«دو خویشاوند شریف»
نویسنده: ویلیام شکسپیر و جان فلچر
ترجمه: حمید رضا ابراهیمی
ناشر: قطره، چاپ اول 1398
۲۱۱ صفحه، ۳۲۰۰۰ تومان
***
در بازخوانی متون قدیم چه در ادبیات ایران و چه در اقلیمهای دیگر، در کنار تصحیح آثار، بحث مالکیت آنها همیشه داغ بوده است. در ایران پژوهشگران و استادهای ادبیات بر سر بسیاری از رباعیهای فارسی اختلاف نظر دارند. بسیاری از رباعیها با گذشت چندین قرن از سرودهشدن، هنوز صاحب مشخصی ندارند و بنا به سلیقهی تصحیحکنندگان، آنها را به شاعران مختلفی نسبت دادهاند. بیشتر رباعیهایی را که فضای فلسفی و دهری داشتهاند به خیام نسبت دادهاند حال آنکه با پیدا شدن نسخههای قدیمیتر دانستهاند که آن رباعیها سالها پیش از زادهشدن خیام در تذکره یا کتابی آمده است. (برای مطالعهی بیشتر در این زمینه میتوانید کتاب ارزشمند «رباعیهای شورانگیز» اثر آریا آذرمهر (محمد محمدی) را ببینید که تکلیف بسیاری از رباعیهای بیصاحب با ارائهی سند و استدلال علمی در آن مشخص شده است.) بحث مالکیت آثار ادبی با توجه به نبود امکانات امروزی همیشه بحثی جنجالبرانگیز در میان منتقدان بوده است و این مسئله زمانی از حوزههای ادبیات پا را فراتر مینهد که اقوامی ادعا میکنند شاعران و نویسندگانی در میان ملتهای دیگر داشتهاند. برای نمونه ترکها سالیان سال است که معتقدند مولوی و خیام شاعران ملی آنها هستند حال اینکه بزرگان هرچه نوشتهاند به فارسی بوده است. شاید بیجا نباشد که از حکایتی منسوب به انوری یاد کنیم که در بازاری میرفت و دید که مردم به گرد شاعری به هم آمدهاند که در حال خواندن شعر اوست. هنگامی که به شاعر دروغین میگوید اینکه میخوانی شعری از انوری است پاسخ میدهد من خود انوری هستم! انوری حقیقی به طنز میگوید: «شعردزد دیده بودیم، شاعردزد نه!» بگذریم.
در ادبیات جهان، اصالت آثار شکسپیر همیشه مورد تردید قرار گرفته و منتقدان بسیاری از نظر صحت مالکیت در نمایشنامههایش تردید کردهاند. نویسندگانی چون ویل دورانت شکسپیر را انسانی بیسواد میدانند که باید در درستی این باور که او نویسندهی این شاهکارهای نمایشی بوده است تردید کرد! دورانت مینویسد:
«مردی که تحصیل درستی نکرده بود، چگونه میتوانست اینهمه نمایشنامه بنویسد و در هرکدام از آنها استادی خود را نشان دهد؟ اما مسئله تنها بر سر استادی او نیست چرا که او در هیچ رشتهای جز روانشناسی اطلاعات دقیق و وسیعی ندارد. شکسپیر از کتاب مقدس فقط مطالبی میدانست که در کودکی شنیده بود.»
دورانت را میتوان از بدبینترین منتقدان شکسپیر به شمار آورد. در این میان هستند پژوهشگرانی که در توانمندی و اصالت شکسپیر تردیدی ندارند اما آثاری از او را منسوب به او میدانند یا کار مشترک با نمایشنامهنویسان دیگر به شمار میآورند. رابرت آدامز از جملهی کسانی است که برخی از آثار او از جمله همین نمایشنامهی «دو خویشاوند شریف» را نه اثری مستقل از شکسپیر بلکه کار مشترک او و نمایشنامهنویس جوانی به نام «جان فلچر» میداند. آدامز در کتاب چهار رومانس مینویسد:
«منتقدین در پی بررسی و شناخت آثار شکسپیر، کلیهی آثاری را که به نظر میرسید در آنها شک و شبههای وجود داشته باشد، از آثار او خارج کرده و به کناری نهادهاند که یکی از همین آثار، «دو خویشاوند شریف» است. هرچند این شک و شبهه در مورد آثاری چون تیمون آتنی و پریکلس هم وجود دارد.»
در این میان پژوهشگرانی چون الکساندر دایس معتقدند که شکسپیر در نوشتن دو خویشاوند شریف تنها دست داشته و برخی صحنهها را نوشته و کل اثر را نگاشتهی جان فلچر میدانند. با این همه منتقدانی چون ویلیام جی رالفی دو خویشاوند شریف را به کلی اثر شکسپیر معرفی میکنند. رالفی مینویسد:
«من این نسخه از نمایشنامهی دو خویشاوند شریف را اثری از شکسپیر به حساب میآورم چرا که کار مشترک او مربوط به اثر دیگر بوده است.»
این دعوای قدیمی سالهاست حول محور ویلیام شکسپیر و آثار او در جریان است. با اینهمه هر خوانندهی باریکبینی میداند که خارج از بحثهای تاریخنگارانه و نظری، این نمایشنامههای بینظیر اویند که چون الماسهایی بر تارک ادیبات جهان میدرخشند. حال بخواهیم نام هرکسی را به عنوان خالق آنها روی جلدشان بنویسیم. میتوان بدون دانستن نام واقعی نویسنده، از یک اثر ادبی ناب لذت برد. مثالی که میتوانم اینجا از چنین پدیدهای بیاورم، آثار داستاننویس بزرگ ایرلندی، فلن اوبراین است. او آثارش را با اسم مستعار منتشر میکرد و امروز خوانندگان آثارش میدانند که نام واقعی او فلن اوبراین نبوده است. با این همه کیست که از خواندن شاهکاری چون «سومین پلیس» غرق لذت نشود؟
عشق، مسئلهی محوری نمایشنامهی «دو خویشاوند شریف» است. کسانی که رومئو و ژولیت را خواندهاند و آن را یکی از قلههای دستنیافتنی در ادبیات عاشقانهی جهان دانستهاند، با خواندن دو خویشاوند شریف با چهره و روایت دیگری از عشق آشنا میشوند. بیجهت نبوده که بسیاری از پژوهشگران این اثر را یک رومانس دانستهاند. رومانسی که در آن شوالیههای شجاع بر سر مسئلهی عشق و وظیفه جان خود را با افتخار فدا میکردند. در این ماجرا نبرد در میدان جنگ و رو در روی دشمن شمشیر کشیدن و شجاعتی بیمثال از خود نشاندادن بسیار گواراتر و دلپذیرتر از نبردی بود که شوالیه را به آرمانهای جدیتر دعوت میکرد. شوالیهی قهرمان حالا باید بتواند شجاعت و شرافت خود را آشکار کند هنگامی که سخن از عشق و به دست آوردن معشوق در میان است.