«جامعهشناسی در محکمه جامعهشناسان»
نویسندگان: مجموعه نویسندگان
گردآورندگان: موریس استین و آرتور ویدیچ
مترجم: لطیف عیوضی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1395
272 صفحه، 19000 تومان
***
در معرفی یک کتاب، رسم و قاعده این است که مطالب کلی و اصلی درباره اثر بیان شود، بهویژه اگر کتابی آکادمیک باشد که به یک مسئله تخصصی میپردازد. اما گاهی، همانند این اثر، رعایت چنین رسم و قاعدهای، بسیار دشوار میشود. این امر در پارهای موارد به این دلیل است که سطح کتاب پایینتر از استانداردهای علمی است و گاهی برعکس. این کتاب مصداق مورد اخیر است؛ زیرا یک اثر کاملا حرفهای در حوزه جامعهشناسی آکادمیک است که توسط جامعهشناسان سرشناس و صاحبنظران دانشگاهی نوشته شده است. به همین دلیل بهقدری غنی و پرمغز است که نمیتوان در یک معرفی مختصر حق مطلب را درباره آن ادا کرد. حتی برخی از مقالات خود به تنهایی نیاز به معرفی جداگانه دارند؛ برای مثال مقاله هشتم با این عنوان: "بیگانگی چیست؟ خط سیر یک مفهوم". نویسنده در این مقالهی بسیار خواندنی بر مفهوم الیناسیون متمرکز شده است که امروزه بهصورت یکی از مفاهیم کلیدی برای وضعیت بشری در حیات اجتماعی مدرن درآمده است. او این مفهوم را در اندیشههای مارکس و انگلس جوان بررسی کرده و به نتایجی رسیده خلاف آن چیزی که رایج و مشهور است. او نشان میدهد که چگونه این مفهوم در نزد آن دو متفکر دلالتهای کاملا جنسی داشته است.
سیزده نویسنده مقالات این کتاب هر کدام از منظری شخصی درباره ویژگی و وضعیت جامعهشناسی مطلبی نوشتهاند. من هم منظر شخصی خود را در این معرفی دخالت میدهم. لذا از منظر شخصی هم میتوانم اینطور بگویم که این کتاب بهترین مجموعه مقالاتی است که تاکنون در حوزه جامعهشناسی مطالعه کردهام؛ یازده مقاله ممتاز که یکی از یکی بهتر و جذابتر هستند. من وقتی کتابی را میخوانم، نکات مهم آن را علامت میزنم و گاهی یادداشتی در حاشیه مینویسم. اما این کتاب را کلا خطخطی کردم. در یک کلام از نظر من این کتاب خیلی خوب و آموزنده است. به تعبیر استاد بهاءالدین خرمشاهی درباره کتابهای خوب، یک اثر "خوشگوشت" است. مطالب همانند گوشت خالص بدون استخوان، پرمغز و بدون حرف اضافه هستند.
یازده مقاله در چهار بخش مرتب شدهاند. در بخش اول با عنوان "ویژگیهای جامعهشناسی آمریکایی" این نوع جامعهشناسی که در دانشگاههای آمریکا مسلط است، نقد میشود. با توجه به اینکه این جامعهشناسی در بیشتر دانشگاههای جهان گفتمان مسلط است یا دستکم حضور پررنگی دارد، این نقدها مختص به وضعیت جامعهشناسی در ایالات متحده نیست و میتوان آنها را تعمیم داد.
بخش دوم، "بیطرفی ارزشی؛ دستاویزی برای سرپوش گذاری و وسیلهای تدافعی"، بهطور خاص این ایده را در نظریات و پژوهشهای جامعهشناختی نقد میکند که محققان باید رویکرد کاملا بیطرف داشته باشند و جامعهشناسی هم باید دانشی خالی از هر گونه ارزش باشد، همانند علوم طبیعی. اما این دیدگاه بهمثابه یک اسطوره موهوم بهشدت زیر سوال میرود. در این بخش بیان میشود که نهفقط چنین چیزی ممکن نیست، بلکه حتی مطلوب هم نیست و خود عواقب بدی بهدنبال دارد. بخش سوم به "سرکوب دغدغههای تاریخی" اختصاص دارد؛ یعنی رویکرد غیرتاریخی جامعهشناسی نقد میشود و برخی مباحث مهم جامعهشناختی بهصورت تاریخی بررسی میشود.
