درباره‌ی تاریخ و به بهانه‌ی کتاب لبنان‌زدگی

کورش علیانی،   3970612197

لبنان‌زدگی کتابی است کم حجم نوشته‌ی سید حسین مرکبی و خاطرات سفر او است به لبنان. یازده شهریور نود و هفت در خانه‌ی کتاب جلسه‌ای بود برای بررسی کتاب و نقد آن، من هم جزو کسانی بودم که دعوت کرده بودند تا صحبت کنم

درباره‌ی تاریخ و به بهانه‌ی کتاب لبنان‌زدگی

لبنان‌زدگی کتابی است کم حجم (حدود صد صفحه) نوشته‌ی سید حسین مرکبی و خاطرات سفر او است به لبنان. یازده شهریور نود و هفت در خانه‌ی کتاب جلسه‌ای بود برای بررسی کتاب و نقد آن، من هم جزو کسانی بودم که دعوت کرده بودند تا صحبت کنم.


صحبت‌های آنجا را ضبط نکردم، و به جای این که به دنبال فایل صوتی بگردم یا تلاش کنم آنچه گذشت را از حافظه‌ام بیرون بکشم آزادانه فحوای آنچه گفتم و آنچه نگفتم و می‌خواستم بگویم را اینجا می‌نویسم.


بخش اول حرف‌هایم چند نکته است در مورد کتاب و نویسنده‌اش و بخش دوم چیزهایی است در مورد تاریخ با رجوع به کتاب و نویسنده‌اش. اما بخش اول:

  1. حجم کتاب:
    ای بسا کسانی حجم کم کتاب حسین را نپسندند، به او و کتاب از این بابت حمله کنند، یا کنایه بزنند. من این حجم اندک را ستایش می‌کنم. داستایوسکی و تولستوی در قرنی دیگر زندگی می‌کردند. آن زمان آبا و اجداد من در دهشان شش ماه از سال را در محاصره‌ی برف بودند و راه‌ها بسته بود و تا گردن زیر کرسی می‌رفتند و اگر سواد داشتند، داشتن کتابی قطور برایشان نعمتی بی‌حد بود.
    امروزه آن موانع بر سر راه دست‌یابی به انسان‌ها و شنودن از آن‌ها و حتی گفت‌وگو با آن‌ها برداشته شده. هر آن روی گوشیمان از صدها نفر صدها چیز می‌خوانیم. از میکروبلاگ‌هایی مثل توییتر هزاران چیز می‌شنویم و حتی می‌آموزیم. در چنین زمانه‌ای حوصله هم اگر باشد، ارزش وقت بسیار بیش از این است که به کتاب‌های قطور گره بخورد. باید کوتاه صحبت کرد.
  2.  زبان کتاب:
    گمان من – که مفصل درباره‌اش اینجا و آنجا گفته و نوشته‌ام – این است که ما در یک دوره‌ی تاریخیِ – تا کنون – هفتصدساله‌ی ادبیات‌زدگی و بلکه مسمومیت بر اثر ادبیات زندگی می‌کنیم و متن خوب در ایران معاصر متنی است که در زبانش پرهیز از ادبیات بر به کار گرفتن ادبیات غلبه کند.
    حسین بی این که آلوده یا آغشته‌ی چنین نظریه‌هایی باشد، وقت نوشتن کتابش آن قدر حرف داشته و دغدغه‌ی نوشتنشان را داشته که به فرم کم‌تر فکر کرده و کم‌تر ادبیات آفریده.
    آنچه در کتاب حسین می‌بینید روایتی است فردی از خاطره‌ها و فکرها. آنچه دیده و آنچه در ذهنش گذشته را روایت کرده و کوشیده تمام قد بایستد و روایت کند. خودش را تا آنجا که می‌تواند سانسور نکند و روایتش را از گوشت و خون بیافریند نه از قلم و مرکب.
  3. نظم و انضباط ذهن:
    حسین را سال‌ها است که می‌شناسم. مهم‌ترین فعالیت روزانه و شبانه و دائمش فکر است. بیش از هر کاری در زندگیش فکر می‌کند و وقتی رفتی سراغ فکر کردن به یک دوراهی می‌رسی؛ یا مثل آتش‌فشان هر چه به ذهنت می‌رسد را بیرون بریزی و از این شاخه به آن باخه بپری، یا شاخه و باخه را رها کنی و یک قفسه‌بندی نسبتا منظم و در عین حال انعطاف‌پذیر در ذهنت درست کنی و حاصل فکرت را با نظم در آن جا بدهی. طبیعتا ممکن است در این کار موفق بشوی یا نشوی. ممکن است بارها از آن انعطاف استفاده کنی یا نکنی.
    حسین – بر خلاف شیوه‌ی رایج این کهن بوم و بر که در آن شلختگی ذهنی ستوده است و جایزه دارد و مردم را به خضوع و احترام وامی‌دارد – ای بسا به دلیل تربیت خانوادگیش، اهل نظم ذهنی است. اگر می‌بینید کتاب مثل شلخته‌نویسی‌های جلال و آل جلال نشده و کم و بیش نظمی و انسجامی دارد، بیش از این که نتیجه‌ی نشستن و طراحی کردن کتاب باشد، برآمده از نظم ذهنی مدام و ازپیشیِ ذهن نویسنده است.

