«شهر و خانه»
نویسنده: ناتالیا گینزبورگ
ترجمه: محسن ابراهیم
ناشر: هرمس؛ چاپ سوم ۱۳۹۳
۲۱۰ صفحه، ۱۲۰۰۰ تومان
****
شهر و خانه رمانی است که به اسلوب نامهنگارانه نوشته شده است. پیکرهی رمان از مجموعه نامههایی به هم رسیده است که شخصیتهای داستان به هم نوشتهاند. جوزپه نویسنده و روزنامهگاری ایتالیایی است که عازم سفر به امریکاست. کتاب با نامهی جوزپه به برادرش فروچو آغاز میشود. در این نامه خبر داده که بلیت سفر به امریکا را برای یک ماه و پانزده روز دیگر در سیام نوامبر خریده است. جوزپه که به دعوت فروچو به امریکا میرود، دچار نوعی دلزدگی از رم و دوستانش است. او میباید ایتالیا را پس از عمری ترک کند و مهاجرت به ینگه دنیا برای او اگرچه ماجراجویانه و هیجانانگیز اما پر از دلتنگی، ترس و تردید است. نامهی دوم که مدخلی سبکسرانه به زندگی شخصی جوزپه و آشنایی با یکی از شخصیتهای اصلی کتاب به نام لوکرتزیاست بسیار مفصلتر از نامهی نخست است و میتوان آن را براعت استهلالی از تمام رمان گرفت. در این نامه به لوکرتزیاست که جوزپه از پسرش پییرو برای خوانندگان پردهبرداری میکند. شخصیتی پیچیده و جذاب که چون جعبهای آمادهی انفجار است اما برچسب منقولات عادی را بر خود دارد. جوزپه که پیش از آن بسیار اندک از پسرش چیزی گفته است در نامه به دوستدختر سابقش از نگرانیها و دغدغههایش برای پییرو میگوید و پاسخ نامه نشان میدهد که لوکرتزیا از اینکه جوزپه اندک احساسی هم به فرزندش دارد سخت حیرتزده است چرا که پس از عمری هنوز نپذیرفته است که یکی از بچههای لوکرتزیا نه فرزند مشروع همسرش که طفل نامشروع جوزپه است. لوکرتزیا مینویسد:
«چه آدم عجیبی هستی. مدتهاست که از چیزی برای هم حرف نمیزنیم و یکباره برایم نامهای بلندبالا مینویسی… نمیدانم چرا میگویی که نسبت به تو کینه دارم. درست نیست. من هیچ کینهای نسبت به تو ندارم. دلیلی هم برای ان نیست. رابطهای داشتیم که برای سالها به طول انجامید و بعد تمام شد. داستانی ساده. وقتی که میگویی گراتزیانو بچهای لاابالی است مرا عصبانی میکنی. درست نیست. هیچکدام از بچههای من لاابالی نیستند. هر پنجتایشان بسیار باشخصیتاند و بسیار زیبا. این را همه میگویند. گراتزیانو بچهی توست. اما اگر ترجیح میدهی خودت را به راه دیگری بزنی مهم نیست.»
