فعل» و «قول» خداست. فعل خدا را بايد درست ديد و قول او را بايد دقيق شنيد.
غرب بهويژه آمريكا آبستن حوادث بزرگ و تحولات مهمي است. فروپاشي و اضمحلال نتيجه اجتنابناپذير اين حوادث و آن تحولات است.