«مسیح هرگز به اینجا نرسید»
نویسنده: کارلو لوی
ترجمه محمدحسین رمضان کیایی
ناشر: هرمس، چاپ دوم 1396
283 صفحه، 16000 تومان
****
بازتاب ادبی جنگهای جهانی و پیامدهای مهیب آن و بهخصوص بازتاب دوران حکمرانی فاشیسم با آن افسونگری هولناک بر اروپا که به نوعی از جنبش به تجربه زیستی اروپاییان بدل شد، درخاطره خواننده ایرانی بیشتر با نام نویسندگان فرانسوی از جمله رومن گاری، روبر مِرل، ژوزف کِسل، ژان ژیونو، ژیل پرو، بوریس ویان و بسیاری دیگر (با ترجمههای ماندگار ابوالحسن نجفی و احمد شاملو و سایر بزرگان) پیوند خوردهاست. در این میان ایتالیاییهای جنگنویس هم شانه به شانه همقلمان فرانسوی خود آثار تکاندهنده و بهیادماندنیای آفریدهاند. از سردمداران خیل ایتالیاییهای جنگنویس بیتردید کورتزیو مالاپارته است که بهمن محصص و محمد قاضی و البته بعدتر مدیا کاشیگر بانی آشنایی ما با قلم گزنده و بیرحم و عریاننویسی شاد و تلخش هستند. دیگر نویسنده ایتالیایی مطرح آن دوره کارلو لِوی (1975-1902) پزشک، منتقد، پژوهشگر، نقاش و ژورنالیست چپگراست که فعالیتهای سیاسی ضدفاشیستی و به دنبال آن تبعیدش به استان لوکانیا، سرزمین جنگلها، و انتقالش از گراسّانو به گالیانو در سال 1935 را دستمایه رمان مستند و اتوبیوگرافیکی مسیح هرگز به اینجا نرسید (1944-1943) قرار داد و تصویر تکاندهندهای از زندگی و فقر بیامان مردم روستای ابولی مردابمانند در جنوب ایتالیا و زیر سایه سیاه و سنگین حکومت فاشیستی آفرید که در 1945 چاپ شد و ایتالو کالوینو مقدمهای روشنگر بر آن نوشت. در میانه دهه چهل موسولینی با القای حس وحدت ملی و پروراندن رویای درخشان حکومتی منسجم و یکدست که پس از سالها استبداد و سلطه خارجی و حتی خطر تجزیه میخواست عظمت ایتالیا را احیا کند در شمال قدرت و اعتبار خود را بیشتر و بیشتر میکرد و همزمان جنگ دوم ایتالیا با اتیوپی هم در جریان بود.
در این میان اما زمان انگار در ابولی متوقف ماندهبود و احیای عظمت در آنجا به ساختمان مدرن سربازخانه و دستشویی عمومی مجلل محدود میشد. زندگی بیاندازه ساده و حتی بدوی مردم ابولی که بهشدت تحت تاثیر سرگرانی و خشم طبیعت است فضایی پیشامسیحایی دارد و نگاه مردم بهزحمت از حد رفع نیازهای اولیه بشری فراتر میرود. خرافات و باورهای بدوی و سنتهایی که راه درمان زردی را بردن بیمار به قلهکوه خارج روستا و وردخواندن بالای سرش میداند و زنان را وادار میکند پس از مرگ پدر تا سه سال و با مرگ برادر تا یک سال خود را در خانه حبس کنند هنوز در ابولی زنده است و انگار قرار است تا ابد باقی بماند. شکلی از درآمیختگی حیوانی و انسانی، صبر جمعی و صمیمیت و برادریای غریب ناشی از رنج مشترک و دور از فردیت بین مردم ابولی برقرار است که تنابندهای از دنیای بیرون قادر به درک آن نیست، و همین وجهی افسانهای به کار میبخشد.
لوی تجربه و خاطرههای غریب خود را از زندگی بهعنوان تبعیدی سیاسی ـ یا آنطور که مردم میگویند نفیبلدشده! ـ در ابولی مستندگونه یا بهتر بگوییم با جزئیات ناتورالیستی روایت میکند اما روایتش بهخصوص بههنگام وصف منظرههای طبیعی حسوحالی امپرسیونیستی مییابد که نشان از نفوذ نگاه لوی نقاش به متن دارد. از سوی دیگر روایت حتی در پستترین و غیرانسانیترین صحنهها هم لحنی شاعرانه و در عین حال گزنده به خود میگیرد که یادآور قلم مالاپارته است، و در قسمتهایی شبیه به جستاری سیاسی با رویکرد جامعهشناختی میشود و یا مانیفست نویسنده را فریاد میکند. اما آنچه که لوی در سرتاسر رمان وفادارانه حفظ میکند، وجه افسانهای است که درآمیختن با زندگی مردم ابولی جز به مدد آن ممکن نیست.
