«با هم، همین و بس»
نویسنده: آنا گاوالدا
مترجم: ناهید فروغان
ناشر: ماهی؛ چاپ اول ۱۳۹۷
۶۰۰ صفحه، ۴۵۰۰۰ تومان
****
آنا گاوالدا، نویسندهای که در ایران محبوبیت ویژهای دارد و علاقهمندان ادبیات داستانی او را با کتابهای «دوستش داشتم»، «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» و «گریز دلپذیر» میشناسند، در کتاب پرآوازهاش «با هم، همین و بس» از با هم بودن در عین تفاوتها و دشواریهای زندگی میگوید. این رمان یکی از مهمترین آثار آنا گاوالدا است که نشر ماهی با ترجمهی ناهید فروغان و در طرح و چاپ شایستهای روانهی بازار کتاب کرده است.
«کامی فک»، دختر جوان خدمتکاری که به تنهایی زندگی میکند تمایلی به داشتن همخانه ندارد اما دست روزگار آدمهایی را بر سر راهش قرار میدهد و همین اتفاق، زندگی او را پر از ماجرا و هیاهو میکند. هنگامی که کامی به دست دوستی قدیمی کشف میشود، خدمتکاری بیست و شش ساله و پوست و استخوان است که در اتاق خدمتکار در یکی از خانههای پاریس کار میکند. کامی زنی است که مصائب زندگی شیرهی جانش را مکیده و او را در سراشیبی سقوط انداخته است اما فیلیبر خجالتی و پر از ادا و اصول هم در برخورد با زندگی چندان بهسامانتر از او نیست یا حتی فرانک را هم نمیتوان آدمی متناسب با قواعد زندگی مدرن به حساب آورد. جوانی که میتواند در یک رابطهی عمیق عاشقانه با کامی قرار بگیرد. چهار آدم عجیب و غریب در پاریس خانوادهای تشکیل میدهند که میتواند جایگزین خانوادههای واقعیشان باشد و پولت همان نفر چهارمی است که حفرههای روابط بین آنها را پر میکند.
«با هم، همین و بس» رمانی است دربارهی دشواریهای زندگی و صبوریهای آدمی، حکایت سازگاری و نیکنفسی آدمهایی که با وجود عمیقترین شکافهای شخصیتی، دست یاری به سوی هم دراز میکنند و محرم رازها و مرهم زخمهای همدیگر میشوند. در آشفتگی و نابهسامانی زندگیها و در ظلماتی که آدمی از قدمگذاشتن در آن وحشت دارد، روزنههای امید باز میشوند و پرتوهای رهایی میدرخشند. «با هم، همین و بس» رمانی شورانگیز است دربارهی تنهایی، عشق، رنج و تلاش پیگیر آدمی برای پیدا کردن و درک خوشبختی. در فضای صمیمی و پرشوری که آنا گاوالدا خلق میکند، ما به درستی درمییابیم که اعتقاداتمان که آنها را به مثابهی چراغهایی برای گشودن تاریکی میدانستیم، چندان قابل اعتنا نیستند و میتوانستیم کمی صبورانهتر و با آغوش بازتر تغییرات تحمیلشده از جانب هستی را بپذیریم.
کتاب «با هم، همین و بس» با اینکه کتابی حجیم به حساب میآید اما چون با محوریت گفتوگو نوشته شده بسیار خوشخوان است. خواننده آنچنان در گفتوگوهای تلگرافی و شلاقی داستان غرق میشود که به هیچصورت متوجه گذشت زمان نمیشود. گفتوگو محور بودن این رمان باعث شده تا «کلود بری» کارگردان فرانسوی به فکر ساختن فیلمی با اقتباس از آن بیافتد و نتیجه، فیلم پرفروش «با هم بودن» با بازی «آدری تاوتو» است. هرچند هرکس که کتاب را خوانده و فیلم را دیده باشد بر این گفته صحه میگذارد که فیلم نتوانسته حتا نیمی از فضای کتاب را منتقل کند چرا که گاوالدا در خلق کاراکترهایش، در درون آنها نفوذ میکند و بسیار ناگفتههای درونی را از زندگی و روان آنها افشا میکند در حالی که تصویر سینمایی در بیشتر موارد در سطح باقی میماند و امکان پیشروی بیشتر را ندارد. اگر شما هنوز سراغ هیچکدام از این دو اثر نرفتهاید، پیشنهاد میکنم پیش از دیدن فیلم حتما کتاب را بخوانید!