در چنین رمانی سخت بتوان راوی واحدی مشخص کرد. اسلوب نامهنگارانه نویسنده را از جریان اصلی روایت حذف میکند. او خودش را لابهلای نامههایی که شخصیتها به هم مینویسند پنهان میکند و بی آنکه دخالت روشنی در شکلگیری خطهای روایی داستان کند اجازه میدهد تا شخصیتها خود لایههای پیدا و پنهان زندگیشان را نمایش دهند. این نمایش گسترده که جزئیات بسیار دارد از آنجا که در ارتباط مستقیم با دیگران شکل میگیرد، یک روایت اجتماعی درخشان با بیشمار صدا و تصویر میسازد. خواننده اینجا با مجموعهای بزرگ از روایت و خردهروایت روبهروست که از سرچشمههای زندگی روزمره جوشیده است. در چنین داستانی دانای کل وجود ندارد. ذهنیت دانای کل در اول شخصهای منفردی تکثیر شده است که در عین حال که برای مخاطبی مشخص از زندگی هرروزه، برنامهها و خاطرات خود مینویسند در حقیقت در حال واگویه و سیر انفس نیز هستند. هر فصل این رمان نامهای است که میخواهد تکهای از آینهی کلان زندگی جاری در شهر و خانه را کنار تکههای دیگر بگذارد تا خواننده بتواند در آینه یا ساختار به دست آمده تصاویری از خود و شخصیتهای سرگشته و منتظر داستان ببیند. این چیزی است که من میتوانم آن را «روایت جمعی» بنامم. نمونهی درخشان این نوع روایت در ادبیات فارسی رمان «روزگار سپریشدهی مردم سالخورده» نوشتهی محمود دولتآبادی است. در روزگار سپریشده هر فصل را یکی از شخصیتها روایت میکند. آنجا پیکرهی کلی رمان چنین القا میکند که جمعی همسال و همدوره که آبهای عمری پرهیاهو بر آنها گذشته است حالا در محفلی از خاطرات گذشتهی خود میگویند یا هرکدام در گوشهای خاطرات روزگار سپریشده را برای کسی نقل میکنند. مجموعه این نقلها و روایات چندین و چند راوی برای رمان خلق میکند که هرکدام بر خود و دیگری تاثیر میگذارند. این تکنیک در روزگار سپریشده فضایی نمایشی شبیه قوالی و پردهخوانی میسازد اما در کار گینزبورگ چون بر مکتوب و کتابت بنا شده است به طور مستقیم به ادبیات در معنای روشنفکرانه و مدرن آن مربوط میشود. «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی و «گوربهگور» ویلیام فاکنر نیز نمونههای دیگری از تعدد راوی در ادبیات داستانیاند.
شاید خوانندهی شهر و خانه از خود بپرسد که چطور میشود همهی نامهنگاران شهر و خانه نویسندهای تا به این حد چیرهدست و استاد باشند که توانستهاند نامههایی پر از توصیفهای دقیق و ظرایف شخصیتپردازی خلق کنند؟ شاید این همان چشم اسفندیاری باشد که بر هر اثر ادبی بسته میشود. چنانکه در اغلب داستانهایی که قالب نامه نگاری را برای روایت مورد استفاده قرار می دهند،خواننده با این فرض را لحاظ می کند. ناتالیا کینزبورگ نویسنده پرکاری بود، که از 1916تا 1991 زیست و زندگی پر فراز و نشیبی هم داشت؛ هم به عنوان نویسنده و هم به عنوان کسی که علیه فاشیسم فعالیت میکرد. در آثارش هم به سیاست پرداخته و هم به روابط خانوادگی و یا اوضاع و احوال اجتماعی دوران خود.
تجربههای بسیار او همواره پشتوانه آثاری بود که می نوشت، به شیوه ای خوشخوان برای مخاطبانی از همه طیف ها. «شهر و خانه» نیز شرح یک زندگی مفصل پر از یادها و خاطرههاست. تداعیهای آزادانهی این رمان که لبالب از جزئیات و دقایق زندگی روزمره است، زندگی معمولی نسلی است که در دیوارهای نااهل روزمرگی و تمدن شهری گرفتار آمده است. برای آنها در دوردست امیدی و در خانه چراغ گرمی نیست. عزیزمهای نامههای آنها از اندوهناکترین کلماتی است که کسی شنیده است چرا که آن کلام سرآغاز واگویههایی است که در بهترین حالت به دیوار بلند بنبستی برمیخورد که نامش امریکا یا ینگه دنیاست. سفر جوزپه به امریکا پایان نوعی سلوک شخصی-جمعی است که از آن تنها مشتی نامه به یادگار مانده است. نامههایی برای تو.