اما درباره‌ی تاریخ و به بهانه‌ی کتاب:


1. آن نگاه واژگونه:
ما اغلب در انتهای یک روند تاریخی نشسته‌ایم و به همین دلیل، روندهای تاریخی را ندانسته و ناخواسته واژگونه می‌بینیم. مثال ملموسش رویارویی یک کودک تهرانی با برنج است. اولین مواجهه‌ی کودک با برنج، احتمالا در دوران نوزادی و آخرین روزهای شیرخوارگی است. وقتی مادر چند دانه‌ی برنج پخته را میان شست و سبابه نرم می‌کند و به دهان کودک می‌دهد.
بعدها که کودک غذاخور می‌شود کم‌کم با برنج پخته‌ی نرم نشده‌ی توی دیس و بشقاب آشنا می‌شود. باز بزرگ‌تر می‌شود و می‌فهمد کیسه‌ای پر از دانه‌های ریز و سفت و نسبتا زرد جایی در آشپزخانه هست که برنج نپخته است و تا نپزد خوراکی نمی‌شود. بعدها احتمالا در سفری به شمال به او ساقه‌هایی سبز را میان گل و شل نشان می‌دهند که «این برنج است».
اما برنج سابقه‌ای درست بر عکس دارد. اول ساقه‌ی سبز میان گل و شل است و بعد برنج خام می‌شود و بعد پخته و بعد پوره‌ی سرانگشتان مادر. تاریخ چند ماهه‌ی برنج خلاف روند آشنایی کودک با برنج است. و ما اغلب سابقه‌ها را واژگونه می‌بینیم چون ما را واژگونه در انتهای تاریخِ تا کنون آویخته‌اند.


2. حتی خود تاریخ:
خود تاریخ هم یک مفهوم است و ما در پایان یک خط نشسته‌ایم که اسم گیج‌کننده‌ای دارد؛ «تاریخِ تاریخ». ما با مفهوم تاریخ هم از آخر آشنا می‌شویم. اولین مواجهه‌ی ما با تاریخ، کتاب عبوس درسی است و بعد از آن کتاب‌های تاریخ کلاسیک یا مجعولات کلاسیک‌نما، بعد داستان‌ها و رمان‌های نشسته در زمینه‌ی تاریخ، و بخت اگر یار شود، شاید، شاید، شاید، بعد سال‌ها پی ببریم که تاریخ نسبتی با خاطره دارد. مثلا وقتی پدر یا مادر یا عمو یا خاله یا عمه از روزی ثبت شده در تاریخ حرف می‌زنند، به تاریخ‌نگاران ناسزایی می‌گویند و می‌گویند «این حرف‌ها نبود، من خودم آنجا بودم» این امکان فراهم می‌شود که پی ببریم تاریخ نسبتی با خاطره‌ها دارد.
اما روند شکل‌گیری تاریخ که چنین نبوده است. اول خاطره‌ها پدید آمده‌اند، بعد روایت کردن خاطره‌ها، بعد گشتن به دنبال روایتی فراگیر و جامع، بعد تدوین روایت‌هایی که از آزمون بازگویی و نقد و پذیرش سربلندتر بیرون آمده‌اند و بعد تاریخ‌های داستانی و بعد کلاسیک‌های تاریخی و بعد کتاب‌های درسی.
ما این بار هم – مثل همان ماجرای برنج ـ آخر خط نشسته‌ایم و واژگونه می‌بینیم.


