«ناشناس»؛ فیودار داستایِفسکی؛ ترجمه حمیدرضا آتش برآب و پریسا شهریاری نمایشِ شارلاتانیسم با چاشنیِ عقده‌ی حقارت!

هوشیار مجتبوی،   3970725140

داستایفسکی در «ناشناس» به طور مستقیم و غیرمستقیم طبقات مختلفی از جامعه‌اش را آماج انتقاد گرفته است. شخصیت محوری این رمان، یعنی فاما فامیچ را باید نماینده طبقه‌ی روشنفکران از خودراضی قلمداد کرد

نمایشِ شارلاتانیسم با چاشنیِ عقده‌ی حقارت!

«ناشناس»

نویسنده: فیودار داستایِفسکی

ترجمه: حمیدرضا آتش برآب و پریسا شهریاری

ناشر: هرمس، چاپ اول

542 صفحه، 40000 هزار تومان

 

****

 

فیودار داستایفسکی، در حد فاصل سال‌های 1846 تا 1880 پانزده اثر کامل در قالب رمان و رمان کوتاه نوشته است که معمولا آثاری از او نظیر «یادداشت‌های زیرزمینی»، «جنایت و مکافات»، «قمارباز»، «ابله»، «جن زدگان»، «جوان خام» و «برادران کارامازوف‌«اش شهرت فراگیر یافته‌اند. تمام این آثار نامبرده بعد از سال 1863 منتشر شدند. به عبارت دیگر آنچه در میان افواه به عنوان شاهکارهای داستایفسکی شناخته می‌شود، همگی آثار نیمه‌ی دوم زندگیِ این نویسنده هستند. اما بعضی بر این گمان‌اند که نه تنها آثار دوره‌ی اول آقای نویسنده از حیث نحوه‌ی شکل گیری آثار سترگ داستایفسکی اهمیت دارد (آثاری که پیش در آمدی هستند برای ورود به جهان پیچیده‌ی کتاب‌های بعدی) بلکه بعضی از آن‌ها را می‌توان هم‌ردیف شاهکارهای او دانست. حمیدرضا آتش برآب معتقد است رمان «ناشناس» را می‌توان با قدری تخفیف در کنار پنج اثر معروف داستایفسکی یعنی؛ «جنایت و مکافات»، «ابله»، «اهریمنان» (جن زدگان)، «تازه جوان» (جوان خام) و «برادران کارامازوف» گذاشت.

فیودار داستایفسکی، آن‌چنان که حمیدرضا آتش برآب می‌نویسد، رمان «ناشناس» را اول بار در سال 1859 و در مجله‌ی یادداشت‌های میهنی منتشر کرد. عنوان اصلی این رمان عبارت است از «دهکده‌ی ستیپان چیکاوا و اهالی آن»، و مثل کارهای دیگری از داستایفسکی عنوان فرعی‌ای هم دارد: «از یادداشت‌های یک ناشناس». آنچه آتش برآب به اختصار «ناشناس» می‌خواندش، رمانی است که داستایفسکی پیش از پاییز 1857 آغاز به نوشتنش کرد، آن هم آن‌چنان که خودش می‌گوید در میان انبوه کارها و همهمه‌ی نوشتن رمانِ مفصلی دیگر. ایده‌ی «ناشناس» چنان ذهن داستایفسکی را مشغول می‌کند که او برای رهایی از آن ناگزیز می‌شود، آن را بنویسد.

