امروز اول اردیبهشت است و روزی است که نام آن را به عنف روز سعدی گذاشته اند. این که این روز چه ربطی به سعدی دارد، البته بر شما پوشیده نیست؛ جایی سعدی چیزی دربارهی اول اردیبهشت ماه جلالی گفته و برای بهانه همین بس.
همهی شما بارها گفتههای پر از اغراق دربارهی استاد سخن بودن سعدی و جهانگیر بودن فارسی او شنیدهاید، اما هرگز به خودتان اجازه ندادهاید کمیانتقادی به این موضوع نگاه کنید، نه در صدد انتقاد، که حتی در صدد ارزیابی برنیامدهاید.
میگویند سعدی در چین شناخته شده بوده است و شعر او را چینیان در سینکیانگ از بر میخوانده اند. علاوه بر این میگویند در همان زمانها یکی در چین نخستین کتاب دستور زبان فارسی را نوشته بوده است و باز میگویند هم او بوده است که در میهمانیای در مراکش دیده که خنیاگران اهل سینکیانگ شعر سعدی را میخواندهاند.
افتخار از این بالاتر؟ شعر ما را از چین تا مراکش میخواندهاند، برای زبان ما در آن سوی دنیا دستور مینوشته اند. اینهااگر نشاندهندهی عظمت زبان فارسی و سعدی نیست، پس نشاندهندهی چی است؟
زبان ما بهترین زبان دنیا بوده است و هنوز هم هست، مشکل فقط این است که این پدر سوختههای انگلیسی نمیگذارند ارزشهای زبان ما آشکار شود.
ما چه میتوانیم بکنیم؟ برای سعدی بزرگداشت بگیریم تا نشان بدهیم که حواسمان هست و کلاه سرمان نمیرود و قدر این زبان باستانی را به خوبی میدانیم.
رها کنیم این تخیلها را. بررسیهای علمینشان میدهند که هیچ زبانی برتر از زبانی دیگر نیست. همانطور که هیچ قومی و هیچ نژادی برتر از قوم و نژاد دیگری نیست. هر کسی دوست دارد از خودش، از تاریخ خودش، از زبان خودش، از چهره و هیکل زیبای خودش تعریف کند. تا جایی که این را پارهای از تفاخرهای سادهدلانه بدانیم، مشکلی در کار نیست. مشکل آنجا آغاز میشود که کسانی این را به عنوان حقیقت علمی و چرندیاتی از این دست به مردم سادهدل قالب میکنند.
اینجا دیگر ماجرا شبیه آن حکیمیمیشود که بلد نبود به جای نوشتن مار مار بکشد. یقین دارم بعضی از شما دوست دارید اینجا بودید و یقهی من را میگرفتید و از من میپرسیدید پس تکلیف این همه شواهد متقن چه میشود؟
راستش تکلیف خاصی ندارد. کافی است کمی با دقت بیشتر و تفاخر کمتر به موضوع نگاه کنید. میدانید مهمترین کتاب نحو زبان عربی را چه کسی نوشته است؟ سیبویه؛ جوانی از اهالی بیضای فارس.
او بهتر از هر کسی توانست تکتک مسئلههای نحو عربی را شناسایی و در کتابش ذکر کند. این هم یکی دیگر از دلایلی که ما حق داریم به خودمان افتخار کنیم. ما برای عربها دستور زبان نوشتهایم، آنها خود توان این کار را نداشتهاند.
میبینید؟ از هر طرف که برویم، جز افتخار نصیب ما نخواهد شد. اگر ما دستور زبان دیگران را بنویسیم، افتخار از آن ما است. اگر دیگران دستور زبان ما را بنویسند، باز هم افتخار از آن ما است. افتخار گربهی خانهزاد ما است. به هر سو برویم، او را از دست نخواهیم داد.
این ترسناک نیست؟ به نظر نمیرسد که ما از هر شاهد تاریخی و غیر تاریخیای برای یک هدف – و آن هدف، ایجاد افتخار است – بهره میبریم؟ اگر نوشتن دستور دیگران برای قومی افتخارآفرین است و برای صاحبان زبان مایهی سرافکندگی است، پس باید پیش چینیان سینکیانگ سرافکنده باشیم که دستور زبان ما را نوشتهاند.
و اگر این که دیگران برای ما دستور زبان بنویسند، مایهی مباهات است، پس عربها حق دارند مباهات کنند که آن قدر مهم بوده اند که ما برایشان دستور زبان نوشتهایم.