3. آشفتگی یونانی:
آتنی‌ها به دلیلی یا دلایلی، وقت و آسودگی زیادی برای حرف زدن و بافتن ذهنیات داشتند و از دل این حرافی نظمی ذهنی و – دست کم در قرن بیست و یک – بیمار بیرون کشیدند به نام فلسفه.
فلسفه بیست و چند قرن است که به ناروا بر تمام دانسته‌های بشری آقایی کرده و حاضر هم نیست پایش را از سیه‌گلیم ما آدم‌ها بیرون بکشد، اما روزنه‌های امیدی هست که به زودی و به ضرب دگنگ دانش چنان عقب برود که به بازی‌ای در حد ویدیوگیم‌های رایج بدل شود.
از آشفتگی‌هایی که آتنی‌ها به نوع بشر هدیه دادند، دل‌بستگی و بلکه تعهد تام و تمام به مفهوم‌هایی نادیدنی است که چون نادیدنی هستند، دقیق صحبت کردن از آن‌ها عملا دست بر تن فیل سودن در خانه‌ی تاریک را می‌ماند و از جمله‌ی این مفهوم‌ها حقیقت و واقعیت است. تاریخ‌نگاران چون خواسته و ناخواسته و آگاه و ناآگاه کارشان را ذیل مفهوم‌های فلسفی تعریف می‌کرده‌اند از حقیقت تاریخی و واقعیت تاریخی حرف زده‌اند و خود را ملتزم به آن‌ها تعریف کرده‌اند. حرف آنان به طرزی معصومانه واضح و قانع‌کننده است. آن‌ها می‌گویند ما وظیفه داریم بدانیم چه چیزی اتفاق افتاده است و چه چیزی اتفاق نیفتاده است. البته که در عین التزام به فلسفه حوصله ندارند به این سوال ساده پاسخ بدهند یا درباره‌اش فکر کنند که اصلا «اتفاق افتادن» یعنی چه؟


4. تاریخ از منظری کارآمدتر:
بحث‌های فنی را اینجا میان نمی‌کشم و دراز نمی‌کنم. مختصر می‌گویم که نگاه کارآمدتر و نسبتا امتحان پس داده به تاریخ، می‌گوید تاریخ مجموعه‌ی روایت‌هایی است که پیوستگی موضوعی میان آن‌ها برقرار است. مثلا تاریخ چرخ مجموعه‌ی روایت‌هایی است که موضوعشان چرخ است یا گوشه‌ای از موضوعشان چرخ است، یا چیزی مربوط به چرخ موضوعشان یا گوشه‌ای از موضوعشان است. همین را در مورد تاریخ مغولان نیز می‌توان گفت.
این که روایت چی است، بخثی است فنی و شیرین که ترجیح می‌دهم که اینجا طرح نکنم. اینجا تنها به این اشاره می‌کنم که این مجموعه‌ی روایت‌ها همگن و هم‌ارز نیستند. چه طور؟ تمثیل به فهم موضوع کمک می‌کند.
نقشه‌ی ایران را نگاه کنید؛ دو بعدی است. به نظر یک دست و هموار می‌رسد. اما عملا ایران سه بعدی است و پر از کوه و تپه و دره و چاله است.

