فارس نوشت: اواسط تیرماه97 را شاید بتوان آغاز بحثهای سخت میان بزرگان و تئوریسینهای اردوگاه اصلاحطلبان قلمداد کرد. امروز صحبت از اصلاحات با بحثهایی که شاید 6سال پیش انجام میشد، تفاوت بنیادین دارد. آنها تا پیش از سال92 صرفا یک جریان سیاسی غیرفعال در جامعه بودند و تنها سهمشان از قدرت، مصاحبه با رسانهها و جراید بود. اما امروز ماجرا جور دیگری است.
اصلاحطلبان در مجلس فراکسیون دارند، اعضای شورای شهر تعدادی از شهرها اصلاحطلبند و توانستهاند با حمایت خود یک نامزد را دو دوره متوالی به پاستور بفرستند.
چرا بنبست اصلاحات؟!
با این حال، چرا محمدرضا تاجیک تئوریسین اصلاحات در گفتوگویی با روزنامه اعتماد از «بن بست اصلاحات» حرف زده و عبور از آن را مطرح میکند؟ تاجیک از کلیشههایی در اصلاحات میگوید که اگر شکسته میشد نمیگذاشت اصلاحات به بنبست برسد.
چطور ممکن است یک جریان در طول چند سال اخیر تمام تیرهایش را به هدف زده باشد و در عین حال از درون آن زمزمه شکست به گوش برسد؟ برای دریافت پاسخ به عقب برگردیم.
20 اردیبهشت 1392| محمدرضا عارف به عنوان کاندیدای اصلاحطلبان با همراهی جعفر توفیقی، حسن رسولی و همسرش وارد ستاد انتخابات میشود. عارف به عنوان «شوالیه اصلاحات» آمده تا بعد از 8سال و پس از آنکه رفقای سیاسیاش در انتخابات پیشین بدنامشدهاند، دوباره نام اصلاحات را زنده کند.
اصلاحات او را برگزیده چون از معدود اصلاحطلبانی است که توانسته کارنامه پاکی از خود در کوران فتنه88برجا بگذارد. به راحتی تایید صلاحیت میشود و پایه پای سایر نامزدها تبلیغ میکند. او رنگ «سفید» را برای خود برگزیده است .
همه چیز برای اصلاحطلبان خوب پیش میرود که به یکباره عارف در بیانیهای از انصراف خود در انتخابات خبر میدهد. او نوشته بود: «مرقومهای از سید محمد خاتمی دریافت نمودم. ایشان طی این نامه در مقام رهبری اصلاحات، ادامه حضورم را در صحنه انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری به «مصلحت» ندانستهاند».
او در این نامه اما به این اشاره نمیکند که به نفع چه کسی کنار رفته است. سیدحسن رسولی سخنگوی ستاد انتخاباتی عارف در این زمینه میگوید: « عارف فقط انصراف داده و به نفع کسی کنار نرفته است». او به صراحت توضیح میدهد که ستادهای نامزدی که کنار میرود، طبیعتا «منحل» میشوند.
بله؛ عارف از این انصراف راضی نبود و به همین خاطر حاضر نشد ستادهایش را در اختیار حامیان روحانی بگذارد ولی روحانی در انتخابات پیروز شد.
ساخت سوپرمن از دل یک شکست سیاسی
در اردوگاه اصلاحات برای جبران این بیتوفیقی، رویکرد جدیدی اتخاذ شد. اصلاحطلبان میخواستند با برجسته کردن نقش انصراف عارف، اصلاحطلبان را عامل پیروزی روحانی معرفی کنند. آنها از «عارف»ی که هیچ رضایتی نسبت به انصراف از خود بروز نداد، «سوپرمن»ی ساختند که بگویند «اصلاحات پیروز شد» و یا دستکم شکست نخورد؛ و حتی سعید حجاریان تئوریسین اصلاحات این پیروزی ادعایی را تئوریزه کرد. او گفت که روحانی بستری است که از قِبَل آن فضای کشور نرمالیزه و سپس دموکراتیزه خواهد شد.
نقش کمرنگ اصلاحات در کابینه یازدهم
روحانی اکنون رئیسجمهور دور یازدهم شده و باید کابینه بچیند. اصلاحطلبان انتظار دارند به نسبت نقشی که در پیروزی روحانی در انتخابات برای خود متصورند در کابینه سهمی داشته باشند و آن سهم، کم هم نیست. آنها مشخصا حداقل چهار وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی، علوم تحقیقات و فناوری، آموزش و پرورش و ورزش و جوانان را سهمیه خود میدانند. روحانی نیز تا حدی با این خواسته کنار میآید و در نهایت رضا فرجی دانا بر کرسی وزارت علوم مینشیند. در این دوران وزارتخانه هم مدیرانی یک دست اصلاحطلب را به خود میبیند تا بخشی از رویاهای اصلاحطلبان تعبیر شود.
ماجرا اما در وزارتخانهها و پستهای دیگر متفاوت است. روحانی غالب نزدیکان خود را از بین اعضای حزب اعتدال و توسعه انتخاب میکند که برای اصلاحطلبان چندان خودی محسوب نمیشود. البته سهم اصلاحطلبان نزد روحانی محفوظ است و او معاون اول خود یعنی دومین شخصیت اجرایی کشور را یک اصلاحطلب انتخاب میکند.
