شورای شهر و انتخابهای سیاسی
سومین شهردار دوره پنجم شورای شهر تهران قرار است تا چند روز آینده انتخاب شود. آخوندی، تقوینژاد، کشتپور، حناچی و جهانگرد گزینههای نهایی شورای شهر هستند و شهردار آینده از بین این ۵ نفر انتخاب میشود.
علیالظاهر اینبار هم مانند دو انتخاب گذشته این شورای شهر، انتخاب شهردار به میدان زورآزمایی احزاب اصلاحطلب تبدیل شده است. سه حزب اتحاد ملت، کارگزاران و اعتماد ملی هرکدام تلاش دارند گزینه نزدیک به خود را به کرسی شهرداری برسانند.
غلامحسین کرباسچی هم امروز بر این مسئله صحه گذاشته و درباره انتخاب ۵ گزینه شهرداری تهران، گفت: همه سیاسی هستند تعارف نداریم. افرادی که انتخاب میشوند، نوع انتخاب و نوع برخوردها سیاسی است.
کرباسچی: انتخاب ۵ نامزد شهرداری تهران سیاسی است
شورای شهر تهران تاکنون کارنامه خوبی از خود به جا نگذاشته است. اصلاحطلبان برای ناکارآمدی شهرداری تهران هیچ بهانهای ندارند. چون ایشان همیشه نظارت استصوابی را عامل اصلی ناکارآمدی معرفی میکنند و در انتخابات شورای شهر هیچگونه نظارت استصوابی اعمال نشد.
علیرغم نبود نظارت استصوابی و شورای شهر یکدست اصلاحطلب، اکنون بعد از حدود ۱۵ ماه تهران آماده سومین شهردار میشود و ناکارآمدی از جانب مدیریت شهری احساس میشود.
بیشتر بخوانید:
اندر حکایت شهرداری تهران / چرا مردم باید هزینه دعواهای سیاسی اصلاحطلبان را بدهند؟
در همین رابطه، برخی خبرنگاران و فعالان رسانهای از اعضای شورای شهر خواستند آرایشان در انتخاب شهردار را شفاف اعلام کنند.
این درخواست، درخواستی معقول است و بسیار خوب است اعضای شورای شهر به این درخواست عمل کنند.
***
انتخابات ۸۸، اصلاحطلبان و ادعای تقلب بدون سند
حدود یک هفته پیش گفتوگویی از محمدرضا خاتمی در اینترنت منتشر شد که در آن خاتمی برتقلب در انتخابات سال ۸۸ تاکید کرد. خاتمی در آن گفتوگو گفت در سال ۸۸ در ستاد انتخابات در زمان تجمیع آرا، ۸میلیون رای به آرای احمدینژاد اضافه شد.
خاتمی برای ادعایش هیچ سندی ارائه نمیکند و میگوید برخی افراد اصولگرا به ایشان این ماجرا را انتقال دادهاند.
عجیب است که یک سیاستمدار بدون ارائه هیچ سندی چنین ادعایی مطرح میکند. متاسفانه در سال ۸۸ هیچ سندی مبنی بر وقوع تقلب از سوی معترضین ارائه نشد. حتی در همین سایت الف فراخوانی برای ارائه سند از سوی معترضین مطرح شد اما دریغ از یک برگ سند قابلاعتنا.
این ادعا واکنش کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان را در پی داشت. کدخدایی گفت: «چرا وی ادعا نکرده است که ۱۰۰ میلیون رای به آرا اضافه شده است؟ اگر دیگران درباره وی چنین ادعایی کنند و نسبت ناروایی بدون استناد بدهند، آیا اساسا درست است؟ بزرگتر از این ادعاها در سال ۸۸ درباره صحت انتخابات مطرح شد اما هیچ سندی هم درباره آن ارائه نشد؛ زشت است که دوباره چنین ادعاهایی تکرار میشود.»
دوستان اصلاحطلب باید از آن ادعا عذرخواهی کنند. آن ادعا صدمات بسیار زیادی به کشور وارد کرد و حتی میتوان گفت هنوز هم تبعاتش گریبان کشور را گرفته است.
بیشتر بخوانید:
البته کسی منکر برخی برخوردهای بد با معترضین نیست اما اصلاحطلبان باید بازگردند و از اشتباه خود عذرخواهی کنند.
