پنجمین سالگرد در گذشت آیت الله مهدوی کنی را پشت سر گذاشتیم . تاريخ انقلاب اسلامي، شخصيت های محدودی همچون آيت الله محمدرضا مهدوي كني را به یاد دارد که سراسر عمر خویش را بر مداری مستقیم و بی اعوجاج پیموده باشند. شخصیتی که در عرصه های مختلف و مهمی در تاریخ انقلاب اسلامی نقش آفرینی کرده است. از حضور در عرصه اول سياست كشور وپذیرش مسئولیتهایی چون عضويت در شوراي انقلاب، تصدی وزارت كشور،فرماندهی كميتههاي انقلاب اسلامي، عضويت در شوراي نگهبان و در نهايت نخست وزيري در يكي از سختترين دورانهاي انقلاب اسلامي گرفته تا ایفای نقش پررنگ و اثرگذار در عرصه تعليم و تربيت در مدرسه مروي و دانشگاه امام صادق عليه السلام، مسیر و منش حرکت او همواره بر مداری ثابت و بی انحرف قرار داشته است.
در این خصوص تحليلهاي مختلفي در سايه القاب متعدد از شخصيت او ارائه گرديده است كه به اعتقاد نگارنده هيچ يك نتوانسته است تبييني كامل از شخصيت والا و وسیع ایشان ارائه دهد. وسعت شخصيت انسانهاي بزرگی مانند او، به افراد اين اجازه را ميدهد تا هريك از منطر خود سخن بگويد و از دیگر ابعاد شخصيت اين بزرگان غفلت ورزد. به تعبير استاد شهيد علامه مرتضي مطهري (ره)، هر انسان بزرگ شخصيت خود را بر يك محور واحد بنا كرده است و اگر اين محورِ واحد به درستي شناسايي و شناسانده نشود، تبيين كاملي از شخصيت او حاصل نگرديده و سنگ بناي تحريف در شناخت و معرفي اين شخصيت گزارده شده است.
به عنوان مثال بسياري او را به عنوان يك فقيه بصير معرفي كردهاند، غافل از آنكه فقاهت، تنها بخشي از شخصيت وسيع ایشان است. چه بسيار فقیهاني كه از حيث مرتبه علمي در مقام استاد او و یا بالاتر از آن بودهاند اما در گلوگاههاي ابتلاء الهی، لغزيدهاند. تاريخ انقلاب اسلامي نشان ميدهد، مهرماه 1360 زمينه مهيايي براي كانديداتوري آيت الله مهدوي كني، نخست وزير وقت، در انتخابات رياست جمهوري وجود داشت و اقبال مردمي بالايي نسبت به ايشان شكل گرفته بود. با اين حال با ورود آيت الله خامنهاي به عرصه کاندیداتوری سومین انتخابات ریاست جمهوری، او با این استدلال که رقابت بين روحانيت براي كرسي رياست جمهوري را صحیح نمیداند، از اين عرصه كنار ميرود. ضرورتي به مرور تاريخ هزارساله فقها نيست، نگاهي به تاريخ نزدیک انقلاب اسلامي نشان ميدهد، فقهايي كه خود نظريه پرداز ولايت مطلقه فقيه بودند، در وقت ابتلاء، نظريات خود را فراموش كرده و نه تنها اطلاق ولايت فقيه، كه اساس آن را زير پاي خود نهاده و گذشتند.