رمان روایتی است مفصل از زبان سِرگِی آلکساندراویچ، جوان عذبی که داستانش را از شخصیتی به نام سرهنگ یگور ایلیچ روستانیف آغاز می‌کند. سرهنگ یگور ایلیچ روستانیف، دایی راوی است و سال‌هاست که در دهکده‌ا‌ی به نام ستیپان چیکاوا زندگی می‌کند. زندگی او همچون ذاتش، زندگی‌ای است پر از آرامش و سرشار از لحظات ساده و صمیمی. اوضاع اما این طور نمی‌ماند. مادربزرگ راوی، و مردی به نام فاما فامیچ خیلی زود سر و کله‌شان در دهکده پیدا می‌شود وُ ماجرای اصلی «ناشناس» رقم می‌خورد. مادر یگور ایلیچ بعد از مرگ شوهر اول با ژنرالی به نام کراخوت کین ازدواج می‌کند؛ ژنرالی پر هیبت و تا اندازه‌ای مضحک که اطرافیان‌اش را، به ویژه زنش، چندان به حساب نمی‌آورد. او که دور و برش را پر کرده از خدمت‌کار و دلقک وُ زیردست، روزی به این فکر می‌کند که چرا چشم‌های کم سویش را برای مطالعه مشغول کند، وقتی می‌تواند نوکری برای این کار استخدام کند. فاما فامیچ از اینجا وارد داستان می‌شود. او تو سری خورِ ژنرال و کتاب‌خوان اوست، و هر بار که ژنرال حال و حوصله‌اش را ندارد باید زیر دستان او شکنجه شود. اما بخش بسیار ناچیزی از رمان داستایفسکی صرف ذلت‌های فاما فامیچ می‌شود. فاما فامیچ در همان دوران وحشتناک هم کم کم صاحب نفوذِ قابل توجهی در بخش زنانه‌ی خانه ژنرال می‌شود، و بعد از مرگ ژنرال و بیوه شدن مادربزرگِ سِرگِی این نفوذ دو چندان می‌شود.

بعد از مرگ ژنرال، زنِ او و فاما فامیچ، که دقیقا نمی‌دانیم او را باید چه کاره‌ی مادربزرگ بدانیم، به دهکده و خانه‌ی سرهنگ یگور ایلیچ روستانیف تحمیل می‌شوند. اما این تحمیل و اجبار از آن جا که سرهنگ مردی است به غیات نیک سرشت و حتی تا حدودی ساده لوح، صورتی پر خیر و برکت به خود می‌‌گیرد. فاما فامیچ به میمنت تمجیدهای بی سر و تهِ زنان خانواده و علی الخصوص زنِ ژنرال، از هیات نوکری ذلیل به سروری پرنخوت بدل می‌شود که کسی حق ندارد در برابر او نفس بکشد. او شمایلی شبیه به مردانِ خدا، و همین طور دانشمندی متاله پیدا کرده است که هر لحظه از دهانش کلماتی گوهربار خارج می‌شود. این میدان فراخ را زن ژنرال برای او گشوده است وُ سرهنگ یگور ایلیچ هم با طیب خاطر از آن استقبال می‌کند. این همه در حالی است که فاما فامیچ به همراه مادر سرهنگ  کاری کردند سرهنگ خودش را مردی احمق، بی شعور، خودخواه و بی تحمل بپندارد و برای همین در برابر هر آه وُ نفرین وُ شِکوه وُ شماتت فاما فامیچ سر تعظیم فرود بیاورد. او به همه می‌گوید فاما فامیچ بیشتر از همه می‌فهمد و اگر ما را مجبور به کاری می‌کند از روی خیرخواهی است. این داستان روندی عجیب و غریب‌تر پیدا می‌کند، و آن هنگام که اوضاع به بلبشویی مطلق بدل می‌شود، راوی داستان یعنی سِرگِی آلکساندراویچ وارد دهکده می‌شود.

داستایفسکی همچنان که پیش از نوشتن این داستان ثابت کرده است، در وهله‌ی اول داستان نویسی است قصه‌گو که فراز و فرودهای «داستان» را خیلی خوب می‌شناسد. شاید نکته‌ای که در این کتاب به چشم می‌آید و آن را نسبت به آثار دیگر نویسنده، خصوصا آثار بعدی‌اش متفاوت می‌کند وجه اجتماعی و برون ذاتی شخصیت‌های داستان است. ما معمولا داستایفسکی را به عنوان نویسنده‌ی داستان‌هایی با شخصیت‌های درون گرا می‌شناسیم. داستایفسکی استاد به تصویر در آوردن درون و روان کاراکترهایش است. او در عینی کردن اضطراب‌های درونی آدم‌های قصه، نویسنده‌ای حاذق و شناخته شده است. اما داستایفسکی در «ناشناس» بخش دیگری از هنرش را نمایش داده است. او در این رمان به شدت به رئالیسم اجتماعی روی آورده، و برای این که تا حدودی از زهرِ این واقع گرایی بکاهد، در بخش‌هایی از رمان از «طنز» و وجه آیرونیک روایت بهره گرفته است. 

