یکی از نکاتی که درباره بیستمین فیلم ابراهیم حاتمیکیا، یعنی «خروج»، حائز اهمیت است، جسارت او در چند چیز است. میگویند آدمها هرچه از سن و سالشان میگذرد، محافظهکارتر میشوند و سعی میکنند به کارهای سخت نزدیک نشوند. این درباره گروههای مختلف صادق نیست؛ مثلا درباره سینماگران مولف و مسالهساز اینطور نیست. از اسکورسیزی و تارانتینو تا اسپیلبرگ، دست از سر فیلمسازی برنمیدارند و هربار سراغ سوژه ملتهبتر و سختتری میروند. اسکورسیزی فیلم سهساعته میسازد بیآنکه بترسد از اظهار نظرها و تارانتینو، روزی روزگاری را در قالبی میسازد که جوانترها کمتر جسارت میکنند به آن نزدیک شوند.
ابراهیم حاتمیکیا در 58 سالگی، بیستمین فیلمش را به سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر فرستاده است، آن هم با سوژهای ملتهب و ساختی متفاوت. او یک ماجرای واقعی را دستمایه فیلمش قرار داده تا نقد اجتماعی خود را بر آن سوار کند. این را البته در پایانبندی فیلم متوجه میشویم. فیلم جادهای حاتمیکیا در ژانری که کمتر سینماگر ایرانی سراغش رفته، ساخته شده است. جوانترها هم دیگر حوصله چندماه کارکردن در جادههای گچساران را ندارند.
کار سخت دیگری که حاتمیکیا در «خروج» انجام داده، کارکردن با پیرمردهاست. پیرمردهای سینما که شاید هرکدامشان سابقه بازی در یک نقش اول خوب یا یک مکمل حرفهای را داشتهاند اما وقتی کنار هم جمع میشوند، مدیریتشان سخت میشود. به ویژه تعدادیشان که پس از مدتها در یک کار جدی ظاهر شدهاند. کنترل و مدیریت چنین وضعیتی به خودی خود انرژی مضاعفی میطلبد؛ چه اینکه از همه آنها هم باید بازی خوب گرفت و مهمتر اینکه همه اینها روی خروجی پایانی اثر میگذارد.
شاید اگر حاتمیکیا گروه تراکتورسواران را از میان جوانترها انتخاب میکرد، کار راحتتری داشت، اما او کار سختتر را انتخاب کرد. در این بین فرامرز قریبیان البته متفاوتترین نقش یک کارهای ابراهیم حاتمیکیاست. در حالی که او هم یکی از پیرمردهاست اما هم در شخصیتپردازی متفاوت است و هم خود قریبیان بازی قابل توجهی داشته.رحمت بخشی، پیرمرد اهل جبهه و جنگ، کشاورز امروز است که برای اعتراضی درون سیستم، دست به خروج میزند.
خروج پیرمرد با خروج جوانها فرق دارد. پیرمردها پختهترند، شاید انرژی کمتری داشته باشند، اما دیر خسته میشوند، برای به نتیجه رساندن کارها تا جایی که میشود ادامه میدهد، خوابشان فرق میکند، بیداریشان فرق میکند، نشست و برخاست و غذاخوردنشان فرق میکند و فرامرز قریبیان بهخوبی همه این تفاوتها را فهمیده و یک پیرمرد درست و حسابی است. رحمت بخشی یکی از بهترین پیرمردهای سینمای ایران است که فرامرز قریبیان حقش را بهخوبی ادا کرده است.
توجه حاتمیکیا به مظاهر جنگ و دفاع مقدس و ارادتی که به آن سینما و آن فضا دارد، تمام نمیشود. انگار سینمای حاتمیکیا بدون «شهید» سینما نمیشود. اگر در فضای دفاع مقدس کارکرده باشد، شهیدی در دل خاک و خون دارد، اگر از کرخه تا راین و آژانس ساخته، جانباز شهید دارد، اگر چ ساخته باز شهید را روی پرده آورده و اگر به وقت شام ساخته، باز قهرمانش را شهید میکند. «خروج» حاتمیکیا نیز از روستای شهیدپرور عدلآباد آغاز میشود، با تشییع یک شهید و انگار که «خروج» وصیت شهید باشد.
پیرمردها به راه میافتند تا جاده به تماشای آنها بنشیند. در این ژانر، موسیقی از اهمیت ویژهای برخوردار است. یکی از نقاط قوت «خروج» هم موسیقی خوبی است که در کار استفاده شده است. پیرمردها به راه میافتند و فیلم به جز معدود سکانسهایی که دلیل بودنشان را نمیفهمیم، از ریتم خوبی برخوردار است؛ تعلیق مناسب تا رسیدن به بحران برای شخصیت اصلی که پس از دیدار با مشاور رییسجمهور و کمی دیرهنگام اتفاق میافتد؛ او میخواهد رییسجمهور را ببیند. یا باید به حرکتش ادامه دهد یا باید بازگردد. او بازنمیگردد چون از پیرمردهایی است که اگر قرار باشد کاری را به سرانجام برسانند، تا آخرش پایش میایستند و رهایش نمیکنند.
پایانبندی فیلم اما جفا به رحمت بخشی است. رحمت حتی میتوانست مستحق کشتهشدن در راه خواسته مقدسش باشد و اینگونه به رستگاری برسد. حاتمیکیا احتمالا به پایانبندیهای مختلفی فکر کرده اما تصمیم نهاییاش این بوده تا فیلمی درون سیستم بسازد. ساختن با اقتضائات درون سیستم باز یکی دیگر از سختیهای کار حاتمیکیاست. ممکن است منِ مخاطب از این ایده خوشم نیاید، اما نمیتوان منکر جسارت حاتمیکیا شد.
اینکه ما از حاتمیکیا میخواهیم همیشه حاتمیکیای آژانس باشد، یک طرف اما اینکه او 20 سال پس از «آژانس شیشهای» در چه وضعیتی قرار دارد و ایدهآلهای سینماییاش در چه فضایی رقم میخورد هم مهم است. شاید هم ایراد از ماست که همیشه حاتمیکیای آژانس را بیشتر دوست داریم؛ حتی اگر یک روز فیلمی بهتر از آژانس بسازد.
منبع: صبح نو