«مکبث»
نویسنده: ویلیام شکسپیر
ترجمه: علیرضا مهدیپور
ناشر: چشمه، چاپ اول 1397
181 صفحه، 20000 تومان
*****
بیشتر وقتها بهتر است فالمان را ندانیم و از آینده خبر نداشتهباشیم، چون ممکن است بدجوری اسیرمان کند و رشتهی امور از دستمان دربرود. قضیه از تقدیر و جبرگرایی و ارادهی آزاد و این قبیل دغدغهها خیلی پیچیدهتر میشود، شاید اصلاً کار به دگردیسی هم برسد. فالمان را که گفتند مکبثی میشویم برای خودمان، مانند او در سودای بهاصطلاح پادشاهی میافتیم و انگار احساس وظیفه میکنیم که باید آیندهی پیشبینی شده را از هر راه ممکن و به هر بهایی محقق کنیم، حتی اگر لازم باشد امنیت و ثبات زندگیمان را هم داوطلبانه به خطر میاندازیم و با افتخار امکان بازگشت را از خود میگیریم. فارغ از ارزش ادبی و تاریخی نمایشنامههای شکسپیر و جایگاه او در ادبیات جهان پس از رنسانس، شاید برای تماشاگر و خوانندهی عادی (مخاطبانی نه ازجنس بن جانسون قرن شانزدهم ـ هفدهمی یا تی.اس.الیوت یا هارولد بلوم و دیگر ادبپژوهان همعصر ما) همین انسانی بودن طاعونی که به جان قهرمان گرانشان چنگ میاندازد و زمان و مکان نمیشناسد جذابترین وجه کار او باشد، نمایشنامهنویس کبیر ورای زمان میایستد و آینه را رو به همهی ما میگیرد تا مکبث و هملت و لیر و ریچارد درونمان را با قلم بیمانندش نشانمان بدهد. البته ناگفته نماند که با تمام این حرفها شکسپیر محبوب تمامی قلبها نیست. جناب کنت لف تالستوی یکتنه جلو ما و البته کل جهان (بهگفتهی ایشان: کل اروپا) میایستد و میگوید هیچ لذت زیباییشناسیکی از خواندن نمایشنامههای شکسپیر نصیبش نشدهاست. ایشان که تا پیش از 75 سالگی بارهاوبارها کارهای مختلف شکسپیر از تاریخی گرفته تا تراژدی و کمدی را خواندهبوده، پس از 75 سالگی دوباره همه را از نو دوره میکند تا مطمئن شود خبری از لذت زیباییشناسیک نیست. خیر، نه هملت و نه شاه لیر و نه مکبث نتوانستند قلب هفتادواندی سالهی کنت را نرم کنند، همان ملال و ناباوری پس از خوانش اول اما اینبار با شدت بیشتر! بهزعم تالستوی در نمایشنامههای شکسپیر همهی شخصیتهای زن که شاعرمسلکند و همهی بهاصطلاح مردان منفور و بدکردار از جمله مکبث به زبان سانتیمانتالِ (از نوع تصنعی) شکسپیری یکنواخت و یکسانی سخن میگویند و نه به زبان خودشان.
اگر زبان مکبث متکلف و شکسپیری باشد و در دستهی منفورترین قاتلان زنجیرهای عالم هم که قرار بگیرد، باز باورش میکنیم و او را در جایگاه خاصی قرار میدهیم؛ نمیتوانیم خود را از او جدا بدانیم یا بهراحتی با مُهر قاتل خونخوار یا بهقول مکداف (در صحنهی هشتم از پردهی پنجم) خودکامهی بیدادگر طردش کنیم، حتی اگر تنها کورسوی نور باقیمانده در وجود او واپسین تلاشش تا دم مرگ باشد. دانته هم اگر بیاید بهپاس همین نهراسیدنش از چشمدرچشمی با مرگ با مکبث همدردی میکند. با مکبث آشنا و همدردیم شاید چون او ورای واقفبودن بر مرگ خویش نگران جایگاه خود در زنجیرهی آفرینش نیز هست و از وسوسهی حیوانی شیطان یا خدا شدن و از کشتن دانکن خوف دارد. شاید چون مکبث پا را آگاهانه فراتر میگذارد اما با تردید و هراس و بدون خباثت یا لذت اهریمنی و بیمارگون برخی از دیگر ضدقهرمانان خبیث و سیاهدل تراژیک شکسپیر. او که سر پر از کژدم دارد و مینالد از این روزگار ناایمن که باید چهره را روبند دروغین دل کرد تا درون را پوشیده بدارد خوب میداند مرگ و رخت برکشیدن به دیار آرامش به تا اینکه بر تخت چارمیخ شکنجهی وجدان و در هذیان جنون دراز بکشیم (پردهی سوم، صحنهی دوم). در ضمن مکبث قهرمان تراژیک ایدهآلی هم هست، و همانطور که انتظار میرود به فرمول هیاهوی بسیار برای هیچ در زندگی زمینی بیمقدارِ ناپایا پی میبرد، زندگیای که جز سایهای سرگشته نیست: افسانه است این زندگی، گویندهی آن ابلهی/ آکنده از خشم و هیاهو و فغان/ اما چه بیمعنیست آن! (از پردهی پنجم، صحنهی پنجم). در نهایت این ماییم که با کمک او داناتر و بیناتر شدهایم، و رسالت قهرمان تراژیک جز این نیست.
ترجمهی جدید مکبث به فارسیِ علیرضا مهدیپور ( که دو جلد اول ترجمهی منظوم مهدیپور از «حکایتهای کنتربری» جفری چاسر را علاقمندان ادبیات انگلستان بیتردید به یاد دارند که در قالب مثنوی است) را باید با رویکردی دیگر و با دقت به نکتههایی که مترجم در مقدمهی خود به آنها اشاره کرده خواند، بهخصوص این نکته که چندلایگی اندیشهی شکسپیر را برداشت و نگاه و قلم یک نفر نمیتواند روشن کند و حتی مترجمی اگر بار دوم به سراغ نمایشنامهای از شکسپیر برود، حاصل متنی متفاوت خواهد بود. مترجم چهار تفاوت یا ویژگی خاص ترجمهی خود را که آن را از چند ترجمهی قبلی متمایز میکند به این ترتیب برشمرده: استقلال سطرها در شعرها، رعایت قافیهپردازی در سطر یا مصرعهای مقفا بر اساس متن اصلی (قافیهپردازی مترجم در صحنههای مربوط به جادوگران بسیار خواندنی است)، توضیحات انتهایی و اجتناب از شیواسازی تعمدی متن و اولویتدادن به حفظ زبان غیرعادی شکسپیر. مکبث مشوق و شورآفرین بسیار خوبی است برای آنهایی که هنوز زندگی و مرگ شاه یوحنا و حکم در برابر حکم شکسپیر را با ترجمهی مهدیپور نخواندهاند، بیتردید مترجم در سایر کارهای شکسپیر هم حرفی برای گفتن دارد. و حرف آخر، لذت خواندن مکبث مهدیپور را از نو شنیدن نمایشنامهی رادیویی مکبث به کارگردانی میکاییل شهرستانی میتواند دو چندان کند، ضیافت صداهایی آشنا از جمله صدای مرحوم احمد آقالو که برای بیشتر ما سرشار از خاطره است.