«اين فيلمساز شاعر نقاش عروسك ساز مستندساز افسانه پرداز شعبده باز»
(سينماي سرگئي پاراجانف)
نوشته: روبرت صافاريان
ناشر: چشمه، چاپ اول 1397
127 صفحه، 20000 تومان
****
«فیلمهای من تنها در یک چیز مشترکند: سبک، من نمیخواستم مکتب خاصی به وجود بیاورم یا چیزی به کسی بیاموزم؛ هرکس سعی کند از من تقلید کند نابود میشود.» اینها حرفهای فیلمسازی است که در دهه هفتاد و هشتاد میلادی یکباره در جهان کشف شد، خیلی ها سعی کردند از او تقلید کنند، اما سبک او چنان در ویژگی های بومی و فرهنگی سرزمین خود تنیده شده بود که عملا ممکن نبود، حالا اینکه چند فیلمساز در راه این تقلید، به بی راهه افتادند و نابود شدند...بماند!
در نیمه دوم دهه شصت میلادی، با دو فیلم شاخص خود: «سایه نیاکان فراموش شده» و «رنگ انار» رفته رفته در آن سوی مرزهای شوروی سابق، به نامی برجسته در فیلمسازی بدل شد. شهرتش زمانی فراگیر شد که خودش گرفتار زندان بود! جالب اینکه لویی آراگون نویسنده معروف چپگرای فرانسه، وقتی از برژنف (رهبر آن زمان شوروی) درخواست کرد پاراجانف را آزاد کنند، برژنف کلی تعجب کرده بود، این هنرمند مهم چه کسی بود که او حتی اسمش را نشنیده بود! به هر حال پاراجانف در اواخر دهه هفتاد آزاد شد و توانست بخشی از مهمترین فیلمهای کارنامهاش را در آخرین دهه زندگیاش (دهه هشتاد) بسازد.
برای خیلی از علاقمندان جدی سینما در ایران، شنیدن نام پاراجانف یادآور یک دوره از سینمای دولتی گلخانهای در ایران است که متولیان آن، برای فاصله گرفتن هرچه بیشتر از سینمای تجاری و داستانگوی پیش از انقلاب، به دنبال جایگزین کردن نمونههایی از سینمای فرهنگی و هنری مبتنی بر شاخصههای هویت بومی و البته مذهبی بود.
در چنین احوالی سینمای ضد داستان پاراجانوف، ب انبوهی المانهایی که ریشه در سنتها و باورهای بومی سرزمین خود داشت، چندی برای متولیان دولتی سینمای آن روزگار به عنوان یک الگو و نمونه مطرح شد. نمونه وطنی چنین سینمایی به خیال آنها میتوانست خوشایند همه باشد، چون هر کسی می توانست از ظن خود با آن یار شود! بنابراین در جشنوارههای دولتی فجر هم فضای زیادی به نمایش و بزرگداشت این آثار اختصاص یافت. اما از دل همه اینها تنها یک فیلم درست و درمان آبرومند که می شد در جشنواره های خارجی هم عرضه کرد، بیرون آمد: «نارونی» ساخته سعید ابراهیمی فر. فیلمی که الگوی مادر جریانی از فیلمهای عرفانی و هنری شد که امروزه هیچ یک از آنها به جز (تاحدودی) از خود «نارونی» باقی نمانده است. پاراجانف واقعا راست گفته بود تقلید از او به جای اینکه سازنده باشد، نابود کننده بوده!
درباره پاراجانف مقالات گوناگونی نوشته شده، در کتابهای سینمایی نیز اشارات پراکنده به آثار او فراوان است؛ اما به حق جای خالی کتابی که به شکلی منسجم به کلیت سینمای او بپردازد در ایران خالی بوده؛ بخصوص کتابی که یک ایرانی نوشته باشد چرا که درک یک فیلم (مخصوصا فیلمهایی از جنس آثار پاراجانف) مستلزم یک تعامل فرهنگی است و چه بهتر که یک طرف ماجرا ایرانی (آن هم از نوع ارمنی!) باشدکه بی شک کمک زیادی می کند تا بستری برای درک بهتر این آثار فراهم آید.
روبرت صافاریان نیاز به معرفی ندارد، از منتقدان و مترجمان کارکشته سینمای ایران است؛ نثر روان و خواندنی او باعث شده كتابِ «اين فيلمسازِ شاعرِ نقاشِ عروسك سازِ مستندسازِ افسانه پردازِ شعبده باز» که با عنوان فرعي «سينماي سرگئي پاراجانف» اثری خوشخوان باشد. این کتاب را نشر چشمه در سری مطالعات سینمایی خود منتشر کرده که بدون تعارف مجموعهای از کتابهای به درد خور و متنوع سینمایی برای علاقمندان این حوزه است.