برخي ديگر وجه مميزه شخصيت ايشان را اخلاق مداري خواندهاند. هرچند اخلاق بعد مهمي در انسجام شخصيتي او بود و در ميدان سياست ورزي، به عنوان يك مميزهي مهم در اين انسان بزرگ مورد توجه است، اما تاريخ نشان ميدهد اخلاق مداران اساسا عزلت نشيني و كناره گيري از سياست را برگزيدهاند. تاريخ انقلاب اسلامي نيز پر است از اساتيد اخلاقي كه اصول اخلاقي آنها را از ورود به ميدان سياست بازداشته و يا از ميدان سياست به در كرده است. حال آنكه اين استوانه اخلاق، در تمام مدت حيات خود، هيچ گاه نه اخلاق را براي اغراض سياسي زير پا گذاشت و نه در حفظ اصول اخلاقي حاكم بر حيات خود، عرصه سياست را وانهاد. محمدرضا مهدوي كني چه به عنوان يك شخصيت سياسي مستقل و چه در قامت دبير جامعه روحانيت مبارز تهران، همواره در انتخاباتها صاحب رأي و نظر بود و آن را براي آگاهي جامعه ابراز ميكرد. كسي به ياد ندارد در هيچ مقطعي ايشان ذرهاي از اصول اخلاقي كوتاه آمده و براي تحقق انتخاب خود، دست به تخريب نامزدها يا جريان رقيب بزند. هيچ كسي تا كنون در تاريخ انقلاب نه ديده و نه شنيده است كه جايي باشد كه براي پيروزي در يك رقابت سياسي، آيت الله مهدوي كني رقيب خود را به صفات ناپسند داشته يا نداشتهاش، در جامعه ملقب كند. از آن سو نيز هيچ كس به خاطر ندارد در مقطعي يا انتخاباتي ملاحظات اخلاقي ايشان را از فعاليت سياسي باز بدارد. نمونه بارز اين دو رويكرد مكمل، حضور ايشان در عرصه نمايندگي مجلس خبرگان رهبري و سپس رياست بر اين مجلس است. جايي كه اصول اخلاقي همانطور كه دست و پاي ايشان را براي نامزدي رياست مجلس خبرگان رهبري نبست، موجبات آسيب رساندن به شخصيت رقيب را نيز فراهم نياورد. ايشان در نخستين نطق خود پس از تكيه زدن بر كرسي رياست مجلس خبرگان رهبري، براي محافظت از شخصيت رقيب، اين جايگاه را تفويض شده از آقاي هاشمي رفسنجاني قلمداد كرد.
آیت الله مهدوی کنی، بي شك يكي از ده سياستمدار بزرگ تاريخ ايرانِ پس از انقلاب اسلامي است. قطع نظر از جنبهي علمي، شخصيت اخلاقي و منش تربيتي او، به تصريح مكرر خود، يك آخوند سياسي بود و از ابتداي فراغت از حوزه در زمره ياران امام خميني (ره) به فعاليت سياسي عليه رژيم پهلوي پرداخت. سالها زندان، تبعيد و شكنجه در روزگار حكومت پهلوي، نشان دهنده عزم جزم او در مبارزه عليه حکومت طاغوت است. با پيروزي انقلاب اسلامي او در حلقه نخست ياران امام خميني (ره) از همان ابتدا با عضويت در شوراي انقلاب و سپس پذيرش مسئوليتهاي چون اداره كميتههاي انقلاب اسلامي، وزارت كشور، عضويت در شوراي نگهبان، امامت جمعه تهران و نخست وزيري اهتمام خود به امر سياست را بيشتر و بيشتر گردانيد. پس از اين دوران نيز كناره گيرياش از مسئوليتهاي سياسي، از اثرگذاري شخصيت سياسي او نكاست و نقش او در حوادث سالهاي بعد تا پايان حيات مباركش در همه رخدادهاي سياسي ایران آشكار و هويداست. از نقش آفريني در انتخاباتهاي مختلف گرفته تا موضع گيريهاي مهم ايشان در ماههاي فتنه 88 تا ورود دوباره ايشان به عرصه اصلي سياست با نمايندگي و سپس رياست مجلس خبرگان رهبري، همه و همه حكايت از اهميت اين بعد در شخصيت ايشان دارد. با اين حال ترديدي نيست كه سياست محور شخصيت او نبود اما از مقومات مهم شخصيتش به شمار ميرفت.
