«مخالف خوانی»
(مجموعه غزل)
شاعر: جواد زهتاب
ناشر: چشمه، چاپ اول: 1396
86 صفحه، 8500 تومان
****
غزل در زمانهی ما اگر متکلف باشد و مصنوع و در پی نوآوریهای زبانی به بیراهه رفته است؛ چرا که نوآوران شعر فارسی طوری پنبهی وزن و قافیه و دست و پاگیریهای شعر ریشهدار فارسی را زدند که نوآوری در غزل آب در هاون کوبیدن است؛ اما دربارهی غزل صمیمی و به قول قدما مرسل و ساده وضع دیگرگونه است. برای نمونه غزلهای هوشنگ ابتهاج هنوز به دل مینشیند، آن را دکلمه میکنند، به آواز میخوانند و از آن ترانه و تصنیف می سازند.
«تا تو با منی زمانه با من است»، «ای عشق همه بهانه از توست»، «امشب به قصهی من گوش میکنی»، «بگذر شبی به خلوت این همنشین درد»، «نشود فاش کسی آن چه میان من و توست» و... را از او میتوان نام برد.
آن چه غزلهای «جواد زهتاب» را برای مخاطب باورپذیر و صمیمی جلوه میدهد صراحت در کلام و سادگی بیان است. برخی از شعرهای این مجموعه حکایت حال شاعر است که بی پرده و فارغ از دغدغهی نوآوریهای گوناگون زبانی و سبکی با خواننده در میان میگذارد.
برای نمونه در غزل سیام میخوانیم:
«سرکشم گاه، سرگردان هرگز/ این چنین بودم، آن چنان هرگز/ پای من تا که باز شد به زمین/ دل نبستم به آسمان هرگز» (مخالف خوانی، ص 65) شاعر در ادامه میگوید که قصد حماسه ساختن از خود را نداشته، همه چیز را باخته تا دستش به خون دیگران آلوده نشود و به سادگی روستاییوار خود قناعت کرده تا آلودهی شهر و خواجگان آن نباشد:
« ... همه را باختم که تا نبرم/ دست در خون این و آن هرگز/ بندهی روستای خویشم من/ خواجهی شهر خواجگان هرگز» ( همان، ص 67)
در شعرهای این مجموعه لحظههای ناب عاشقانه با فرهنگ و هنر ایران پیوند میخورد. شکل گرفتن یک شبکهی بینامتنی در این اشعار، جان تازهای به غزلهای جواد زهتاب بخشیده است:
« تا نسیم از گذر پیرهنت میآید/ عطر تو زودتر از آمدنت میآید/ تار یحیی مگر افتاد به چنگ شهناز؟/ این چه شوری است که از در زدنت میآید؟ ...»( همان، ص 11)
کنایههای متعدد به کار رفته در این مجموعه، نشان از درک ظرفیتهای زبان فارسی و غور شاعر در فضای شعر و اندیشهی ایرانی دارد. زبان کنایی «زهتاب» آن هنگام که رنگ و بوی طنز به خود میگیرد، لحظههای ناب و منحصر به فردی را ایجاد میکند. برای آشنایی با فضای کنایی غزلهای این مجموعه این بیتها را نمونه وار ذکر میکنم:
«هر که آمد به ساز خود رقصید/ هیچ کس با تو سازگار نشد/ چه کسی را در آستین یک عمر/ پروراندم به مِهر و مار نشد؟ ...» ( همان، ص 10)
«ضربدر روی شام تار بکش/ دور شب سیم خاردار بکش» (همان، ص 13)
«...زود را در حوالی دریا/ چشمه را سمت جویبار بکش/ یا که با این همه کنار بیا/ یا که از این همه کنار بکش...» ( همان، ص 14)
اشاره به شخصیتهای اسطورهای و داستانی ادبیات فارسی، نشان از اشراف شاعر به فرهنگ ایران دارد. پیوند خوردن فضای ذهنی او با فرهنگ غنی ایران زمین، شعر او را در نظر مخاطبان جدی شعر، ملموس و جذاب جلوه میدهد؛ حتی اگر شعر در قالب غزل نباشد:
«خسته از جنگ های پی در پی/ عاقبت فاتحانه برمیگشت/ چشم رودابه شد چراغانی/ که تهمتن به خانه برمیگشت/ سرشب بود و اول قصه/ قهوه چی چای تازه دم آورد/ با تعجب ولی همه دیدند/ نفس پیرمرد کم آورد/یک نفر گفت بعد از این دیگر/ چشم بد بر وطن نمیافتد/ دیگری گفت قصهی رستم/ هیچوقت از ذهن نمیافتد/همهی هفت خان که ختم شده/ هفت خان ای برادارن کم نیست/ پشت دشمن رسیده است به خاک/ هیچ کس رو به روی رستم نیست ...» ( همان، ص 75 و ص 76)
البته لازم به یادآوری است که اگرچه روی جلد کتاب حاضر«مجموعه غزل» ذکر شده، اما در «مخالف خوانی» اشعاری در قالب های دیگر دیده میشود، سرودههایی که گاه در قالب چهارپاره و گاه ترانه جای خود را میان دیگر شعرها باز میکنند. «مخالف خوانی» مجموعهای از نوستالژی، لحظههای ناب عاشقانه، حدیث نفس، طنز و تصویرهای هنرمندانه است مجموعهای متنوع که خواننده را دچار ملال نمیکند و از باغ هر شعر آن میتوان گل چید و تفرجی کرد.
حسرت و دریغ، عشق و امید، وصل، وصل و هجران، بیم و هراس و ... از درونمایههای «مخالف خوانی»اند، که هرکدام گوشهای از ذهن شاعر را به تصویر میکشند و این برای راهیابی به دل و ذهن مخاطب کافیست. اینکه شور و عشق و درد و رنجت را صمیمانه بریزی روی داریه و بگویی سلام آقای مخاطب! لطفا انتخاب کن.