کتاب حسین این خوبی را دارد که می‌توانی از طاقچه یک نسخه‌ی الکترونیکش را بخری و یک بار که گذارت به بیروت و صور و بعلبک افتاد توی گوشیت بخوانیش و گاه به حسین بگویی دمت گرم و گاه بگویی این چرندیات چی است که به هم بافته‌ای. بعد دو راه داری. یکی این که بفهمی روایت تو و حسین هر دو روایت اند و تاریخ تمام روایت‌ها است، دیگری این که خودخواهانه و ابلهانه با باور به حقیقت تاریخی و باور به مغز خودت روایت خودت را تاریخ درست و مال حسین را کمی تا قسمتی مخدوش و مجعول بدانی.
آن راه اول به تو کمک می‌کند که کم‌کم بتوانی تاریخ بخوانی. راه دوم هم کمک می‌کند آرامش جاهلانه‌ات را حفظ کنی. انتخاب با خود تو است.

روایت‌ها هم‌ارز، هم‌گن، یک‌دست و تخت نیستند. بعضی چنان گود افتاده‌اند که عملا به آن‌ها پا نمی‌گذاریم. بعضی چنان بلند اند که عملا نقطه‌ی رجوع نگاه ما هستند. بعضی چنان هم‌دوش ما هستند که با آن‌ها زندگی می‌کنیم. اما چنان که فردا ممکن است بر اثر اتفاقات طبیعی کوه دریا و دره تپه شود، روایت‌ها هم ممکن است جابه‌جا شوند. روایتی که هزار سال پیش معتبر به نظر می‌رسیده امروز افسانه‌ای سخیف است و آنچه دو هزار سال پیش افسانه به نظر می‌رسیده امروز موثق و معتبر قلمداد می‌شود.


چنین است که تاریخ مجموعه‌ی روایت‌ها است و هیچ روایتی از آن حذف نمی‌شود اما روایت‌ها هم‌دوش و هم‌گن نیز نیستند. تاریخ مجموعه‌ی روایت‌ها است به علاوه‌ی ساختاری منسجم که طراحی یک ذهن بشری و با رجوع به داده‌های عصری است.


5. آن خاطره‌ها:
چند خاطره بنویسم تا از آن‌ها نتیجه‌ای در مورد تاریخ و آمیختگیش با خاطره و کارکردهای مغز انسان بگیرم.
5.1. کارخانه‌ی یخ‌سازی گابریل منسده:
در کتاب‌ها و متن‌هایی که به فارسی و در مورد امام موسی صدر می‌یافتیم، روایتی خوانده بودم درباره‌ی مسیحی‌ای لبنانی به نام گابریل منسده که بعد از این که امام موسی صدر تاسیس جمعیت بر و احسان را اعلام کرد، او کارخانه‌ی یخ‌سازیش را به جمعیت اهدا کرد. روایت شورانگیزی بود و برای ساختن فیلمی مستند درباره‌ی امام موسی صدر بسیار به درد می‌خورد.


دوستی دارم که در مورد امام موسی صدر مستندی بسیار دیدنی ساخت و من هم در آن مستند سهمی کوچک داشتم. با هم به لبنان سفر کردیم و مدتی با هم کار را پیش بردیم و از زمانی من بازگشتم و او ادامه داد. پیش از رفتن به لبنان از نزدیکان امام صدر در مورد گابریل منسده پرسیدیم. گفتند نام آن مرحوم گابریل منسه بوده و منسده خطای تایپی است و هر چند از دنیا رفته امام پسرش به نام سام (سمیوئل؟) منسه همچنان هست و از ارادتمندان امام صدر هم هست و خاطره را باز خواهد گفت.