داستایفسکی در «ناشناس» به طور مستقیم و غیرمستقیم طبقات مختلفی از جامعه‌اش را آماج انتقاد گرفته است. شخصیت محوری این رمان، یعنی فاما فامیچ را باید نماینده طبقه‌ی روشنفکران از خودراضی قلمداد کرد. او را راوی این طور توصیف می‌کند: «اما گاهی اوقات نیش مار غرور ادبی، زخم بسیار عمیق و لاعلاجی برجا می‌گذارد، خصوصا در وجود انسان‌های کم مایه و کودن. فاما فامیچ از همان اولین گام ادبی خود سرخورده شد و از همان موقع به دسته‌ی عظیم آن مایوسانی پیوست که بعدها از درونش خیل مجنونان و آوارگان و زائران بیرون زدند.»

نقدهای بسیاری روی رمان «ناشناس» خصوصا توسط نویسندگان و روزنامه نگاران روس نوشته شده است که با بخشی از آن در مقدمه‌ی مفصل کتاب آشنا می‌شوید؛ نقدهایی که بعضا درصددِ تطبیقِ آدم‌های قصه با آدم‌های واقعی برآمده‌اند. برای نمونه در جایی می‌خوانیم فاما فامیچ در چه موقعیت‌هایی شبیه نویسنده معروف روس نیکلای گوگول شده است. این مقدمه را حمیدرضا آتش برآب تدارک دیده. ضمنا، در ضمیمه این کتاب که نشر هرمس آن را به شکلی مستطاب منتشر کرده، دو مطلب دیگر نیز می‌خوانیم؛ نخست «رمان ناشناس داستایفسکی به مثابه گفتمانی جدلی» از ولادیمیر ماکسیماف که یلدا بیدختی نژاد ترجمه کرده، و دیگر «لحظه‌ی حماسی»: داستایفسکی به روایت اشتفان تسوایگ که رائد فریدزاده فارسی‌اش کرده است.

 

yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. طرح عفاف و حجاب از امروز در تهران

  2. تصاویری از اجرای طرح عفاف و حجاب در تهران

  3. اعتماد کنید و مطمئن باشید

  4. نظرات برگزیده مخاطبان الف: وضعیت حجاب، حاصل کم‌کاری چهل‌ساله است/ باید برای مبارزه با سگ‌های ولگرد فکری کرد

  5. نماز جمعه این هفته تهران به امامت حجت الاسلام صدیقی اقامه می‌شود

  6. این صدای اقتدار ایران است ...

  7. تنبیه متجاوز آغاز شد /حمله موشکی و پهپادی ایران به اسراییل

  8. نظر باباطاهر عریان درباره دلار !

  9. ارژنگ امیرفضلی و زندگی در شرایط سختِ تورنتو

  10. یک نکته قابل‌تامل در مورد توسعه قدرت نظامی ایران

  11. وحدت ملی با وعده صادق

  12. آنچه اسرائیل در مورد "وعده صادق" نمی گوید

  13. دومین روز بزرگ تاریخ معاصر ایران

  14. استخوانی در گلوی اسرائیل!

  15. پشت‌پرده عقب‌نشینی صهیونیست ها از غزه

  16. آیت الله صدیقی: عذرخواهی می‌کنم که با غفلت و کم توجهی باعث هجمه به ملت ایران شدم

  17. هیات علمی یا کارخانه چاپ مقاله !

  18. درگیری لفظی علی دبیر و پیمان یوسفی روی آنتن زنده: شما تنت میخاره!

  19. اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه در خصوص حمایت از رژیم صهیونیستی در فضای مجازی

  20. باهنر: نباید به اندازه تورم حقوق ها افزایش یابد/ ۹۰ درصد منتخبان وظایف مجلس را نمی‌دانند

  21. تصاویری از نمازجمعه تهران به امامت حجت‌الاسلام کاظم صدیقی | کدام چهره‌های سیاسی و نظامی به نمازجمعه رفتند؟

  22. حمایت افکار عمومی ایران از حمله به اسرائیل

  23. هیچ گاه اعتراف نمی کند، چون...

  24. «برجام» در موزه تاریخ ؟!

  25. رئیسی: فعالان اقتصادی از عددسازی‌ها در بازار نگران نباشند  

آخرین عناوین