گذشته از این القاب نارسا و نامتناسب با شخصیت جامع ایشان، عنوان ناصواب دیگری نیز به تدریج در توصیف ایشان در یادداشتها و نشریات جوانه زد و کمی بعد جان گرفت تا جایی که مدار و محور شخصیت ایشان قلمداد شد. مشي به دور از افراط و تفريط ایشان، به ويژه پس از ارتحال، بعضا به غلط ذيل عناويني چون مدارا و اعتدال تفسير گرديد. القابي كه عموما ايشان را شخصيتي نه چندان محکم و تا حد زیادی منعطف معرفی ميكند که در نگاه برخی، آنقدر اهل تسامح است كه تلاش ميكند با همه سلایق سياسي بسازد. اعتدال در معناي مورد نظر اينان، يعني تبعيت از جو؛ اينكه امروز روز چيست، پس ما هم از همان سخن ميگوييم. مدارای مکد نظر ایشان نیز، یعنی کسی که سخت نميگرفت و خطوط قرمز اعتقاد و منش سیاسی او سیال و متغیر بود. اين گونه توصيفات از سوي برخي رقبا ناشي از عدم شناخت دقيق و از سوي برخي ديگر حكايت از تلاش براي تحريف شخصيت اين انسان بزرگ دارد.
اما نگاهي عميقتر به مواضع و رويكردهاي او در عرصه سياست ورزي نشان ميدهد، مدارا و اعتدال به هيچ عنوان با شخصيت او سازگاري نداشت. نمونه نخست، انقلابی گری ایشان است. او يكي از مبارزان صف اول انقلاب اسلامي بود كه در راه رسيدن به آرمان حكومت اسلامي، زندان، شكنجه و تبعيد را به جان خريد. بي شك اگر اهل مدارا و اعتدال بود، هيچگاه چنين مسير سخت و دشواری را براي تحقق مقصود خود برنميگزيد و مانند برخي ديگر از مخالفين رژيم به مبارزاتي نرمتر و بيدردسرتر روي ميآورد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز، در مقاطع حساس انقلاب نشان داد، حسن خلق و مراعات حدود شرعي در تعاملات سياسي، امري کاملا متفاوت از اعتدال است. زمانی که در سالهای پایانی دهه شصت ماجرای انشعاب برخی از جامعه روحانیت مبارز که منجر به تأسیس مجمع روحانیون مبارز گردید، آغاز شد، ایشان بر خلاف آنچه مشی مدارا اقتضا می کرد بر اعتقاد و باور خود ایستاد و الا چرا انشعاب؟
ماههاي فتنه 88، در حالي كه رهبري از ظلم بزرگ سخن ميگفت، بسياري از سياسيون همسو با ایشان، با اين باور كه ميان نظام و اصحاب فتنه نزاعي است كه هر يك بايد به سهم خود كوتاه آمده و توافق كنند، به واسطه گري ميان نظام و فتنه گران مشغول گردیده و نام آن را ميانه روي و اعتدال گذاشتند. همزمان با چنين رویکرد مبتنی بر اعتدال و مدارا، اما، آیت الله مواضعی قاطع و محکم در دفاع از نظام و ولايت فقيه داشت؛ مواضعی که به مذاق بسياري از كساني كه سالها ايشان را شيخ اعتدال ميخواندند و بعدها ایشان را منادی مدارا معرفی می کنند، خوش نيامد.
نقل اين خاطره نگارنده از آن سال خالي از لطف نيست. زماني در تابستان 88، يكي از اعضاء دولت اصلاحات و متهمين فتنه پس از انتخابات، در زمان مرخصي از زندان، براي ديدار با آيت الله مهدوي كني به دانشگاه امام صادق عليه السلام آمد. تلاش او و واسطههاي پرنفوذش براي ديدار با ایشان، با مخالفت قاطع شخص ایشان بي ثمر ماند. نقل است که فرموده بودند، ابتدا از فتنه و فتنه جويان برائت بجوید و بعد به ديدار من بياید. عبارتي كه پيشتر درباره ديگر سران اصلي فتنه نيز که درخواست ملاقات با ایشان را داشتند، به كار رفته بود. دست آخر آن فرد در بيرون دفتر آنقدر منتظر ايستاد تا بلكه -بر اساس همین باور ناصواب مدارا و اعتدال در ایشان- بتواند آیت الله را در محذور اخلاقی قرار داده و حداقل در هنگام خروج، با ایشان ملاقات كند. اما، آیت الله که جز بر مدار حق عمل نمیکرد، هنگام خروج بي توجه به حضور اين فرد و بدون آنكه لحظهاي براي او مكث كند، سوار بر خودرو گرديد و رفت. رفتاری كه مطلقا با اعتدال و مدارای مورد انتظار و ساختگی آنها سازگاري نداشت و نه حتی با متر اخلاق و شاقول سياست میشد آن را سنجيد.
