تاملاتی راجع به کتاب و کتاب‌خوانی / بخش دوم عناوین دانشگاهی و توهم با سواد بودن!

احمد راسخی لنگرودی،   3980205140 ۱۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار

حقيقتا در دنياي امروز، زندگي بدون كتاب دردي است جانكاه كه گاه غيرقابل تحمل هم مي‌آيد. البته اين درد تنها نصيب اندكي از افراد جامعه مي‌شود، و الا هستند كثيري از مردمان كه دركي از اين مفهوم ندارند و با درد «بي‌كتابي» اصولا نامأنوس و بيگانه‌اند و شايد هم اين درد در نظرشان بيشتر چيزي در حد طنز باشد

در اين عصر كتاب، صرف داشتن عناوين دهان‌پركن دانشگاهي براي باسواد بودن كافي نيست. بسياري از صاحب‌نظران علوم اجتماعي و اقتصادي جريان رشد و توسعه را در گرو پيشرفت صنعت چاپ و نشر مي‌دانند و نقش كتاب را به طور جامع راهگشاي توسعه‌يافتگي مي‌شمارند. بر اين اساس جوامع پيشرفته كنوني پيوسته مي‌كوشند بيش از پيش بر توان انتشاراتي خود بيفزايند و كتاب را در سطحي وسيع و قابل قبول، متناسب با شرايط زمان و تأمين‌كننده واقعي نيازهاي فرهنگي اجتماع قرار دهند. عبارت «بنويس و زنده بمان» كه بر فضاي انتشارات غرب حاكم است، ديگر نه يك شعار كه يك اصل مسلم تلقي مي‌شود.

حقيقتا در دنياي امروز، زندگي بدون كتاب دردي است جانكاه كه گاه غيرقابل تحمل هم مي‌آيد. البته اين درد تنها نصيب اندكي از افراد جامعه مي‌شود، و الا هستند كثيري از مردمان كه دركي از اين مفهوم ندارند و با درد «بي‌كتابي» اصولا نامأنوس و بيگانه‌اند و شايد هم اين درد در نظرشان بيشتر چيزي در حد طنز باشد! چنين افرادي هر دردي را تجربه مي‌كنند و عملا زير بار هر رنجي مي‌روند اما تجربه‌اي نمي‌اندوزند و اساسا نسبتي با كتاب و كتابخواني برقرار نمي‌كنند تا درد بي‌كتابي را در كنار دردهاي ديگر درك كنند. هفته‌هاي كتاب مي‌آيد و مي‌رود، اما كمترين به‌ خودآمدني در آنان احساس نمي‌شود. سال تا سال كتابي نمي‌خرند و بر سبيل اتفاق هم كتابي نمي‌خوانند و از اين بابت كمبودي هم احساس نمي‌كنند.

دردآور اين كه بسياري از اينان را فارغ‌التحصيلان دانشگاه تشكيل مي‌دهند كه روزگاري تنها خواندني‌هاي آنان كتاب‌هاي درسي بوده است؛ آن هم براي اخذ مدرك تحصيلي كه متاسفانه اين روزها بر سرش رقابت و چشم همچشمي است! اينان آخرين مدارك دانشگاهي را هم كه بگيرند، باز با كتاب و مطالعه سر و كاري ندارند. به بهانه تنگي جا، نداشتن وقت و ايضا تنگناي اقتصادي، آن چند كتابي هم كه دست بر قضا از جايي، و يا از دوران تحصيل نصيبشان شده است در كارتن مي‌گذارند و رهسپار انباري مي‌كنند تا شايد روزي به عنوان كاغذ باطله به كارشان بيايد و يا مشتريي بيابند تا آبش كنند!

در كنار اين دسته، هستند كساني كه آموخته و دلبسته كتاب‌اند و مطالعه بخش مهم زندگي‌شان را تشكيل مي‌دهد. داشتن كتابخانه براي آنان همچون لوازم اصلي خانه يك ضرورت است؛ ولع در افزوني و توسعه آن را دارند. هر گاه نيازشان مي‌افتد، چيزي بر آن مي‌افزايند. در اين امر هيچ عذر و بهانه‌اي هم نمي‌آورند. از لحظات شيرين عمرشان كتاب‌گردي‌ها و پرسه‌زدن در كتابفروشي‌ها و كتابخانه‌هاست. در هيچ شرايطي از كتاب خريدن دريغ ندارند. در كتابخانه شخصي هرگاه به كتاب‌هاي خود كه مي‌نگرند، به ياد روزهاي خاطره‌انگيزي مي‌افتند كه آنها را خريده‌اند و به هيچ بهانه‌اي اين سرمايه فرهنگي را از دست نمي‌دهند. براي نخواندن بهانه نمي‌آورند. كتاب برايشان نقش خوراك روزانه را دارد. با خواندن، بر جان خود مي‌افزايند. هر ‌روز اگر چند صفحه كتاب نخوانند، پنداري چيزي گم ‌كرده‌اند. به‌راستي اين افراد در اين كشور هشتاد ميليوني، با آن پيشينه تاريخي و شكوه فرهنگي چند درصد را تشكيل مي‌دهد؟ راه دور نرويم، از شمارگان كتاب‌هاي چاپ شده در اين‌روزها به خوبي پيداست كه در چه وضعي به سر مي‌بريم.