دغدغهی مشترک تمامی آثار آنا گاوالدا، روابط انسانی است. این دغدغه بر خلاف چیزی که به ذهن اغلب ما میرسد، به مسائل عاشقانه محدود نمیشود. پیچیدگیهای ارتباطات انسانی بسیار فراتر از روابط عاشقانه میرود و ذهن خواننده را درگیر موضوعاتی میکند که شاید پیش از آن به طور دقیق و عینی روی آنها متمرکز نشده باشد. مفهوم دلبستگی و میل به دیدار دوباره، جدایی و فراخواندن به آشنایی شخصیتهای او را در نوعی ارتباط متافیزیکی قرار میدهد که نمیتوان از وجوه مادی و روزمرهی آن غافل شد. برای نمونه در رمان «دوستش داشتم»، کلوئه، زنی که از جانب همسرش آدرین رها شده است، به همراه پییر پدر شوهرش و دو دخترش به خانهی ییلاقیاش میرود تا برای آخرین بار آنجا را ببیند. این وداع تلخ که سرشار از تداعی خاطرات دور و نزدیک است، در قالب گفتوگوهای طولانی او و پییر شکل میگیرد که مردی آرام و جدی است و صراحت کلامش میتواند برای کلوئه بسیار برخورنده باشد. جدایی و رفتن از خانه محور گفتوگوی کلوئه و پییر است و هنگامی که پییر ماجرای عاشقشدن خودش به زنی دیگر را در عین خانوادهداشتن تعریف میکند، کلوئه احساسی دوگانه و غیر عادی به همسرش، پدر همسرش و خانهی ییلاقی پیدا میکند. زنی که در حقیقت سایههایی از خود آنا و زندگی شکستخوردهی اوست.
آنا گاوالدا روایتگر پراحساس زمانهی ماست و به جادوی قلم، احساسات متضاد و عمیق انسانی را در هم میآمیزد. گفتوگوها در آثار او تلاشی است برای هرچه بیشتر غرقکردن خواننده در آثارش چرا که ما از راه گفتوگو دیالکتیک است که وجود پیدا میکنیم، معنا مییابیم و در یکدیگر به کشف و جستوجو میپردازیم.
آنا گاوالدا رماننویس پرآوازهی فرانسوی، در دسامبر ۱۹۷۰ در پاریس به دنیا آمد. در ۱۹۹۹ هنگامی که نخستین مجموعه داستانش «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» منتشر شد، در دبیرستانهای پاریس معلمی میکرد. نخستین کتاب او با اقبال کمنظیری روبهرو شد، در هزاران نسخه به فروش رسید، جایزهی گرند پریکس را از آن خود کرد و به زبانهای بسیاری ترجمه شد. نخستین رمانش «دوستش داشتم» در فوریهی ۲۰۰۲ در پاریس منتشر شد. او این کتاب را با الهام از شکست عشقی و جدایی از همسرش نوشت و موفقیتی باورنکردنی برایش به ارمغان آورد. کتاب بعدی گاوالدا، «با هم، همین و بس» در سال ۲۰۰۴ رکورد فروش کتابهای پیشین او را شکست و تنها در فرانسه سه میلیون نسخه فروش کرد. کلود بری با اقتباس از این رمان فیلمی به نام «با هم بودن» ساخت و کارگردان فرانسوی «زابو بریتمن» در سال ۲۰۰۹ کتاب «دوستش داشتم» را دستمایهی اثری سینمایی قرار داد. آنا گاوالدا همچنین رمان «سنگسار» نوشتهی «جان ویلیامز» نویسندهی امریکایی را به فرانسوی ترجمه کرده است.