***
قطار انقلاب؛ آیا کسی پیاده میشود؟
محسن رفیقدوست، وزیر سپاه در دولت جنگ در گفتوگویی گفته است: «آنهایی که امروز معتقد هستند ما به بنبست رسیدیم خود به بنبست رسیدهاند. انقلاب همانند یک قطار بود و رانندهی این قطار، امام و امروز هم رهبر معظم انقلاب است. این قطار به سمت مقصدش حرکت میکند. امام همه را سوار این قطار کرد. عدهای در مسیر دیدند نمیتوانند با این قطار به مقصدش بیایند؛ شروع به دویدن در خلاف جهت حرکت قطار کردند. به انتهای قطار که رسیدند، دیدند چارهای جز پیاده شدن ندارند؛ جبههی ملیها، نهضت آزادیها و غیره از این قطار پیاده شدند. هنوز یک عده ماندهاند که باید از این قطار پیاده شوند؛ آنهایی که معتقدند ما به بنبست رسیدهایم. به چه بنبستی رسیدهایم که امروز دشمن ما از اینکه خط دفاعی ما به مدیترانه رسیده، از اینکه دامنهی نفوذ ما تا مدیترانه پیش رفته، وحشت کرده است؟ کجا به بنبست رسیدیم؟ آنهایی به بنبست رسیدهاند که اجازه نمیدهند مردم کار خود را انجام دهند. آنها به بنبست رسیدهاند چون کعبهی آمال آنها غرب و اروپا است و برخیشان حتی در پیدایش این وضعیتی که امروز داریم، علنی و غیرعلنی و مستقیم و غیرمستقیم موثر هستند و میخواهند فشار بیاورند و مردم را خسته کنند که آقا هم خسته شود.»
این اظهارات با واکنش روزنامه اعتماد روبرو شده است. روزنامه اعتماد گزارشی درباره این اظهارات آماده کرده و از دو فعال سیاسی در این زمینه یادداشت منتشر کرده است: عبدالله ناصری و عباس سلیمی نمین.
عبدالله ناصری بر این نکته تاکید کرده است که ریل این قطار، قانون اساسی است. سلیمی نمین بر ضرورت نراندن افراد از جبهه انقلاب، متمرکز شده است.
سلیمی نمین نوشته است: «همانگونه که امام به ما آموختهاند ما نباید تلاش کنیم کسانی که دچار ضعف هستند، از قطار انقلاب پیاده شوند بلکه تلاش ما تا آخرین لحظه باید این باشد که اینها را حفظ کنیم. این هم به لحاظ انسانی وظیفه ما است و هم به لحاظ دینی. آنها به لحاظ انسانی برادران و خواهران ما هستند و به عنوان یک انسان با ما اشتراک دارند لذا ما هرگز نباید بدی آنها را بخواهیم و باید تلاش کنیم که خطای آنها اصلاح شود. حالا اگر کسی بر خطایش اصرار داشت و خودش خواست در این مسیر ادامه دهد، بحث دیگری است...
بدون شک درست است که ما نباید با مشاهده اولین ضعفها فردی را از خودمان برانیم. فردی که سابقه داشته، خدماتی ارایه کرده، منشا تلاشهایی در کشور بوده، امکان دارد در مقطعی خطا کند؛ دچار هوای نفس شود، دنبال مطامع دنیوی برود و به مصالح ملت پشت کند، دچار زیادهخواهی یا دستاندازی به اموال عمومی شود، زیادهخواهی در مسائل جنسی یا سیاسی شود. همه این ضعفها ممکن است زمانی گریبان هر انسانی را بگیرد. وظیفه ما در قبال این مسائل این است که فرد لغزش یافته را به جایگاه اولیه خودش برگردانیم. این را ما هم در مشی امام و هم در مشی رهبری کنونی میبینیم.»
***
چرا چرچیل با هیتلر مذاکره نکرد؟
پخش فیلم سینمایی «تاریکترین ساعات» از شبکه اول سیما واکنش زیادی برانگیخت. این فیلم به بخشهایی از زندگی چرچیل، نخستوزیر بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم میپردازد. این فیلم نکتهای داشت که برای برخی از فعالان رسانه جذاب بود. وقتی که در فیلم برخی به چرچیل برای مذاکره با هیتلر فشار میآورند اما هیتلر زیر بار مذاکره با هیتلر نمیرود.
از قول چرچیل در این فیلم چند دیالوگ مهم نقل میشود. او میگوید: «جزیره ما پایانی دارد. حتی اگر اون پایان این باشد که هیتلر اینجا را تصرف کند، بهتر است ما در دفاع از خاک خودمان و در خون خودمان غلتیده باشیم.» یا درجای دیگری درباره مذاکره با دشمن در زمان فشار میگوید: «وقتی سرت در دهان ببر است، مذاکره معنا ندارد.»
کشور ما هم اکنون با دشمنی به نام ترامپ مواجه است که مانند هیتلر قابلمذاکره نیست. این شباهت تاریخی برای برخی رسانهها جذاب بود. روزنامه صبحنو در این زمینه نوشت: «پس از خروج عهدشکنانه رییسجمهوری آمریکا از برجام، این پدیده و پیامدهای مواجهه با آن به یکی از موضوعات پردغدغه در حوزه عمومی تبدیل شده است؛ بهویژه استراتژی مواجهه با ترامپ یا آمریکای دوران ترامپ در دستور کار سیاستمداران کشور قرار گرفته است.