بد نيست در اين مجال، نظري به اين وضعيت اسفبار بيفكنيم تا هر چه بيشتر به عمق فاجعه پي ببريم. با مقايسه‌اي بين شمارگان كتاب در چند دهه گذشته و سالهاي اخير، به خوبي درمي‌يابيم كه چه پيش آمده است. در دهه‌هاي پيشين شمارگان كتاب به طور ميانگين سه تا چهارهزار نسخه بود؛ آن هم با ملاحظاتي چون: داشتن نيمي از جمعيت امروز و درصد پايين باسوادي؛ و امروزه ميانگين شمارگان كتاب، به كمتر از نيمي از رقم فوق كاهش يافته است. حال بگذريم كه امروزه شمار قابل توجه از كتاب‌هاي نسبتا مطرح به دويست سيصد تا پانصد نسخه راه بازار نشر مي‌شود و فروش قطره‌اي همين‌ها نيز به راحتي ممكن نيست و سالها در لابه‌لاي قفسه‌ كتابفروشي‌ها دست و پا مي‌زند. با كمال تاسف بايد گفت بخشي از همين كتاب‌ها را كتاب‌هاي مرجع تشكيل مي‌دهد كه هميشه محل رجوع خواهد بود.

براي نمونه در حوزه پُرمخاطب علوم انساني بايد نام برد از كتاب‌هاي اسم و رسم‌داري همچون: «اخبارالطول» دينوري با 700 نسخه، «مناقب العارفين» افلاكي 200 نسخه، «حكمه الاشراق» سهروردي 250 نسخه، «جهانگشاي جويني» عطاملك جويني و «تاريخ بلعمي» 550 نسخه، «نفحات الانس» 770 نسخه، و «تاريخ طبري» كمتر از هزار نسخه و... بهتر است فهرست را بيش از اين ادامه ندهم؛ ارقام فاجعه‌بارتر از آن است كه بتوان گفت و به قول شاعر: «چه گويم، چه نويسم، چون كنم من/ كه وصف اين دل پرخون كنم من؟» با روندي كه پيش مي‌رود، بعيد نيست تا يكي دو دهه ديگر اين قبيل كتاب‌ها به سرنوشت ماقبل صنعت چاپ، يعني عصر دستنويس دچار شود و براي خالي نبودن عريضه و تأمين نياز چند تن عاشق، از چند نسخه تجاوز نكند!

تار عنكبوتي فضاهاي مجازي

چه عاملي به اين امر دامن زده است؟ چرا كتاب، آن‌هم در عصر كتاب چنان كه بايد در اغلب زندگي‌ها حضور ندارد؟ آيا مي‌توان گفت، و چنان‌كه غالبا نيز گفته‌اند و بر سرش تبليغ مي‌شود، فضاهاي مجازي در اين امر دخيل بوده‌اند؟ آيا به‌درستي مي‌شود گفت كه فضاهاي مجازي جاي كتاب را از هر جهت گرفته‌اند؟

بي‌شك نقش وسايل ارتباط جمعي مانند شبكه‌هاي ماهواره‌اي، خاصه شبكه‌هاي اجتماعي و فضاهاي مجازي را نمي‌توان در اين پديده ناديده انگاشت. آنها بيش و كم تأثيرگذارند؛ اما آيا فضاهاي مجازي قدرت آن را داشته و دارند كه در امر دانش‌افزايي جاي كتاب را بگيرند و اهل مطالعه و تحقيق را از هر جهت در دامن خود پذيرا باشند؟ چند درصد از كاربران ايراني نياز مطالعاتي و تحقيقاتي خود را از اين طريق تأمين مي‌كنند؟ و اصلا چند درصد كتاب‌ها را مي‌توان در فضاهاي مجازي خواند؟ به نظر نمي‌رسد درصد چندان بالايي بوده باشد.