در آن دورانی که من نبودم و دوست مستندساز در لبنان تنها بود، اتفاق دیدار و مصاحبه با سام دست داده بود. از او پرسیده بود که ماجرای کارخانه چه بوده و سام گفته بود نمی‌داند و اصرار از این سو و انکار از آن سو، در نهایت سام جوابی شبیه این داده بود که:


اولا در خانواده‌ی ما من تنها علاقه‌مند امام صدر بودم. دیگران ارادتی به او نداشتند و پدرم حتی از او بدش می‌آمد چون گمان می‌کرد او من را از خانواده ربوده است. دوم این که گیرم پدر من در لحظه‌ای ارادتمند امام شده باشد یا به هر دلیلی بخواهد کاری برای جمعیت بر و احسان کند، پدرم نه کارخانه‌ی یخ‌سازی داشت و نه هیچ کارخانه‌ی دیگری.


وقتی این روایت غریب را شنیدم، ترس برم داشت. نکند ما داریم در مورد یک نفر که به هر دلیل نامعلومی دوستش داریم افسانه و دروغ می‌بافیم و به خورد مردم می‌دهیم؟


5.2. خاطره‌های فرزند از پدر:
در آن دوران که من هنوز دوست مستندساز را ترک نکرده بودم، به دیدار فرزند یکی از نزدیکان امام موسی رفتیم و تا با او مصاحبه‌ای در مورد امام بگیریم. فرزند تمام مدت خاطراتی از فضایل پدرش گفت و ترسناک‌تر این که هر چه گفت کارهایی بود که پیش‌تر شنیده بودیم امام موسی انجام داده است.
اینجا هم شک به جان من افتاد. بعد از این مصاحبه به سراغ دیگران رفتیم. همه با ذکر جزئیات و دوباره تاکید کردند که این کارها را امام موسی انجام داده. در مورد پدر آن فرزند پرسیدم، گفتند او هم در اغلب این جاها همراه امام بوده است. ظاهرا جمله‌هایی نظیر «رفتیم و فلان کردیم» که پدر در خانه برای فرزندش می‌گفته در ذهن پدر معنایی مثل «من هم همراه او بودم» داشته و در ذهن پسر معنایی مثل «من بودم که چنین کردم». به همین سادگی.


5.3. این را نگفت که:
من تا مدت‌ها گمان می‌کردم که فضای فرهنگی لبنان است که به بی‌نظمی و اعوجاج در ذکر روایت‌های تاریخی میدان می‌دهد و اصلا اسمی هم برای این وضع اختراع کرده بودم. اما اتفاقی برای خودم افتاد که آغازی شد بر پایان این تصور معوج.
بعد از مهمانی‌ای با یکی از حاضران آن مهمانی صحبت می‌کردم. گفتم دیدی فلانی تمام مدت به من طعنه و کنایه می‌زد و حتی به من این جمله را گفت که فلان و بهمان؟
دوستم گفت این که فلانی تمام مدت با تو می‌جنگید درست، اما این جمله را که تو می‌گویی نگفت. چیزی که گفت این بود (و روایت خودش را از جمله‌ی طرف بازگو کرد). طبیعتا من به دیده و شنیده‌ی خودم باوری جدی و تردیدناپذیر داشتم. بحث بالا گرفت و رفتیم سراغ دیگران. دیدیم هیچ دو نفری روایتی کاملا یکسان از موضوع ندارند اما ظاهرا برآیند روایت‌ها بیش‌تر شبیه حرف آن دیگری بود تا من.
از یک طرف می‌توانستم بگویم شما چون طرف حمله نبوده‌اید جمله را دقیق نشنیده‌اید و از طرف دیگر می‌دانستم این تیغی دولبه است و شاید من چون طرف حمله بوده‌ام جمله را با خشونتی که انتظار داشتم ونه با خشونتی که در خود جمله بوده شنیده‌ام.


