«علیه نظم سکولار و چند مقاله دیگر»
نویسنده: مجموعه نویسندگان
مترجم: مجموعه مترجمان
گزینش و ویرایش: محمدرضا قائمی نیک
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1394
288 صفحه، 19000 تومان
****
علوم انسانی دانشهای فکری و نظری هستند که ذاتا نقادند یا دستکم باید نقاد باشند. اما هر کدام از آن دانشها که به مرحله تثبیت و تسلط دانشگاهی برسند و نوعی قدرت هژمونیک پیدا کنند، دچار نوعی انجماد میشوند. خودبخود تابوهایی پیدا میکنند و چیزهایی را مسلم میانگارند. بدین صورت نقد نیز محدوده خاصی پیدا میکند و چه بسا در طولانیمدت منحصر به امور جزیی و دستهچندم میشود. درحالیکه نقد واقعی و اصلی نقد مبنایی و رادیکال است؛ نقدی که هیچ چیزی مانع آن نشود و هیچ تابویی را به رسمیت نشناسد. شعار علوم انسانی مدرن با الهام از ایمانوئل کانت همیشه این بوده که دوران ما دوران نقد است و هیچ چیز با هیچ بهانهای نمیتواند از زیر بار نقد شانه خالی کند. اما در عمل وضعیت متفاوت است.
واقعیت این است که در هر حوزهای چیزهایی وجود دارد که در جایگاهی فراتر از نقد مینشینند و حتی نقد را به دست گرفته و هدایت میکنند. یکی از این چیزها که امروزه چنین جایگاهی یافته ایده ترقی یا همان پیشرفت است. این ایده چنان رواج و مقبولیتی یافته که حتی مردم عادی در امور عادی خود نیز آن را به سادگی بهکار میبرند؛ «آدم باید در زندگی پیشرفت کنه»، «هیچکس نمیتونه در اینجا پیشرفت کنه؛ باید به آمریکا یا جزائر مائومائو بریم»، «با این کار و این مقدار حقوق که نمیشه پیشرفت کرد» و از این مهملات مهوع.
پیشرفت یک اصل ساده و بدیهی نیست، بلکه کاملا برعکس، یک ایده کاملا مدرن و پیچیده است، بهطوری که گذشتگان و حتی فیلسوفان بزرگ نیز هیچ تصوری از آن نداشتند. در منظومه فکری افلاطون، ارسطو، فارابی، ابنسینا، ملاصدرا، آگوستین، توماس آکویناس و بسیاری دیگر چنین چیزی حضور ندارد. در ایران هم که امروزه همگان و همیشه دم از پیشرفت میزنند، کمتر کسی میداند که این ایده در چند دهه اخیر در فرهنگ ما جا افتاده است. این مفهوم اولینبار در زمان مشروطه مطرح شد و بهقدری بدیع بود که تا سالیان سال هیچ معادل فارسی نداشت و متفکران آن دوران اصل فرانسوی آن را بهکار میبردند: "پروغره". بله، به پیشرفت میگفتند پروغره! اما حالا از کودک دبستانی تا پیر کهنسال، همه به دنبال پیشرفت هستند.
حالا با این توضیحات این مسئله مطرح میشود که این ایده از کجا آمده و چگونه مطرح شده است؟ سابقه آن در نسبت تاریخی زیاد نیست و به دوران روشنگری برمیگردد؛ یعنی قرن هجدهم. یکی از مبانی اصلی آن پیشرفت علمی است. رشد خیرهکننده علوم طبیعی، اختراع ابزارهای بدیع و انقلاب صنعتی به چنین ایدهای دامن زدهاند و برخی را به این باور کشاندند که پیشرفت محدود به علم نیست و کلی است، بهطوری که پیشرفت در علم تنها یکی از وجوه پیشرفت است. اما در اینجا نکته بسیار مهمی وجود دارد: پیشرفت علمی بهخودی خود و منطقا این نتیجه را در پی ندارد که زندگی جمعی همگان نیز پیشرفت میکند. چگونه از آن به این یک، پل زده شد؟ در واقع در اینجا مقدمات یا فرضیات نهفتهای هست که باعث چنین برداشتی شدهاند. پیشرفت علمی حتی اگر هم درست باشد، اما این نتیجه را در پی ندارد که ایده پیشرفت بهطور کلی در همه زمینهها درست باشد. بین مقدمات و نتیجه ربط منطقی درستی وجود ندارد. بهاصطلاح، دلیل اخص از مدعاست. لازم است خیلی چیزهای دیگر به پیشرفت علمی اضافه شود تا پیشرفت در زندگی بشری نتیجه شود. این موارد غالبا بهطور ناآگاهانه از پیش فرض گرفته میشوند. کسانی که ایده پیشرفت را نقد میکنند، منکر علم، پیشرفت آن و نافی ارزش و کارکردش نیستند، بلکه آن فرضیات پنهان را آشکار و آشکارا نقد میکنند.