اصلا صفحات سطحي و كم‌عمق فضاهاي مجازي كه به قول يكي از دوستان اهل قلم عمدتا به كار تفنن و آگاهي ارتجالي و اطلاعات اورژانسي مي‌خورد، وسيله‌اي نيست كه عطش اهل كتاب را سيراب كند. شبكه‌هاي مجازي سراي سرگرمي، مرور و گذر است و نه درنگ و تأمل و خوانش مكتوبات تحقيقي. بيشتر به تار عنكبوتي مي‌ماند كه كاربران پاكباخته را گرفتار خود مي‌كند. محملي است براي گزين‌گويي‌ها و نماهنگ‌ها و تفريحات گهگاه كه بيشتر به كار آدميان دور از كتاب و پژوهش مي‌آيد. در حالي كه كتاب سراي درنگ و تعمق است. با آن مي‌توان به افقهاي برتر رفت.


پس نمي‌توان گفت كه اين پديده مدرن جاي كتاب را گرفته است. در پيشرفته‌ترين كشورهاي جهان كه درواقع از پيشقراولان استفاده از اين وسيله‌اند، كتاب هنوز جايگاه رفيع و مستقل خود را دارد و روزافزون در حال تكثير است. در اين كشورها درصد بالايي بيش و كم با كتاب محشورند. همچنان به آثار مكتوب عشق و علاقه نشان مي‌دهند واين پديده مدرن را مانع كتاب و كتاب‌خواني تلقي نمي‌كنند. در عين حال كه در حد نياز از فضاهاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي هم استفاده مي‌كنند. در اين كشورها در وسايط نقليه عمومي فراوان افرادي را مي‌توان ديد كه نشسته و ايستاده در حال خواندن هستند؛ پير و جوان فرقي نمي‌كند. گذشته از آن، در بسياري از منازل، كتاب و كتابخانه در كنار لوازم خانه ديده مي‌شود و گشت و گذار در كتابخانه‌ها و كتابفروشي‌ها و نمايشگاه‌هاي بزرگ كتاب از تفريحات سالم آنهاست.

مطالعه، نشانه تواضع!

ظريفي از منظري ديگر، اما آميخته به طنز، به موضوع مطالعه مي‌نگريست. شايد چندان دور هم نمي‌گفت: مطالعه در اين عصر، نشانه تواضع آدمي است. جماعت كتابخوان از جهتي، افرادي فروتن هستند؛ چون با عمل خود نشان مي‌دهند كه چيزي نمي‌دانند. اينان بيش از آنكه در باب هر موضوع اظهارنظر كنند و خودي نشان دهند، طرح پرسش مي‌كنند و تا دريافت پاسخ از پاي نمي‌نشينند.

برعكس، نخواندن به گونه‌اي نشانه خودستايي است. كساني كه به اندازه كافي توان و مجال خواندن دارند اما خودخواسته تن به خواندن نمي‌دهند بالنسبه مغرور و متكبرند! چون خود را به طور غيرمستقيم داناي كل مي‌انگارند و نيازي به خواندن احساس نمي‌كنند و به عبارتي شأنشان اجل از خواندن است! واقعيت را فقط از پشت پنجره بسته خود مي‌بينند و نه از پشت پنجره باز ديگران.

مطالعه در اين عصر، لازمه زندگي است. بايد متواضعانه در برابر كتاب زانو زد و در سايه اين تواضع به افقهاي دور دنياي معارف دست يافت؛ خاصه امروزه كه علم و دانش در زواياي مختلف حيات بشر سر گشوده است. در دنياي پيشرفته كنوني بدون كتاب نمي‌توان نيرو و اوج گرفت و از خود و پيرامون خود فراتر رفت. كتاب نيرويي به انسان مي‌دهد كه همانا رهايي از جزميت‌ها و تصلب‌هاي فكري است. جزميت‌هايي كه رفته‌رفته مرگ فكري را در پي دارد؛ تا آنجا كه به انسداد پنجره نگرش انسان به عالم مي‌انجامد.

با دوري جستن از كتاب، زندگي معناي واقعي خود را از دست مي‌دهد و مي‌شود تكرار و تكرار و تكرار و قدرت رهايي نيافتن و پيش نرفتن در تازگي و تازه نشدن، ايستايي و در جا زدن در تمامي زوايا. فراواني «واو عطف» مشخصه چنين زندگي‌هاي بي‌معنايي است. بدين ترتيب كه يك روزش را مي‌گيريم و آن دگر روزها را با حرف «و» عطف مي‌زنيم! نتيجه اين مي‌شود كه از اين‌همه تكرار و يكنواختي بي‌حوصله مي‌شويم و هميشه از زندگي شاكي و از خود و اطرافيان گريزان. چه فرحبخش و دلپذيرند زندگي‌هايي كه در پرتو اين گنجينه بشري و اين جوهر بي‌پايان فرهنگي قرار دارند و پيوسته از آن نور مي‌گيرند و نور به اطرافيان خود مي‌بخشند.

ادامه دارد

روزنامه اطلاعات