5.4. صدای ضبط شده‌ی این را که دیگر دارم:
بعد از مکالمه‌ای تلفنی و سپردن کاری به کسی، او کار را آن طور که من می‌خواستم انجام نداد. به او گفتم من که تلفنی گفتم چنین و چنان کنید. او گفت نه. شما چنین و چنان نگفتی و فلان و بهمان گفتی. بحث بالا گرفت. نهایتا گفتم من روی گوشیم نرم‌افزاری دارم که مکالمه‌ها را ضبط می‌کند و تا مدت محدودی نگاه می‌دارد. بیا ببینیم چه گفته‌ایم. از بخت خوش مکالمه پاک نشده بود و از بخت بد، هم شباهت‌هایی به فلان و بهمان داشت و هم شباهت‌هایی به چنین و چنان اما در عمل نه با روایت من منطبق بود نه با روایت او. به همین سادگی و همین قدر دردناک.
6. سلام خانم شا! سلام خانم لافتس! خدا رحمت کند مرحوم تودوروف را
اگر کسی بپرسد تاریخ چه ربطی به خاطره‌های مخدوش تو دارد؟ نمی‌ایستم به آدمی که حس مچ‌گیری دارد جواب بدهم. به بقیه چشمک می‌زنم که این یارو «آن نگاه واژگونه» و «حتی خود تاریخ» را نخوانده یا اگر خوانده نفهمیده. مصالح تاریخ – حتی در همان نگاه کلاسیک فلسفه‌زده‌ی بیمار – چیزی جز خاطره نیست. این که ما نام خاطره‌ها و روایت‌ها را بگذاریم شهادت شهود عینی، چیزی جز کمی چنگ زدن در ذهن و زبان نیست. این شهادت شهود عینی همان خاطره‌ها است که به ساعتی مخدوش می‌شوند، چه رسد به ماه و سال و دهه و قرن و هزاره.
ماجرا چی است؟ ماجرا تصور خطای ما از مغز انسان است. این غده‌ی چرب پرکار خونخوار، بر خلاف تصور ما کامپیوتر نیست، هارد دیسک به علاوه‌ی سی‌پی‌یو نیست. خاطره فایلی انبارده در مغز نیست. خاطره – اگر بر تشبیه به کامپیوتر اصرار داشته باشیم – فایلی است در حال پردازش همواره و بی‌پایان. ذهن ما هر آن دارد خاطره‌ها را بازپردازی می‌کند و به چیزی دیگر بدل می‌کند. رنگ‌ها و صداها و بوها را دست‌کاری می‌کند جزئیاتی را حذف می‌کند، جزئیاتی را اضافه می‌کند و جزئیاتی را تصحیح می‌کند. این مغز لعنتی حتی بی این که به ما خبر بدهد یا اجازه بگیرد یک عکس را چنان دستکاری می‌کند که گمان می‌کنیم خاطره است و ما شاهدش بوده‌ایم. همین کار را با خاطره‌هایی که شنیده‌ایم نیز می‌کند. یکی برایمان خاطره‌ای تعریف می‌کند و زمان می‌گذرد و روزی می‌رسد که یادمان می‌رود که این را شنیده‌ایم و در ذهنمان کاملا رنگی و به شکل یک خاطره‌ی شخصی می‌بینیمش.
این که می‌گوییم تاریخ شکلی ساختاریافته از روایت‌ها است یک تفنن یا بازی با مفهوم‌های جدید نیست، گزارشی است نسبتا دقیق در پی یافتن راهی برای بهبود نسبت ما با تاریخ.
تاریخ آن پیر خردمندی که باید پای درس‌هایش نشست نیست. تاریخ مجموعه‌ای است که نظمش را از ذهن مخاطب می‌گیرد و بدون آن نظم تل‌انباری بی‌خاصیت و بلکه مضر از خاطره‌ها و روایت‌ها است.
نخستین بار کسی که جدی به ماجرای خاطره و مغز پرداخت خانمی بود به نام الیزابت لافتس (Elizabeth Loftus) و پس از مدتی نیز خانمی به نام جولیا شا (Julia Shaw) این پژوهش‌ها را دنبال می‌کند. این دو نفر را جست‌وجو کنید و دست کم ویدیوهایی را که ازشان در دسترس هست ببینید تا بفهمید ماجرا نه تفننی که بسیار بسیار جدی است.
اگر هنوز گمان می‌کنید تاریخ مجموعه‌ای فرزانه‌وار برای اندرز گرفتن است، دوای دردتان را می‌شناسم. باید کتاب اندرزهای تاریخ (The Morals of History) نوشته‌ی تزوتان تودوروف (Tzevetan Todorov) را بخوانید. چنان تکانتان خواهد داد که دیگر هرگز نتوانید چرت تاریخی بزنید و خردمندانه اندرز تاریخی بنیوشید.