چنانکه صافاریان در مقدمه کتاب نوشته است، آشنایی او با پاراجانف به دههی پنجاه شمسی بازمیگردد با تماشای فیلم رنگ انار (1969 ) در انجمن فرهنگی ایران و شوروی. این هم از بازی های عجیب و قریب حکومت کمونیستی بود که فیلمی را با افتخار در خارج از کشورشان نشان میدادند که سازنده اش را در داخل کشور زندانی بود! به هرحال به گفته صافاریان بهت و تعجب نخستین تماشای فیلمها، رفته رفته جای خود را به کنجکاوی و سپس علاقه داده است که درنهایت نیز به نوشتن چنین کتابی انجامیده است که آشکارا نشان دهنده همراهی این علاقه دیرینه با اشراف و آگاهی نسبت به سینمای پاراجانف است. یک کتاب جمع و جور و سودمند در باره بخش اصلی کارنامه پاراجانف، یعنی همان فیلمها که معرف «سینمای پاراجانف» هستند.
کارنامه پاراجانف به دو بخش تقسیم می شود، یک دوره تقریبا ده ساله که از 1951 تا 1962 طول کشیده که حاصلش هشت فیلم در روال سینمای دولتی شوروی بوده که خود پاراجانف هم ترجیح می دهد، از این دوره حرفی به میان نیاورد. بخش دوم کارنامهاش از 1964 (سایه نیاکان فراموش شده) شروع می شود و تاپایان عمر تنها به ساخت شش فیلم محدود می شود؛ شش فیلمی که پاراجانف را پاراجانف می سازند! صافاریان هم به همین بخش کارنامه این فیلمساز پرداخته است و حتی در بخش فیلمشناسی نیز به ثبت همین شش فیلم بسنده کرده است.
شده كتابِ «اين فيلمسازِ شاعرِ نقاشِ عروسك سازِ مستندسازِ افسانه پردازِ شعبده باز» با پیشگفتار کوتاهی از نویسنده درباره نحوه آشناییاش با پاراجانف و کم و کیف شهرت او در ایران آغاز میشود و در ادامه یک زندگینامه شسته و رفته از سرگئی پاراجانف ارائه شده که مخاطب را آماده ورود به فیلمها میکند. در همین بخش میفهمیم چرا اسم کتاب اینقدر طولانی است! پاراجانف ذاتا هنرمندی چند وجهی است که در خانواده ای هنرمند هم به دنیا آمده است. او فيلمسازی است شاعر و در عین حال نقاش و عروسك ساز هم هست و در نهایت، مستندسازی افسانه پرداز و شعبده باز نیز هست.
صافاریان این کتاب را در شش فصل، یک موخره و چند پیوست منتشر کرده که عناوین فصول آن بدین قرار است: «سایههای نیاکان فراموش شده ما»، «رنگ انار»، «افسانه قلعه سورام»، «فیلمهای مستند: حسرت دنیایی از دست رفته»، «عاشق غریب» و «هنر پاراجانف و هنر قومی». «پریمیتیویسم سینمایی پاراجانف» نیز به عنوان موخره پایان بخش کتاب است. در این شش فصل نه تنها به فیلمهای اصلی کارنامه او از جنبههای مختلف از تولید تا اکران، واکنش های مخاطبان و حکومت، محتوا و فرم فیلم پرداخته شده، اشاراتی به مهمترین شاخصه های سبکی پاراجانف نیز شده است.
«مصاحبه ران و دروتی هالووی با سرگئی پاراجانف»، «وقایعنگاری زندگی پاراجانف»، «فیلمشناسی سرگئی پاراجانف» و «منابع مهم درباره سینمای پاراجانف» نیز پیوستهای کتاب را تشکیل میدهند که در این میان گفتگوی ران و دروتی هالووی با سرگئی پاراجانف که در اواخر عمر او انجام شده تصویر خوبی از حال و هوای فکری پاراجانف و دیدگاههایش درباره فیلمهایش و فیلمسازی در شوروی سابق ارائه می کند. پاراجانف میانهای با رژیم کمونیستی حاکم بر شوروی نداشت، اما از بابت شیوه اصلاحات گورباچف نگران بود؛ اما به هر حال بیماری مجالی به او نداد که دوران بعد از فروپاشی رژیم کمونیستی را که فیلمسازان از یک آزادی نسبی برخوردار شدند شاهد باشد.