مدتی است كه روایت جدید یكی از روشنفكران دینی مرحوم از واقعه عاشورا در فضای مجازی دستبهدست میشود و به دلیل تناسبش با فضای مشهورات رایج فكری در میان روشنفكران دینی در این سالها (یعنی اسلام غیرسیاسی) مورد توجه بخشی از افكار عمومی هم قرار گرفته است. حال آنكه این روایت از حادثه عاشورا و رفتار امام حسین(ع)، كل ماجرا را تبیین نمیکند.
بر اساس روایت مرحوم احمد قابل، امام نه بهقصد ساقط كردن حكومت یزید یا تشكیل حكومت خود، بلكه بهقصد فرار از بیعت با یزید و خونریزی در مكه از این شهر خارج شد و در این گریز در كربلا به شهادت رسید.
باید پرسید - و از اینجاست كه مسئله مهم میشود و به تبیین نیاز دارد- كه امام گریخت كه چه كند؟ چند صباحی دیگر جان بدر ببرد و زندگی كند؟ آنهم بعد از اطلاع از حمایت و كمك خواهی هزاران نفر از اهل كوفه؟ یا گریخت كه با توجه به فرصت پیشآمده برای قیام برای اوضاع نابسامان دین و جامعهاش كاری كند.
مرحوم قابل میگوید امام گریخت تا برود امر به معروف کند، هم جامعه را هم حكومت را، آنهم در مرحله اول از امر به معروف زبانی و فرهنگی است و به همین دلیل هم اهلوعیال امام همراهشان بود و سازوبرگ كافی جنگی نداشتند.
اولاً معلوم است كه امام به «قصد» كوفه از مكه خارج شد و دلیل كوفه رفتن نامه پشتیبانی اهل كوفه برای حمایت از امام بود. آیا امام میخواست با این پشتیبانی مادی و معنوی بزرگ فقط امر به معروف لسانی و كار فرهنگی كند؟!
ثانیاً میتوان بنا بر منطق موقعیت گفت امام اهلوعیال را هم برد كه از گزند مزاحمت یزیدیها درامان باشند.
ثالثاً سابقه برخورد استبداد اموی با منتقدان و امر به معروف کنندگان معلوم بود و خود مرحوم قابل هم در روایتش بر اطلاع امام از عزم جزم یزید بر حذفش تأکید میکند.
وقتی صرف بیعت نكردن امام باعث صدور جواز قتلش شده بود، آنوقت امام چطور میخواست ذیل خلافت یزید فقط امر به معروف زبانی كند؟ یزید، ابوبكر و عمر و عثمان نبود که امام حسین (ع) بنابر استدلالهای مرحوم قابل راهی شبیه به امام علی (ع) را در اعتزال و کنارهگیری بیدغدغه از سیاست و قدرت در پیش بگیرد و درعینحال خلیفه یا مردم را از امر به معروف و مشورت خودش بهرهمند كند و هیچ اتفاقی هم نیفتد. یزید حتی به پدرش معاویه هم شباهت نداشت تا امام حسین (ع) مانند برادرش با او تا كند. رفتار او شباهتی به سلوك خلفای قبلی و حتی سلوك یك مسلمان عادی نداشت. دیر یا زود آن مصاف بزرگ رخ میداد چون استبداد اموی و زر و زور و تزویرشان فرصت به كسی چون امام نمیداد. حتی اگر امام با هدف به دست گرفتن حكومت، زودتر به این مصاف میرفت اقدامش از شائبه خلیفه كشی دور بود چون معاویه بر خلاف عهدش با امام حسن (ع)، یزید را جانشین خود و خلافت را عملاً موروثی كرده بود و این بدعت بزرگی بود كه حتی طرفداران خلفای قبل هم فکرش را نمیکردند. خلیفگی یزید مشروعیت نداشت.
بنابراین حتی اگر نتوانیم بگوییم امام برای به دست گرفتن حكومت توسط خودش مبارزه میکرد قطعاً میتوانیم بگوییم كه او برای ساقط كردن حكومت یزید خروج و قیام كرد. ساقط كردن یزید ضرورت عقلی، رسالت تاریخی، تكلیف دینی و اجتماعی امام بود و هیچكس مانند او از سرمایه لازم معنوی، اجتماعی و سیاسی برای این كار برخوردار نبود.