در این میان، مرور تاریخی تجربه کشورهای دیگری که با دشمنی عهدشکن مقابله کردهاند، میتواند کمک شایانی به یادگیری سیاست باشد. آقای روزبه کردونی، پژوهشگر حوزه سیاستگذاری اجتماعی مینویسد: یکی از این تجارب بیشک رویکرد وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلستان (۱۹۵۵-۱۹۵۱)، برای مقابله با هیتلر بوده است. چرچیل که پس از زیر پاگذاشتهشدن توافقنامه مونیخ و حمله آلمان نازی به بلژیک، هلند و فرانسه به سِمت نخستوزیری انگلستان برگزیده شد، با اصرار رهبران حزب محافظهکار (نویل چمبرلن، ادوارد وود) برای مذاکره با هیتلر مواجه شد.
چمبرلن و وود بر این باور بودند که تنها چیزی که میتواند جلوی هیتلر را بگیرد گفتوگو، گفتوگو و گفتوگو است. بر همین اساس، اصرار داشتند که از طریق ایتالیا (موسولینی) مذاکرات صلح با هیتلر پیگیری شود. پاسخ چرچیل به این اصرار، کوتاه و گویا بود: «فقط وقتی با هیتلر مذاکره میکنم که یک حمله شکستخورده به انگلستان داشته باشد».
دلیل اتخاذ این استراتژی نیز مشخص بود؛ هیتلر به مذاکره یا گفتوگوی استراتژیک که در اصطلاح از آن بهعنوان «چانهزنی بزرگ» نیز یاد میشود، پایبند نبود. مذاکره بدین معناست که مسائل مهم و کلان مورد بحث یا اختلاف دو کشور یا بازیگران اصلی، بهطور همزمان روی میز گذاشته و روی آنها توافقهایی شود. »
***
الگوی پیشرفت و معضل اجرا
عباس عبدی درباره الگوی پایه پیشرفت، یادداشتی در روزنامه اعتماد منتشر کرده است. عبدی در بخشی از این یادداشت مینویسد: «در سال 1384 فردی سکاندار دولت شد که همه سیاستهای گذشته را رد و تخطئه کرد. در سال 1392 شخص دیگری آمد که او نیز سیاستهای 8 سال پیش خود را رد و تخطئه کرد. در واقع ما با پیوستگی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی در کشور مواجه نیستیم که بتوانیم بر مبنای آن یک ایده روشن را حتی برای یک دهه پایهریزی کنیم، چه رسد به 50 سال! برنامه چهارم را دولت آقای خاتمی و مجلس ششم تنظیم کردند(خوب یا بد) در مجلس هفتم آن را تغییرات اساسی دادند و در دولت 1384 به بعد کلا و جزا آن را کنار گذاشت. بعد برنامه پنجم را تصویب کردند که هیچ شباهتی با برنامه چهارم نداشت. برنامه ششم هم با پنجم متفاوت است و جالب اینکه در نهایت هم هیچ کدام از مواد اصلی آنها اجرایی نمیشوند. سرنوشت برنامه اقتصاد مقاومتی نیز کم و بیش در همین چارچوبها قابل درک است.»
نکتهای که عبدی به آن توجه نداشته است این است که بناست الگوی پیشرفت یک برنامه کلی باشد که بر همه سیاستها و برنامههای کوتاهمدت سایه بیندازد. درواقع، الگوی پیشرفت برنامهای کلان است که باعث میشود دیگر شاهد چنین تشتتی در سیاستگذاریها نباشیم.
اما عبدی در ادامه به نکته مهمی اشاره کرده است. عبدی نوشته است: «مشکل ایران نداشتن چشمانداز یا حتی برنامه نیست. مشکل از مرحله اجراست که هر کس کار خود را میکند و تمام آن اسناد بالادستی به حاشیه و فراموشی سپرده میشوند.»
عبدی به مسئله مهمی توجه کرده است. متاسفانه در کشور ما ساز و کار نظارت بر اجرای قوانین و برنامههای کشوری بهدرستی طراحی و اجرا نشده است. مثلا مجلس ساز و کار دقیقی برای نظارت بر اجرای قوانین مصوب خود ندارد. مجلس بعد از تصویب یک قانون دیگر به آن کاری ندارد. در حالی که باید ساز و کار دقیقی برای نظارت بر اجرای قوانین در مجلس طراحی شود.
دقیقا همین ماجرا احتمالا برای الگوی پیشرفت هم صادق باشد و از قبل باید برای نظارت بر اجرای آن ساز و کار دقیقی طراحی کرد.