لوی در ابتدای کتاب شرحی از ناامیدی و احساس حقارت کشاورزان و مردم ابولی در سکون و مرگ پررنگتر از زندگی در زمینهای بیحاصل آن منطقه از زبان خود آنها میدهد که توضیح عنوان رمان هم هست:
«ما مسیحی نیستیم، مسیح در ابولی متوقف ماند. ما مسیحی نیستیم، آدم نیستیم، آدم به حساب نیامدیم، بلکه حیوان، حیوان بارکش و حتی بدتر از حیواناتیم. چون این مخلوقات ساده طبیعت زندگی آزاد شیطانی یا فرشتهگونه خود را میکنند اما ما برعکس باید دنیای مسیحیان را که در آن سوی افق قرار دارد بپذیریم و سنگینی مقایسه با آن را تحمل کنیم.»
در چنین ناکجایی که مردمانش کسانی هستند که به حساب نمیآیند، تبعیدی جدید که نقاش، دکتر و آدمی بافرهنگ است شخص بزرگی است و کشاورزان و باقی ساکنان ابولی او را دن کارلو میخوانند و به هر شکل ممکن بزرگ میدارند، انگار که خدایی از دنیای شمال بر سر آنها قدم گذاشته، اما لوی در ابتدا خود را همچون سنگی میبیند که از دل آسمان درون مردابی افتادهاست. دهدار ابولی، جوانترین و فاشیستترین دهدار کل ناحیه، در راستای سیاست کلی موجود به تازهوارد میگوید که بیماری وجود ندارد و وضعیت اقتصادی خوب است و تقریباً نام هیچیک از مردم ابولی در فهرست فقرا نیست، حال آنکه روستاییان از شدت فقر بزهای خود را میکشند و از پوستشان مشک درست میکنند چون توان پرداخت مالیات سنگینی را که دولت بر بزها بسته ندارند. لوی با تقاضای عاجزانه مردم و با وجود تمامی توطئهها و ممنوعیتها به طبابت در روستا تن میدهد اما نهایت تلاشش را میکند که خدماتش با بهاصطلاح افسونگری و سنتهای درمانی روستا تداخل نکند و البته در دوران تبعید نقاشی را هم کنار نمیگذارد ـ بعضی از نقاشیهای لوی در دوره اقامتش در ابولی را در نسخه سینمایی رمان (ساخته فرانچسکو رزی در 1979 با بازی جان ماریا ولونته که در دهه 60 نسخه تلویزیونی آن در چهار قسمت پخش شد) میتوان دید. با وجود کار و طبابت و نقاشی، تبعیدی خود را کرمی میبیند که درون گردویی سخت محبوس است و آهنگ صدایش حتی برای خود نیز بیگانه است اما سکه روی دیگری هم دارد، با آنچه که از اسارت مردم ابولی در زندگی و باورهایشان خواندهایم، بهنظر میرسد فقط لوی تبعیدی است که میتواند با وجود محبوسبودن در پوست گردو از آن دنیا فاصله بگیرد و آزاد زندگی کند.
پایان خاطرات لوی همزمان با خاتمه جنگ و سقوط آدیسآبابا است. بهخاطر فتح آدیسآبابا همه تبعیدیها بهجز دو نفر آزاد میشوند و ابولی را فردای همان روز ترک میکنند اما لوی بهگفته خودش نمیخواهد خیلی زود از آنجا برود و صدها دلیل برای درنگ دارد، مثلاً بیمارانی که نمیتواند آنها را در وضعیت فعلیشان رها کند و نقاشیهایی که ناتمام مانده. با سروسامان گرفتن کارهای ناتمام سرانجام لوی هم ابولی و تمدن سیاه مردابگونهاش را ترک میکند و رهسپار شمال میشود، سالهایی سراسر جنگ و مرگ را از سر میگذراند اما نمیتواند بر سر قولش به روستاییان بماند و هرگز به ابولی برنمیگردد. همانطور که کالوینو میگوید، لوی وجود زمان و مکان دیگری را در عصر و دنیای خود تجربه کرد که جز با تبعید به ناکجای ابولی دست نمیداد و نوشتن افسانه آن ناکجا ممکن نمیشد.
توصیفهای شاعرانه و صنعتهای ادبی که لوی ماهرانه در متن رمان به کار گرفته تا حد زیادی از دام زمان و ترجمه رستهاست و برگردان فارسی خواننده را بهخوبی درگیر اودیسه نویسنده برای رسیدن به نگاهی انسانی و حتی مسیحوار، فضای افسانهای پرافسون و طلسم، حسوحال آخردنیایی ابولی و برداشتهای نقاش ـ شاعرگونه نویسنده و افسانهپردازی او میکند و البته ارزش تاریخی و سیاسی روایت هم حفظ شدهاست.