«گوزن طولانی»
نویسنده: داوود قنبری
ناشر: قطره؛ چاپ اول ۱۳۹۷
۱۰۸ صفحه، ۱۰۰۰۰ تومان
****
شاید تا امروز بارها با خودتان فکر کرده باشید که نیاز است برای فرار از روزمرگی و خستگی بیپایان از کار و تکرار، به سفری طولانی بروید. آنهم نه سفری به همین دور و برها. سفر به آلاسکا چطور است؟ دوستی با یک سرخپوست و یک خرس قطبی غولپیکر چطور؟ ایدهی بدی نباید باشد. میتوانید برای آنکه بیگدار به آب نزنید، یکی از گزارشهای چنین سفری را بخوانید. بله. گوزن طولانی منتظر شماست.
داستان گوزن طولانی نوشتهی داوود قنبری میتواند طرحی برای یک تریلر فیلم اکشن پرحادثه با تم سرما و قطب باشد؛ کارمندی ایرانی -که نامش را تا پایان داستان نمیفهمیم- برای ماموریتی غیرعادی به همراه زنش به شهر کوچک و پرتافتادهای در آلاسکا فرستاده میشود تا آنجا به مدت سه سال رئیس شعبهای از شرکتی باشد که برای آن کار میکند. نه او و نه کس دیگری نمیدانند که شرکت چرا در شهری چنین پرت و بیرونق شعبه زده و او چرا باید رییس ادارهای باشد که تنها یک کارمند دارد که آن هم سرخپوستی خل و چل و عجیب و غریب به نام «گوزن طولانی» است. مشکلی نیست. همهچیز با وجود سرمای غیر قابل تحمل آلاسکا بر وفق مراد است تا صبح روزی که گوزن طولانی در میزند و به رئیس میگوید فروشندهی تنها فروشگاه مواد غذایی شهر از سرما یخزده و مرده و حالا آنها باید برای آنکه از گرسنگی نمیرند به شکار گوزن بروند.
فصل دوم ماجراجویی او و گوزن طولانی از شکار گوزن آغاز میشود. اما شیوهی شکار گوزن طولانی هم چون خود او عجیب و غیر عادی است. او کسی نیست که برخیزد و دنبال گوزن برود بلکه گوزن باید خودش به سراغ او بیاید! این انتظار چقدر طول میکشد؟ ممکن است هفتهها. گوزن طولانی با خوردن قارچهایی که به شکل مخدر عمل میکنند، با روح گوزنها ارتباط برقرار میکند و روح گوزنی که مایل به شکارشدن باشد، به او اعلام آمادگی میکند. گوزن طولانی مینشیند و وقت میگذراند تا گوزن سر و کلهاش پیدا بشود. بالاخره سر و کلهی گوزنی پیدا میشود و گوزن طولانی به او شلیک میکند. اما تیرش خطا میرود و گوزن پا به فرار میگذارد. گوزن طولانی توجیه میآورد که این همان گوزنی نبوده که میباید شکار میشد و باید همچنان منتظر بمانند. مجموعهی رفتارهای حوصلهسربر گوزن طولانی، راوی را وادار میکند که خودش به گوزنی راهگمکرده شلیک کند و از پا درش بیاورد. گوزن طولانی به راوی میگوید بیچاره شدیم. نباید به این گوزن شلیک میکردی. حالا روح گوزن مرده دنبالمان میکند تا به خاک سیاه بنشاندمان.
شکار گوزن آغاز پارهی دوم ماجراجویی در داستان بلند گوزن طولانی است. پارهای که تمام مهابت ماجراجویانهی پارهی نخست را که با سفر به آلاسکا شکل گرفته بود، با حوادث جذاب و پرهیجانش کمرنگ میکند. این پاره به روایت داستان ریتمی بسیار تند میدهد و وقتی پارهی سوم، یعنی آشنایی با دار و دستهی جویندگان طلا اتفاق میافتد، ضرباهنگ داستان شدت بیشتری میگیرد. داستان گوزن طولانی با ورود خرسی قطبی به نام رزی به طور کامل در فانتزیهای انیمشینوار فرو میرود و مرزهای فانتزی را در ذهن خواننده جابهجا میکند. تا پیش از این خواننده گمان میکند سرخپوستی به نام گوزن طولانی با عادات بدوی و رفتارهای غیر عادی تنها شخصیت فوق طبیعی داستان است اما ظهور خرسی که قارچ مخدر میخورد، سرخوشانه میرقصد، روی شخصیتها بالا میآورد، نگهبانی میدهد و برای گروه جویندگان شکار میکند، نظرش را دربارهی کل داستان تغییر میدهد. اصرار نویسنده بر این جنبههای فانتزی، داستان را بیش از پیش به یک کمدی مفرح و سرگرمکننده نزدیک میکند. طرح جذابی که میتوان از آن برای ساخت یک انیمشین پرطرفدار اقتباس کرد. پیرنگی که اسلوب داستانهای پرهیجان نوجوانان را دارد و نمونهی هرکدام از شخصیتهایش را میتوان در سریالها و داستانهای دنبالهدار نوجوانان پیدا کرد.
گوزن طولانی از عناصر و اسلوب تریلرفیلمهای اکشن هالیوودی استفاده میکند، اما با این وجود بر وجوه فرهنگ عامهپسند ایرانی تاکید میگذارد. در پردازش گفتوگوها به این مسئله توجه ویژه شده است و از اصطلاحات و واژههای روزمرهی فارسی بسیار استفاده شده است. هنگامی که مرد ژاپنی سردستهی گروه شروع میکند به فارسی جنوبشهری حرفزدن و حتا مدیر پمپ بنزین هم یک ایرانی به نام منصور است، خواننده بیشتر از قبل خودش را در فضای کلامی داستان که بر زبان فارسی بنا شده است میبیند. نویسنده میتوانست حالا که اتفاقات داستان خارج از ایران میافتد، این وجوه را برای نزدیککردن کارش به داستانهای اکشن خارجی نادیده بگیرد اما چنین نمیکند و نشان میدهد که بیش از هرچیز مخاطب ایرانی را هدف اصلی قرار داده است.
باری، سردستهی ژاپنی گروه که مردی بدخلق به نام ریوزو است، راوی و گوزن طولانی را مجبور میکند که آنها هم با او و گروهش روانهی جستن طلاهایی شوند که جدش نقشهاش را برایش به ارث گذاشته است. پس از مصائب بسیار و گذر از مراحلی که بدون کمک رزی ممکن نیست، آنها به صندوق طلاهای وعدهدادهشده میرسند اما این پایان ماجرا نیست؛ ریوزو میگوید باید بدانید که بوی طلا دیگران را به سمت خودش میکشاند و حالاست که دستهی یاکوزایی که دنبالمان بودهاند سر و کلهشان پیدا بشود. اگر بخواهیم داستان را به چند پارهی اصلی تقسیم کنیم، به چنین الگویی میرسیم: سفر به آلاسکا، شکار خرس، آشنایی با دار و دستهی ریوزو، پیدا کردن طلاها. با این توضیح که ریتم شلاقی و پرهیجان داستان اجازه نمیدهد که خواننده این پارههای داستانی را به صورت مجزا و ناهموار ببیند.
داوود قنبری متولد ۱۳۵۶ پیش از این کتابهای «آدمها و گربهها» و «تاریخ به روایت فوتبال» را به دست چاپ سپرده است.