هر چه جلوتر میرویم مباحث جذابتر میشود و خواننده مشتاقتر. بخش چهارم بسیار جالب است و عنوانی طولانی دارد: "کشف مجدد جامعهشناسی: نشانههایی از رویدادهای آینده". سه مقاله این بخش نگاهی بدیع به چگونگی نوآوری و زایایی در جامعهشناسی دارند. برای مثال، در مقاله "جامعهشناسی بهمثابه یک شکل هنری" بیان میشود که جامعهشناسی را باید بهمثابه یک نوع هنر لحاظ کرد و خلاقیت مورد نیاز آن در نظریهپردازی چیزی در حد خلاقیت در آفرینش یک اثر هنری باید باشد. نویسنده این دیدگاه را امر غریبی نمیداند و آن را سرشت حقیقی کار پدران جامعهشناسی میداند. از نظر او جامعهشناسانی همچون ماکس وبر، امیل دورکیم، گئورگ زیمل با الهاماتی شبیه به الهامات هنرمندان در زمینه جامعهشناسی نظریهپردازی میکردند. همچنین، اینکه امروزه جامعهشناسی دیگر دانش جذابی نیست، به دلیل رویگردانی از چنین نحوه کاری است. مقاله پایانی هم نشان میدهد که استعارههای گوناگون شعری در تاروپود جامعهشناسی تنیده شده است و نمیتوان آنها را نادیده گرفت. سرنوشت جامعهشناسی نیز به همین امور گره خورده است. البته برخی از آنها مفید و برخی مخرب هستند. نویسنده استعارههای مضر برای این دانش را توضیح میدهد و پیشنهاد سازنده خود را نیز ارائه میکند.
بهطور کلی، اگر بخواهیم نقدهای کلی نویسندگان را به جامعهشناسی آکادمیک آمریکایی فشردهوار و با ذکر عناوین بگوییم، میتوان این موارد را برشمرد: پوزیتیویستی بودن، تجربی محض بودن، نظریات کلی و کلان، نظریات انتزاعی، صوریگرایی، نادیده گرفتن دغدغههای انسانی، سطحی و ظاهری بودن، نداشتن تعامل سازنده با دیگر حوزههای بیرون از خود، بیتوجهی به اخلاق و سیاست و تاریخ و هنر و ادبیات.
درست است که همه این جامعهشناسان از وضع فعلی جامعهشناسی ناراضی هستند. اما در مقالات خود فقط غر نمیزنند، بلکه ایجابی سخن میگویند و یافتههای خود را صریح با خواننده در میان میگذارند. در دفاع از دیدگاههای خود استدلال میکنند و مقصود اصلی آنها این است که راهحل جدیدی برای مشکلات بیابند. همه این مباحث مطرح شده نیز اصلا خستهکننده نیستند؛ زیرا جامعهشناسی خشک و خستهکننده آن جامعهشناسی آکادمیک و پوزیتویستی است که موضوع نقد جدی نویسندگان مقالات است. در همه مقالات نقلقولهای جالب، نظرات جذاب، نقدهای جدی و دیدگاههای بدیع و نوآورانه به چشم میخورد که خواننده را بیشتر مجذوب میکند.
نویسندگان نهتنها در محتوای مقالات آن نوع جامعهشناسی را مورد انتقاد قرار دادهاند، بلکه سبک نوشتن آنان نیز در تقابل با آن است. همچنین، فایده این اثر منحصر به جامعهشناسی نیست. مباحث آن درباره دیگر علوم اجتماعی هم بهکار میآید. منظور این است که مطالب مقالات به کار دیگر رشتهها نیز میآید؛ زیرا یکی از ویژگیهای مقالات آن است که نویسندگان میخواهند بین جامعهشناسی و دیگر حوزهها ارتباط برقرار کنند؛ نوعی گشودگی و انفتاح در مواجهه با دیگر امور. نهفقط حوزههایی مثل تاریخ و فلسفه مد نظر هستند، بلکه حتی شعر و هنر و ادبیات نیز بهطور جدی محل توجه هستند. من حتی جرات میکنم و میگویم ارزش بالاتر این کتاب در این است که بهطور کلی برای زندگی مفید است و مباحث آن بهبود و اصلاح حیات اجتماعی انسان را هم هدف قرار میدهد.
*دکترای فلسفه