7. ربط و فایده:
شاید کسی بپرسد این رجزخوانی‌ها چه ربطی به کتاب حسین دارد و چه فایده‌ای دارد؟ خب وقتی تاریخ آن مجموعه‌ی اندرزها نباشد و نظمش را از ذهن مخاطب بگیرد، مخاطب باید در مواجهه با تاریخ نوعی ورزیدگی داشته باشد بتواند نظام ارزیابی منعطف و در عین حال کارآمدی بسازد و با آن نظم ذهنی‌ای به تاریخ بدهد. اما هیچ کدام از ما جرات و حوصله و ابزار در افتادن با بیهقی و مسعودی و بلعمی و یعقوبی و طبری را نداریم. هیچ کدام از ما جرات نداریم یقه‌ی گرشویچ و فرای و بویل و جکسون و لاکهارت و آوری و اشپولر را بگیریم و بگوییم «چه غلطی کردی؟»
همین ماجرای حسنک وزیر بیهقی را بخوانید. اولش (همان عبارت مشهور شرم باد این پیر را) به ما تضمین سه‌امضایی می‌دهد که تاریخ عینی بنویسد. چنین می‌کند؟ «رویی چون صد هزار نگار» کجایش عینی است؟ اما کسی جرات در افتادن با اسطوره‌ی بیهقی را ندارد. یا دست کم کسی در مقام خواننده‌ی غیر متخصص چنین جراتی ندارد.

منبع کانال تلگرامی نویسنده

yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. تصاویری از اجرای طرح عفاف و حجاب در تهران

  2. طرح عفاف و حجاب از امروز در تهران

  3. نظرات برگزیده مخاطبان الف: وضعیت حجاب، حاصل کم‌کاری چهل‌ساله است/ باید برای مبارزه با سگ‌های ولگرد فکری کرد

  4. این صدای اقتدار ایران است ...

  5. تنبیه متجاوز آغاز شد /حمله موشکی و پهپادی ایران به اسراییل

  6. نظر باباطاهر عریان درباره دلار !

  7. وحدت ملی با وعده صادق

  8. آنچه اسرائیل در مورد "وعده صادق" نمی گوید

  9. استخوانی در گلوی اسرائیل!

  10. دومین روز بزرگ تاریخ معاصر ایران

  11. آیت الله صدیقی: عذرخواهی می‌کنم که با غفلت و کم توجهی باعث هجمه به ملت ایران شدم

  12. کمی دیر نیست؟

  13. هیات علمی یا کارخانه چاپ مقاله !

  14. اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه در خصوص حمایت از رژیم صهیونیستی در فضای مجازی

  15. «برجام» در موزه تاریخ ؟!

  16. باهنر: نباید به اندازه تورم حقوق ها افزایش یابد/ ۹۰ درصد منتخبان وظایف مجلس را نمی‌دانند

  17. ۲ دلیل برای تشدید "گرانی" در ایران

  18. موجرانی که اجاره بهای زیادی بگیرند، جریمه می‌شوند

  19. حمایت افکار عمومی ایران از حمله به اسرائیل

  20. گانتس: زمان، مکان و شیوه پاسخ به ایران را خودمان تعیین می‌کنیم

  21. خاتمی: پاسخ ايران به جنايت اسرائيل مدبّرانه، شجاعانه، منطقی و قانونی بود

  22. هیچ گاه اعتراف نمی کند، چون...

  23. تصاویری از نمازجمعه تهران به امامت حجت‌الاسلام کاظم صدیقی | کدام چهره‌های سیاسی و نظامی به نمازجمعه رفتند؟

  24. اسراییل چه باید بکند؟ 

  25. منظور: افزایش دائم دستمزدها به ‌رفاه مردم کمک نمی‌کند

آخرین عناوین