«جامعهپذیری دیوانی»
نویسنده: زاخاری اوبرفیلد
مترجم: محمد صفار
ناشر: علمی و فرهنگی، چاپ اول 1397
372 صفحه، 19000 تومان
****
انگار بعضی کتابها برای این است که به ما یادآوری کنند کتابهای خوب انواع گوناگونی دارند. بیشتر کسانی که در جهان کتاب زندگی میکنند، غالبا در قلمرو خاص و محدودی به سر میبرند. یکی دو حوزه را بر اساس علاقه و تخصص خود برمیگزینند و کتابهای خوب را در همان زمینهها دنبال میکنند. بهتدریج به همان عادت میکنند و با همانها انس میگیرند و با دیگر حوزهها غریبه میشوند. در نهایت کتاب خوب را مساوی با موضوعات خاصی قلمداد میکنند. این هم نوعی بسته شدن ذهن است. یک راهحل برای گریز از این فروبستگی آن است که افراد به دیگر حوزهها نیز سرک بکشند و کتابهای متفاوتی مطالعه کنند. البته این مطالعه بهخاطر تفریح و تفنن محض هم نیست، بلکه به درد زندگی میخورد؛ زیرا با زوایای پنهان و گوناگون زندگی آشنا میشویم. در واقع ملاک ما برای گزینش آثار جدید نیز همین میتواند باشد که در زندگی به کارمان بیایند. نمونه خوبش همین کتاب است؛ کتابی خوب درباره کارمندان ادارات و سازمانها.
زندگی ما با کارمندان گره خورده است. به هر حال مجرای انجام امور بوروکراسی است که به دست کارمندان اجرایی میشود. مگر میشود به ادارات دولتی نرویم؟! بسیاری از کارها و مشکلات عاقبت پای ما را به آنجاها باز میکنند. کارمندان منتظر ما نشستهاند یا شاید هم اصلا چشم دیدن ما را ندارند. البته برخی از حضور ما استقبال میکنند، حال یا برای حسن سواستفاده از ما یا خدمترسانی بیمزد و منت. به هر حال خیلی بعید است کسی با نظام اداری سروکاری نداشته باشد و بیشتراز آن هم نامحتمل است که با آن به مشکلی برنخورده باشد. گویی هر حرکتی در زندگی مساوی است با روبهرو شدن با یک یا چند کارمند. و البته کمتر کسی هم به این مواجهه علاقهای دارد. بیشتر افراد از کارمندان مینالند. گویی کارمندان نوعی ویژه از انسانها هستند که عملکرد خاصی دارند که باعث رنجش افراد میشود. مثلا معلوم شده هنگامی که افراد تبدیل به کارمند تمامعیار میشوند، اراده آنها سست و عواطفشان تضعیف میشود. مثال دیگر این است که کارمند اربابرجوع را بهطور ناخودآگاه طبقهبندی میکند؛ او را در مقولات ذهنی کاری خود جای میدهد. «این شخص یک انسان متشخص و محترم است یا دریده و بیادب و پرمدعا؟ جایگاه اداری بالایی دارد یا خیر؟» واضح است که پس از این طبقهبندی، نوع واکنش او مشخص خواهد شد. خلاصه آنکه گویی کارمندان انسانهایی هستند که تغییر یافتهاند تا به این وضع و حال دربیایند تا دمار از روزگار ارباب رجوع درآورند. این نگاه منفی به این صنف شغلی سوژه بسیاری از مطالب طنز و جدی است.
این کتاب نیز مربوط به همین موضوع است؛ جامعه پذیری دیوانی. این اصطلاح تخصصی بدین معناست: فرآیندی که دانش، برداشتها و رفتار افرادی را شکل میدهد که بناست کارمندان یک اداره یا سازمان شوند. به تعبیر سادهتر جامعهپذیری دیوانی تغییراتی است که افراد در ورود به یک سازمان از سر میگذرانند تا از هر نظر شکل و شمایل یک کارمند را به خود بگیرند. درک و فهم این فرآیند و تغییرات مهم است؛ زیرا تاثیر بسیار زیادی در تحقق اهداف و نتایج فعالیتهای سازمانها دارد. برخلاف نگاه اولیه، کارمندان به مثابه مهرههای ماشین عمل نمیکنند. درست است که اهداف و قوانین سازمانها توسط مدیران و مسئولان تعیین میشود، اما در نهایت به دست کارمندان میافتد و این کارمندان هستند که چگونگی انجام آنها را تعیین میکنند. علیرغم اینکه کارمندان فقط اجرا میکنند، اما در چگونگی اجرا آنقدر آزادی عمل دارند که میتوانند نتایج را دگرگون کنند. بنابراین اینکه چگونه انسانهایی باشند و چگونه واکنش نشان میدهند، عامل تعیینکنندهای برای تحقق اهداف و قوانین است. در زمینه مشکلات نیز آنها عامل تعیینکنندهای هستند. همچنین کارمندان هستند که سازمان و حتی دولت را نمایندگی میکنند. اما این نمایندگی پیچیده است و کارمندان به سادگی قابل فهم نیستند.
