از عهد فلاسفه يونان باستان، استقلال و خودكفايي، تعالي يك جامعه محسوب ميشود. در قرن شانزدهم، استقلال انگلستان از سلطه كليساي روم، آغازگر دوراني از استقلال طلبي اروپاييها شد. كليساي انگلستان، پادشاه را در راس كليسا قرار داد و به استقلال خود افتخار ميكرد. اما اعلام استقلال امريكا (١٧٧٦) از سلطه انگلستان، يك واقعه بسيار مهم ديگر در تاريخ جهان است. پدران بنيان گذار امريكا، از گسترش كليساي انگلستان احساس خطر ميكردند و آزادي از دين را هم مشمول تعريف استقلال دانستند. بدون ترديد متاثر از استقلال امريكا، دوران نويني در منطقه و جهان آغاز شد. مردم چندين كشور آن منطقه از جمله كشورهاي امريكاي لاتين، با الگو گرفتن از استقلال امريكا، قيام كردند و دولتهايي مستقل از اراده استعمارگران تشكيل دادند. نفوذ ديدگاه اعلاميه استقلال آمريكا در اعلاميه حقوق بشر و شهروند انقلاب فرانسه، يكي ديگر از مفاخر استقلال آمريكا است.
آمريكاي مغرور با دكترين مونرو، مسئوليت خود جهت حفاظت از استقلال آمريكاي لاتين در مقابل طمع استعمارگران اروپايي را اعلام كرد. پس از آن نقش آفريني آمريكا در جنگهاي جهاني، باور امريكاييان را محكم كرد كه امريكا همچون يك فانوس دريايي، راهنماي همه ملتهاي سرگشته در تلاطم جهاني است. علي رغم آلود بودن دستان امريكا به خون ملتها، روايات تبليغاتي از استقلال آمريكا نيز راوي همه واقعيت نيست. تامل بر تاريخچه تجاوز به مرزهاي مكزيك، اشغال سرزمين سرخپوستان و برده داري، جهت كشف نيرنگ رويافروشان كافي است. بايد دانست كه برده داري در ميان موسسان امريكا رواج داشت، كشتار سرخپوستان به طور سيستماتيك دنبال ميشد و ايالات جنوب و جنوب غربي امريكا، غنايم جنگي پس از اعلام استقلال هستند.
آمريكای كنوني فقط محصول قيام ضد استعماري نيست، وسعت قلمرو مكزيك و حقوق بوميان آن سرزمين نيز از موانع جدي ايجاد آمريكاي كنوني بودند. از اين نگاه، تكرار الگوي امريكا را ميتوان در سير ايجاد اسرائيل مطالعه كرد. آنچه طي تاسيس اسرائيل تا به امروز بر فلسطينيان و البته سرزمين اردن و لبنان و سوريه گذشته است، بسيار به سرنوشت سرخپوستان و اشغال خاك مكزيك در قرن ١٩ ميلادي شباهت دارد. مشهور است كه ياسر عرفات در سال ١٩٨٢ به اين شباهت توجه كرد و گفت «هر كس فكر ميكند سرنوشت فلسطينيان مانند سرنوشت سرخپوستها در امريكا خواهد شد، سخت در اشتباه است.» به هر حال تكرار شدن تجربه امريكا، اينبار طي ايجاد كشوري در سرزمين اشغالي فلسطينيان، بسياري از آمريكاييان را مجذوب خود كرده است.
اما در مقابل اين تكبر آمريكايي و اشغالگري اسرائيل، مقاومتي وجود دارد كه طي ٤٠ سال اخير، به انقلاب اسلامي ايران پشتگرم است. انقلاب ايرانيان عليه رژيمي كه تحت تسلط آمريكاييان بود، يك درس تاريخي را به صحنه واقعيت كشيد. انگلستان عليه سلطه كليساي كاتوليك ايستاد اما خود به سلطه بر ديگران پرداخت. امريكا عليه سلطه انگلستان قيام كرد و سپس خود سلطهگر شد. ايران در برابر سلطه امريكا انقلاب كرد و آبرومند مانده است؛ چون همچنان به مخالفت با سلطه پذيري و سلطه گري وفادار مانده است.
انقلاب اسلامي ايران زلزله در باورهايي بود كه يگانه راه استقلال و ترقي كشورهاي ستمديده را در تطابق با رسم آمريكاييها جستجو ميكرد. برخلاف انتظار نظريه پردازان، با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، دين به ميدان بازگشت و اين ترديد را در ميان ايشان تقويت كرد كه اسلام، مسيحيت نيست پس تيغي كه بر مسيحيت كشيده شد، عليه اسلام عمل نخواهد كرد.
انقلابيون ايران با اعتماد بنفس متوجه اين نقش تاريخي خود بوده اند و آگاهانه شعار «مرگ بر آمريكا» را بلند كردند. رهبران انقلاب، نظام سلطه را تعريف ميكنند و هر از چندي به بازخواني تاريخچه آمريكا هم ميپردازند تا آنجا كه آيت الله خامنهاي تذكر داد كه «آبراهام لینکلن که میگویند این (برده داري) را حذف کرده است، بر حسب دقّتهای تاریخیای که کسانی کردهاند، واقعیّت قضیّه این نیست؛ مسئله مسئلهی حذف بردگی نیست؛ مسئله مسئلهی شمال و جنوب بود و جنگهای دامنه دار و ریشه دار چندسالهی شمال و جنوب آمریکا و بحث دعوای بین زمینداری و کشاورزی از یک طرف و صنعت از یک طرف؛ دعوا سر این حرفها بود؛ بحث این نبود که واقعاً به خاطر احساسات انساندوستانه [باشد]».
آمريكاييها همچنان روز استقلال را جشن ميگيرند اما به شهادت تاريخ، از اعلاميه استقلال تا امروز، آمريكا خود بزرگترين دشمن استقلال و كشورهاي مستقل بوده است. گسترش سلطه الگوي آمريكايي با ابزار تحريم و تهديد و جنگ پيگيري ميشود و در مقابل ايشان، الگوي انقلاب اسلامي رقيب توانمندي است كه صدور آن نگرانشان ميكند. اين ايران مستقل است كه امروز همچون يك فانوس دريايي در هر تلاطم منطقه، راه درست را به ديگر ملتها نشان ميدهد:
« مقاومت به تدریج از مرزهای جمهوری اسلامی فراتر رفت. نه اینکه ما بخواهیم این عنوان مقاومت را یا فکر مقاومت را صادرکنیم که بعضیها در گوشه و کنار اعتراض میکنند که چرا میخواهید انقلاب را صادر کنید. ما انقلاب را صادر نمیکنیم؛ انقلاب، فکر است، اندیشه است، راه است؛ اگر مورد پسند و قبول یک ملّتی قرار بگیرد، به خودیِ خود آن ملّت آن را میپذیرد.» (آيت الله خامنه اي، ١٤ خردادماه ١٣٩٨)