محمدرضا مهدوي كني، را نه فقاهت و سياست و اخلاق حسنه و نه اعتدال و مدارایي كه به او نسبت داده شد، سياستمدارِ صادق و انقلابيِ صريح نكرد. آنچه شخصيت او را قوام داد و در تمامي ساليان عمر با بركتش در تندباد حوادث، حفظ كرد، چيزي فراتر از اين بود. چيزي كه در روز ابتلاء الهي به داد او ميرسيد و در لحظههاي انتخاب، ميزان حق را براي سنجش گزينهها، پيش روي او مينهاد؛ چیزی که قدرت تشخیص حق از باطل را به هر مؤمنی می بخشد و آن نیست مگر تقوا. تقوا آن مميزهاي است كه اگر آن را نشناسيد يا به حساب نياوريد، در شناخت آیت الله مهدوی کنی و انسانهايي همچون او، ره به جايي نخواهید برد و عظمت شخصيت آنها را درك نخواهید كرد.
سؤال مهم اكنون اين است: تقوا چيست؟ در ابتداییترین سطح، تقوا، قدرت بر انجام واجبات و ترك محرمات است. در عرصه فردي اين واجبات و محرمات مشخص اند؛ نماز، روزه، حج، خمس، زكات و نظاير آن واجبات فردي يك مسلمان اند و دروغ، غيبت، ربا، رشوه و مانند آن نيز محرماتي هستند كه در زندگي هر فرد مسلمان بايد از آن اجتناب شود. اما واجبات و محرمات در عرصه اجتماعي و سياسي و به تبع آن حدود تقوا، بسيار متفاوت است.
بسياري از حلالها و حتي مستحبات براي كارگزاران و مسؤولان حكومت اسلامي حرام ميشوند و بسياري از مستحبات و مباحات براي آنها واجب.
مثال معروفي در اين زمينه نقل شده است كه فردي از مسئولين كشور براي چندمين بار (بيش از يكبار بوده است) قصد سفر حج كرده بود؛ به طريقي حضرت امام خميني (ره) از اين امر مطلع گشته و براي او پيغام دادند اگر واجب شرعي است كه انجام بده اما اگر حج واجبت را رفتهاي و اين جزء مستحبات است، رسيدگي به امور مردم و ماندن در محل انجام وظيفه واجب است. به تعبير بهتر، تقواي سياسي، حج به عنوان يك عمل مستحبي فردي را براي مسئول حكومت اسلامي تبديل به يك امر حرام ميكند.
بنابراين، تقواي سياسي قدرتي است كه يك كارگزار، مسئول و سياستمدار در حكومت اسلامي را وادار ميكند تا در تمامي آنات و حالات بر اساس بايدها و نبايدهاي شرعي و ديني در افق يك مسئول و کارگزار حكومت اسلامي عمل كند.
نگاهي به حيات مبارك مرحوم آيت الله مهدوي كني نشان ميدهد، عنصر تقوا محور تمامي افعال و تصميمات ايشان بوده است. از اصل ورود به عرصه سياست گرفته تا جزئي ترين رفتارها و تصميمات او، همه و همه بر اساس فهم اجتهادی دقیق از وظيفه ديني و عمل مطابق با آن وظيفه شكل گرفته است. بارزترين بروز اين خصلت، در انسجام شخصيتي ايشان و به تعبير بهتر يك دستي شخصيت اين انسان بزرگ است. جايي كه سياست و ديانت هيچ كدام در شخصیت ایشان، بر يكديگر سبقت ندارد.
آيت الله مهدوي كني يك روحاني سياستمدار بود اما هيچ گاه در شخصيتش سياست و ديانت جدا از هم قرار نگرفت كه در مواقعي يكي بر ديگري تقدم بگيرد؛ چيزي كه در ميان روحانيون وارد در سیاست کمیاب نیست؛ يا به كل از سياست به دور میروند و يا آنگونه داخل در سياست اند كه از روحانيت لباسش را آن هم هر از گاهی به تن دارند.