نمایندگانی که تا دم در مجلس با اصلاحات بودند
دوسال می گذرد و موعد انتخابات مجلس فرامیرسد. آیا اصلاحات میتواند در بهارستان کمر راست کند؟ وضعیت اصلاحات در مجلس را در جمله کلیدی عارف میتوان فهمید: «برخی نمایندگان، لیست امید را تا دم درِ مجلس میخواستند».
غیراصلاحطلبانی که موقتا لباس اصلاحات پوشیدهاند، به محض ورود به بهارستان رنگ عوض میکنند. فراکسیون امید اصلاحات مدام پشت عارف را خالی میکند تا آنجا که سوپرمن سالهای نه چندان دور اصلاحات، نهتنها نمیتواند هیچکدام از کرسیهای هیات رئیسه را تصاحب کند، حتی در تصاحب ریاست فراکسیون آموزش نیز عاجز میشود تا حلقه بنبست اصلاحات تنگتر شود.
تکرار تاریخ؛ جهانگیری لباس عارفانه میپوشد
دولت یازدهم با به ثمر نشستن بزرگترین رویای اصلاحطلبان تمام میشود: مذاکره با آمریکا و امضای برجام. حالا انتخابات دیگری در راه است. کاندیدای اصلاحات در انتخابات یازدهم، جهانگیری است که پیشاپیش، خود را در هماهنگی با روحانی خنثی کرده است. او که در طول فرایند انتخابات، رسما خود را کاندیدای اصلاحات مینامد، از همان روز ثبتنام به کاندیدای ضربهگیر روحانی شهره میشود.
به عبارت سادهتر، جهانگیری همان نقش عارف 92را بازی میکند با این تفاوت که این بار برعکس 4سال قبل، پیشاپیش و با اطلاع به انصراف تن داده و اصلاحات از نقطه ابتدایی انتخابات عملا حرفی برای گفتن ندارد جز حمایت از روحانی. تقریبا تمام شخصیتهای اصلاحطلب و بالاخص سیدمحمدخاتمی در انتخابات دوم نیز تمامقد از روحانی و برنامههایش حمایت میکنند. روحانی در یک رقابت نفسگیر، بار دیگر پیروز میشود.
موعد انتخاب کابینه دوازدهم است و البته فصل سهمخواهیها. عارف در ۲۲تیر96 میگوید: «هیچ شکی نیست که پیروزی روحانی مدیون اصلاحطلبان است. اگر ما را دنبال نخود سیاه نفرستند قصد ما کمک کردن و ادامه راه است». او در عین حال در توئیتی مینویسد: «همراهی، هماهنگی و همدلی با جریان اصلاحات، رمز موفقیت دولت دوازدهم است و گفتمان اصلاحات در این مسیر به دنبال سهمخواهی نیست»
صحبتی که واکنش توئیتری مشاور روحانی را در پی دارد: «درست است که گفتمان از جنس سهمخواهی نیست اما امان از سهمخواهی افراد به اسم جریان». کابینه انتخاب میشود و سهم اصلاحطلبان از کابینه، همچون گذشته است.
اعتراف به شکست
مدتی است اصلاحطلبان عزم عبور از عارف را دارند. هرچند بارزترین شاخصه این عبور را شاید بتوان اظهارات کرباسچی مبنی بر جایگزینی عارف و عبدااله نوری دانست، ولی پیش از این نیز اصلاحطلبان انتقادات فزایندهای را به مدیریت عارف بر فراکسیون امید مجلس و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان داشتهاند. اساسا بخش قابل توجهی از اصلاحات، اکنون به دنبال ساختاری بدیل برای شورای سیاستگذاری است و عارف را قبول ندارد.
پایگاه اجتماعی؛ بحران مضاعف اصلاحات
ظاهرا اصلاحطلبان نمیتوانند «ورود موثر»ی به عرصه قدرت داشته باشند اما معضل اصلاحات فقط این نیست. آنها پایگاه مردمی خود را نیز در خطر میبینند. آنها هرآنچه در چنته داشتند، به میدان آوردند و مهمترین مطالبهشان، یعنی مذاکره و توافق با آمریکا نیز عملیاتی شد اما حاصل آن، چیزی نبود که وعدهاش را داده بودند. درست در زمانی که طبق نظریه حجاریان، اصلاحات باید کمکم منتظر میوه دموکراتیزه کردن جامعه باشد، به یکباره طرح مطالبات اصلاحطلبی از زبان سلبریتیها از سوی وی مطرح میشود و اصلاحات را با این سوالات تنها میگذارد؛ مگر اصلاحطلبان عقبه اجتماعی ندارند که این جریان با دوپینگ افراد مشهور مطالبات خود را طرح کند؟ اگر اصلاحات عقبه اجتماعی دارد چرا اصلاحطلبان مستقیما با آنها ارتباط نمیگیرند؟
واقعیت چیزی دیگری است. به نظر میرسد تئوریسینهای اصلاحات در این وانفسا دچار یک دوراهی شدهاند. محمدرضا تاجیک باکی از این ندارد که واقعبینانه بگوید در بنبست هستیم و حجاریان نیز که به تئوریسین دوران شکست اصلاحات بدل شده، سعی دارد شرایط موجود اصلاحطلبان را تعبیر به احسن کند تا بد به دل اصلاحات راه نیابد.
ولی چالش اصلاحات عمیقتر از این است. اکنون اصلاحات برای اولین بار بعد از چند سال باید کلاه خود را قاضی کرده و صادقانه خود را با واقعیات میدانی موجود منطبق سازد.