این کتاب مجموعه مقالات متنوعی است که توسط اندیشمندانی نوشته شدهاند که هر کدام در حوزه خاصی صاحبنظر هستند. اما موضوع واحدی همچون رشته تسبیح همه این هشت مقاله را به هم متصل کرده است؛ ایده ترقی یا همان پیشرفت. در واقع همه این مقالات این ایده را نقد میکنند و ضعف و سستی آن را نشان میدهند. البته آثاری که این ایده را نقد میکنند، کم نیستند، اما غالب آنها بر مبنای جزمیت یا ایدئولوژی خاصی هستند. اگر هم اینگونه نباشند، در سطح بالایی نیستند. این مجموعه از هر نظر با دیگر آثار مشابه متفاوت است، و اول از همه از جهت نویسندگانش. منتقدان کسانی هستند که نمیتوان به آنها برچسب تبلیغاتی زد و راحت آنان را کنار گذاشت. لئو اشتراوس، کارل لویت، رابین جورج کالینگوود، جان گِرِی، جان میلبَنک و... نامهایی نیستند که بتوان بدون احترام و اعجاب از آنها یاد کرد.
با وجود اینکه اختلاف مشرب میان نویسندگان کم نیست، اما وجه مشترک مقالات این اثر آن است که پیشرفت در نهایت ریشه در مسیحیت دارد. فلسفه تاریخی که اولین بار توسط مسیحیت مطرح شد، نطفه این ایده را شکل داده است. پیشرفت در اصل صورت دنیوی و سکولارشده نجات آخرالزمانی مسیحیت است که با لطایفالحیلی تغییر صورت داده است. از این روی، میتوان گفت نوعی ایمان است و نه معرفت علمی همراه با دلایل و شواهد محکم و معتبر. با توجه به این مطلب، در بررسی ایده پیشرفت پای مباحث دیگری نیز به میان میآید که بهطور طبیعی باید بهطور مبنایی بررسی شوند. مهمترین موارد عبارتند از: مدرنیته، سکولاریسم، دین، تاریخ، سیاست، علم و غرب. سطح بالای مباحث و گستره موضوعات این اثر را تبدیل به مجموعهای بسیار خواندنی کرده است. البته این مقالات از نوع نوشتههای ساده و یکبار مصرف نیستند، بلکه جستارهایی بسیار فنی و پیچیده هستند که برای درک کامل آنها لازم است بارها و بارها بازخوانی شوند. علاوه بر این، بصیرتهای منفرد و جزئیات جالبی هم هست که در سراسر مقالات پخش شدهاند. از جهت وثاقت و اعتبار نظری هم میتوان آن را به مثابه یک مرجع بهشمار آورد. در سطح تخصصی هم میتوان به نکته دیگری اشاره کرد: پینوشت و ارجاعات نویسندگان راهنمای بسیار مفیدی است برای کسانی که میخواهند بیشتر و بهتر در این مسیر پیش روند.
ارزش چنین آثاری برای ما منحصر به جنبه نظری نیست. سویههای کاربردی مهمی نیز برای ما دارند. امروزه که به بهانه پیشرفت چوب حراج به همه سرمایههای خود زدهایم و با حداقل تلاش به دنبال حداکثر رفاه هستیم و با این نگرش در همه زمینهها دچار بحران شدهایم، بیش از پیش به چنین نقدهای اصیلی نیاز داریم. فقط با چنین نقدهای جدی و مبنایی میتوان از بروز فاجعههای جبرانناپذیر جلوگیری کرد. تا دیر نشده باید برگردیم؛ به تعبیر لئو اشتراوس امروزه بهجای اینکه پیشرفت کنیم باید "توبه" کنیم.
*دکترای فلسفه