«غوغای غزل»
(از سنایی تا سایه)
نویسنده: سید محمد تولیت
ناشر: نیستان، چاپ اول ، 1397
432 صفحه، 53000 تومان
*****
حالیا مصلحتِ وقت درآن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جامِ می گیرم و از اهلِ ریا دور شوم
یعنی از خلقِ جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم
تا حریفانِ دغا را به جهان کم بینم
حافظ
"غوغای غزل از سنایی تا سایه" گزیدهایست از غزلهای دلنشین غزلسرایان نامی ادب فارسی. شعر فارسی و بالاخص غزل دریای بیکران عاطفه و احساس بوده و هست و تا همیشه ایّام خواهد بود و هیچ پایانی برای آن نمیتوان متصوّر شد. ایرانیان و فارسیدانان در هرکجای عالم جرعهنوش این غزلهای بیپیرایهاند. غزل فارسی عرصه شور و حال مطلق است. میدان یکّهتازی دلهاییست که بیقرارند. تفرّجگاه آنانیست که میخواهند برای لحظاتی هم که شده از ملالآباد دنیا پا بیرون بگذارند و به تماشای عشق بنشینند. عشق را بچشند و بنوشند. باشد که وقتی بالاجبار به هوش آمدند و باز دنیایی شدند انبوه اندوهان پیدرپی را تاب آورند و امیدشان به سیری دیگربار در غزلآباد باشد.
غزل فارسی با سنایی جان میگیرد. عطّار و مولانا روح دیگری در آن میدمند. سعدی و عراقی عصاره عشق را در کامش میچکانند. حافظ هم در آخر آراستهاش میکند. حافظ کاری میکند کارستان. کاری که بعد از آن حافظانگی مایه بیچون و چرای غزل میشود. حافظانگی در غزل دو وادی عمده دارد. یکی در باب تناسبات گسترده معنایی که ایهام جلوه میکند و دیگری در عرصه تناسبات فراگیر آوایی که موسیقی کلام رخ مینماید. پس از حافظ بعضی به تقلید محض افتادند و برخی راه کج کردند. امّا کسی چون فروغی اصول حافظانگی را دریابید و همراه با صدق عاطفیاش غزل تر آورد. شهریار و عماد هم در همین طریق قدم برداشتند. سایه نیز چنان کرد که باید میکرد. تمام ظرایف و دقایق غزل فارسی را با وسواس تمام در غزلش به کار بست و احساس سرشارش آن را به اوج عزّت رسانید.
جز این ده شاعر بیگمان شاعران دیگری نیز هستند که بعضاً غزل تر دارند. امّا حال و مجال بیش ازین رخصت نداد تا کار وسیعتر شود. به علاوه آنچه این ده یگانه غزل را از دیگران جدا میکند بار عاطفی بینظیر غزل آنان است که در غزل-های منتخب نیز به خوبی دیده میشود. در انتخاب غزلها چنانچه در مقدّمه موجز کتاب گفته شد جز ذوق شخصی تنها مصلحت وقت بود که بار گزینش را به دوش میکشید. مصلحت وقت یعنی یک غزل قبل از هر نکتهای، قبل از هر تصویری و قبل از هر نگرشی در لحظه حال مخاطبش را دگرگون کند. در لحظه او را به دنیای دیگری ببرد. این رسالت غزل است. رسالت مطلق غزل است. غزلباره کسیست که این وقت خوش را از غزل میطلبد.