او سياست را غير از ديانت نميدانست و به همين طريق ديانت را غير از سياست نميشمرد. در منظر او يك تصميم و رفتار سياسي، خود يك فريضه ديني بود.
آنچه ايشان را در سالهاي ابتدايي دهه 60 و در اوج دوران سياستمدارياش، -يعني بهترين زمان رسيدن به بالاترين مقام اجرايي كشور- از ميدان انتخابات رياست جمهوري به دانشگاه امام صادق عليه السلام و عرصه تعليم و تربيت نيروهاي مؤمن و انقلابي سوق داد، نه فقاهت و سياست و اخلاق و نه مدارا و اعتدال، که تقوا بود؛ تقوای او این بود که حال که فرد مناسب ديگري براي مسئوليت رياست قوه مجريه در ميدان عمل حاضر است، نه تنها تكليف از تو برداشته است كه تكليف تو حمايت و تبعيت از فرد حاضر در ميدان است.
یا انگيزهاي كه ايشان را در سالهاي سخت پاياني دهه 60 نسبت به اتهامها و افتراهايي كه ايشان و جريان جامعه روحانيت مبارز را به اسلام امريكايي متهم ميساخت، وادار به سكوت ميكرد، فقاهت و اخلاق و سياست نبود، بماند که مدارا اقتضایی متضاد آن داشت. تنها تقوا بود كه نميگذاشت ايشان مصلحت شخصي و جناحي و اعاده حیثیت به حق خود را بر مصلحت و حیثیت انقلاب و نظام برتري دهد. و دست آخر ورود ايشان در سالهاي پاياني عمر مبارك خود به عرصهاي از سياست كه سالها پيش بنا بر وظيفه آن را رها كرده بود، نه استلزامي شرعي و اخلاقي داشت و نه حجتي سياسي و نه سازگار با حال و سلامتي ايشان بود. تنها تقوا، يعني انجام تكليف در زمان صحيح بود كه ايشان را وارد انتخابات مجلس خبرگان رهبري كرد و سپس بر كرسي رياست اين مجلس نشاند. چه اينكه مهدوی کنی با رياست بر مجلس خبرگان اعتباري بر خود نميافزود، بلكه اين جايگاه مجلس خبرگان بود كه با زعامت ايشان ارتقاء و استحكام مييافت.
کلام آخر آنکه حيات انسانها مملؤ از روزها و روزگاران مختلف است. همانند چهار فصل سال، ديروز زندگي هيچ انساني با امروز و فرداي او يكسان نيست. گاهي هواي زندگي بهاري است و گاهي پاييزي، گاهي گرماي شديد مرداد است و گاه سرماي خشك ديماه. انسانها به شكلهاي مختلفي در برابر اين تغيير و تحولات جوي واكنش نشان ميدهند. گاهي با هرچه هست ميسازند و دم بر نميآورند، گاهي براي آسايش خويش دست آويز اين فنآوري و آن ابزار ميشوند، گاهي از سرما به گرما پناه ميبرند و گاهي از گرما به سرما و هزار راه و روش ديگر كه در اين مقال نميگنجد.
اما هستند كساني كه در تداول ايام تكاني نميخورند؛ نه از گرما فرارياند و نه از سرما گريزان. نه گرما ميسوزاندشان و نه سرما ميلرزاندشان. اينان، در تندباد حوادث مانند سرو، افراشته ميمانند و فتنهها و ابتلاءات ريز و درشت زندگي، صحيح و خطا را در نظرشان جا به جا نميكند. و این از بارزترین ممیزات ایمان است که فرمود المؤمن کالجبل الراسخ، لایحرّکه العواصف؛ مؤمن مانند کوه استوار است و تندباد های حوادث او را تکان نمیدهند.
اين مردانِ مرد اگرچه در روزگاران كميابند، اما هميشه بوده و هستند و بوستان بشريت در همه ادوار تاريخ، از جويبار عزم و اراده و همت و در یک کلام تقوای ايشان آبياري شده و ميشود. محمدرضا مهدوي كني انسانی از این دست بود که به تعبیر رهبر انقلاب از همان اوان جوانی اهل تقوا بود و تا پایان حیات پربرکت خویش نیز چنین ماند.
*ازشاگرد آیت الله مهدوی کنی