این را به یاد داشته باشید، که نیاز به نوشتن دستور زبان همیشه زمانی احساس میشود که زبان از محدودهی جغرافیایی گویشوران مادرزاد فراتر میرود؛ چه زبان فارسی که به چین رفته باشد و چه زبان عربی که به ایران آمده باشد، و حتی چه زبان لاتین که زبان کلیساییان اروپا شده باشد که زبان مادریشان بیشتر شبیه انگلیسی و فرانسه و آلمانی بوده است تا لاتین.
برای نوشتن دستور هر زبانی باید بتوانید به آن زبان از خلال مقولههای منطقی و نه زبانی بنگرید. این کاری است که از گویشوران زبانهای دیگر بهتر ساخته است تا از گویشوران همان زبان.
به همین دلیل است که سیبویه و آن مرد اهل سینکیانگ در نوشتن دستور زبان عربی و فارسی موفق تر از گویشوران زبانهای عربی و فارسی بودهاند. این ماجرایی است مربوط به توان شناختی انسان و نه برتری زبان یا قومی بر زبان و قومیدیگر. وقتی در پی فهم موضوعی باشیم به جای تفاخر و خودبرتربینی آن را ساده و در عین حال علمی میفهمیم.
دوست دارید بدانید چرا زبان فارسی و شعر سعدی برای مردم سینکیانگ این همه مهم بوده که ما یک حضور نوازندگان و خوانندگان سینکیانگ در طنجه را این همه شاخ و برگ میدهیم تا به افتخار خودمان برسیم؟
زمان حیات سعدی زمانی است که امپراتوری چین عملا وجود ندارد و خصوصا در بخش غربی و سینکیانگ مضمحل شده است. از سال ۱۲۲۷ تا ۱۲۷۱ که دودمان خیای غربی رفت و دودمان یوآن آمد، غرب چین و سینکیانگ دستخوش آشوب، تلاطم، و نبود هرگونه حکومت مقتدر محلی یا مرکزی است.
این آشوبها را بگذارید کنار این که عباسیان هنوز در عالم اسلام وضعیتی به نسبت پایدارتر دارند و اتفاقا آنچه فرهنگ و نیز حکومتگردانی عباسیان را ساخته و پایدار نگاه داشته ایرانیانی هستند که در جامهی کاتب و دبیر و وزیر به عباسیان خدمت میکنند. (زیبا نیست؟ باز هم چیزی برای افتخار یافتیم.)
مردم مسلمان کاشغر و ارومجی و سینکیانگ در غرب چین نه تنها خود را اقلیت میدیدند که خود را وابسته و دوستدار مسلمانان و خلافت عباسی نیز میدانستند و به همین دلیل علاوه بر زبان مادری دو زبان عربی و فارسی را نیز میآموختند و گرامی میداشتند.
وضع آنان وقتی در مجالس غزل سعدی میخواندند شبیه و قابل مقایسه با وضع جوانانی است که چند سال پیش دستگیرشان کردند که کلیپی بر روی آهنگ هپی ساخته بودند. همان قدر که انگلیسی حرف زدن و خواندن و حل شدن در فرهنگ انگلیسیزبانان برای بعضی از ما در ایران دههی نود وجههساز است، فارسی خواندن و حرف زدن و حل شدن در فرهنگ ایرانی-عباسی برای چینیان مسلمان وجههساز بوده است.
همان قدر که فارل ویلیامز افصحالمتکلمین زبان انگلیسی است سعدی هم افصحالمتکلمین زبان فارسی بوده است. سعدی بر خلاف آنچه امروزه به ما قالب میکنند نه یک دبیر خشکمزاج عصاقورتداده، که پیشگام فرهنگ مردمی فارسی بوده است. همان که امروز شما پاپ صدایش میکنید.
هدف من این نیست که سعدی را زمین بزنم یا افتخارات مردمی را ازشان دریغ کنم که تصادفا هموطنان خودم هستند. هدفم این است که بگویم چیزهایی لذتبخشتر از افتخار به کلیشهها نیز وجود دارد، چیزهایی مثل دانستن.
دربارهی سعدی و شیرینی و جهانگیری فارسیش
کورش علیانی، 3980202142 ۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشارهمهی شما بارها گفتههای پر از اغراق دربارهی استاد سخن بودن سعدی و جهانگیر بودن فارسی او شنیدهاید، اما هرگز به خودتان اجازه ندادهاید کمیانتقادی به این موضوع نگاه کنید، نه در صدد انتقاد، که حتی در صدد ارزیابی برنیامدهاید