همه ما تفاوت میان شخصیت و عملکرد کارمندان را به چشم دیدهایم. هر کدام از آنها به گونه خاصی عمل میکند و سخن میگوید. البته وجوه اشتراکی هم دارند، بهویژه اگر کارمندان یک سازمان به خصوص را در نظر بگیریم؛ برای مثال کارمندان شهرداری یا بانک وجوه شباهت ویژهای دارند که آنها را – برای مثال – از کارمندان سازمان برق و شرکت نفت متمایز میکند. اما این ویژگیها و تغییرات ناشی از چیست؟ آیا خود سازمان نظام و سازوکار خاصی دارد که افراد را دگرگون میکند یا عواملی بیرون از سازمان، همچون ویژگیهای شخصیتی خود افراد، باعث تغییر آنها میشود؟ اینها دو دیدگاه پایه و کلی هستند. اولی را دیدگاه نهادی مینامند و دومی را دیدگاه خُلقی. دیدگاه اخیر مسئولیت شکستها و ناکارآمدیها و عملکردهای بد و نامطلوب و اختلاس را متوجه خود افراد و خُلق و خوی خاص آنها میکند و اولی مسئولیت این موارد را کلیت سازمان میداند. البته میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا این دو نظریه توصیفی هستند یا هنجاری یا هر دو؟ در هر صورت، واضح است که آنچه در واقع رخ میدهد آمیزهای از آن دو است و فهم درست واقعیت نیاز به نظریهای پیچیده و ترکیبی دارد. یکی از مباحث اساسی و مبنایی کتاب نیز همین است و نویسنده تلاش میکند در بررسی مسائل گوناگون به این پرسش پاسخ دهد.
طبیعی است که در جاهای دیگر نیز به این مسائل پرداختهاند، اما بیشتر آن مباحث، نظری و از جهت پژوهشِ آماری و میدانی ضعیف هستند؛ زیرا هم جامعه آماری مشکل دارد و هم بازه زمانی طولانی نیست. درحالیکه این مسئله مستلزم پژوهشهایی است که بازههای زمانی طولانیمدت داشته باشند. در این کتاب این بازه دو سال است؛ دو سال اولیه ورود افراد به سازمان پلیس و ادارات مددکاری اجتماعی. اوبرفیلد فقط دو دسته کارمند را انتخاب کرده: افراد پلیس و مددکاران اجتماعی. اما برخلاف این چارچوب محدودی که برای پژوهش خود برگزیده، از جهت عوامل موثر در تغییر برعکس عمل کرده است؛ یعنی هر مورد محتملی را بررسی کرده است. از نظر وی، عوامل گوناگونی در این تغییر نقش مهمی بازی میکنند. از این روی، هر کدام را به تفصیل بررسی کرده است؛ عواملی همچون انگیزههای شغلی فردی، تعامل با کارمندان پیشین و باسابقه، قوانین اداری، وضعیت جامعه، نژادپرستی و... .
اگرچه نویسنده هیچ ادعای بلندپروازانهای ندارد، اما مباحث و نتایج کتاب عام است و میتوان آنها را به همه سازمانها و ادارات تعمیم داد. بنابراین در پاسخ به این پرسش که این کتاب برای چه کسانی آموزنده است، میتوان اینگونه پاسخ داد: علاوه بر افسران پلیس و مددکاران اجتماعی، کارکنان دولت و بخش خصوصی، مدیران دولتی و خصوصی، مسئولان بخشهای مربوط به استخدام در سازمانها، سیاستگزاران سازمانهای دولتی و خصوصی.
با وجود این، ممکن است این اشکال به ذهن ما خطور کند که چه لزومی دارد کتابی در این زمینه بخوانیم؟ امروزه منابع اطلاعاتی بسیار زیاد است. هیچ موضوعی هم استثنا نشده و درباره همه چیز میتوان از آن منابع شناختهایی بهدست آورد؛ فلسفه، تاریخ، پزشکی، سیاست، ادبیات، حیوانات، زهرمار. در رابطه با موضوع این کتاب نیز مطالب بسیاری گفته و منتشر میشود؛ در روزنامهها، رسانهها، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی. دیگر چه حاجت به کتاب است؟
نکته اساسی این است که کتاب جنس دیگری دارد و نیز در سطحی دیگر قرار میگیرد. اساسا کتاب هیچگونه بدیلی ندارد و جایگزینپذیر هم نیست. بالاترین مطالبی که در روزنامهها و رسانهها گفته میشود، از جهت وثاقت و اعتبار، در حد نازلترین مطالبی است که در کتابها بیان میشود. لذا میتوان افزود که این کتاب به بسیاری از آن حرف و حدیثهای آبکی و کوچهبازاری پایان میدهد؛ زیرا شناخت عمیقتری نسبت به موضوع در اختیار ما قرار میدهد. همچنین حتی اگر مسائلی در این زمینه باشد که در کتاب مطرح نشدهاند، بر اساس مباحث آن میتوان سمت و سوی آنها را یافت و نحوه پاسخدهی و سطح آنها را مشخص کرد.