«خواب آندلس»
نویسنده: ناصر فرزینفر
ناشر: چشمه، چاپ اول زمستان 1396
143 صفحه، 14000تومان
***
«ادبیات» -داستانی و غیرداستانی- فرق نمیکند؛ از دیرباز تا امروز به کرات «خواب» را موضوع ِ نوشتن قرار داده است. شاید بیش از همه به این دلیل ساده که ماهیتا هر دو رابطهای تنگاتنگ با «رویا»، «خیال» و «تخیل» دارند. «خواب» خیلیوقتها تنها موضوع داستانها، رمانها یا شعرها نیست، گاه «خواب» بستری برای نوشتن اثر، و در نهایت، فرم کار است. «خواب» در این موارد حکم یکی از مهمترین ابزار را برای نوشتن دارد. به نظر میآید، ناصر فرزین فر، نویسندهی داستان بلند «خواب آندلس» در این کتابش حسابی از این نکته بهره برده است.
این را البته نه به خاطر آغاز این داستان که در رویا میگذرد، میگوییم، بلکه به دلیل رد گیری این رویا در سراسر داستان و تاثیر آن در چند و چون اتفاقات داستانی بر آن تاکید میکنیم. همچنان که گفتیم، آغاز داستان «خواب آندلس» با یک خواب آغاز میشود: «توی خیابان کسی نبود. تنها چراغهای روشن خیابان مالِ دو پنجرهی خانهای بودند که من جلوِ درِ حیاطش بودم. از داخل خانه صدای خندهی چند دختر میآمد. انگار قبل از آن که من برسم آن جا، یکیشان چیز خندهداری تعریف کرده بود؛ آن قدر خندهدار که هیچ کدام نمیتوانستند جلوِ خندهشان را بگیرند. من فکر میکردم فقط در همان خانه میتوانم از دست کسی که دنبالم بود، پناه بگیرم. کدام دکمه را باید میزدم تا در را به رویم باز کنند؟»
چرا مولف مینویسد: «کدام دکمه را باید میزدم تا در را به رویم باز کنند؟» مگر داخل یک بازی رایانهای است؟ معمولا وقتی پشت دری قرار میگیریم«زنگ» میزنیم تا در را باز کنند، و قطعا انتظار نداریم، «دکمه»ای بزنیم و در برابرمان باز شود. طبیعی است، در «خواب» همه چیز از قواعد همان دنیا که دنیای خواب باشد، پیروی میکند. راوی این داستان، که پسر جوانی است گاه به همین علت در دنیای واقعی نیز مرز هوشیاری و خلسه را نمیتواند تمیز دهد. او فردی از طبقهی متوسط جامعه -البته متوسطِ رو به پایین- است که روزها در یک کتابفروشی و شبها در یک گرمابه که درافواه معمولا به آن حمام نمره میگویند، کار میکند. چهار سال زندان بوده است وُ حالا که آزاد شده میخواهد دنبال دختری بگردد به نام سارا که اصلا معلوم نیست کجا رفته وُ کسی هم از او خبر ندارد.
راوی ِ داستان، داستانش را گویی به مثابه یک معما روایت میکند. اتفاقها و حتی جزئیات این رویدادها هم، همگی به زبانی ساده و شفاف روایت میشود اما آنچه را که میتوانیم برآیند این اتفاقها و کنه ِ روایت «خواب آندلس» بنامیم به طرز مبهمی تصویر میشود. این خاصیت آن چنان که بدواٌ اشاره کردیم، برآمده از داستانِ خوابگونهی فرزین فر است. متعاقب این ویژگی، بسیاری از جملات هم در حالت موهوم به قلم درمیآیند که اتفاقا در همین گزارهها وجهی از وجوهِ شاعرانهس کتاب ناصر فرزین فر نمود پیدا میکند. مثلا مینویسد: «آب از سوراخ پایین میرفت. آب نخواسته بودم. خانه ساکت شده بود. پیرزن بود. گفتم به شوهرش بگوید اگر زندهام بگذارد، به هر قیمتی که باشد هر سه تایشان را میکشم. آنها هم اگر قراربود چیزی بفهمند، دیگر فهمیده بودند.» (صفحهی 134)
به ساخت موسیقایی دو جملهی نخست توجه کنید، و همین طور فاصلهی معناییِ دو فعلِ این جملات. وقتی نویسنده مینویسد: «آب از سوراخ پایین میرفت.» اصلا انتظار نداریم جملهی بعدی دربارهی این باشد که راوی تشنه است یا نیست، یا آب میخواهد یا نه. میگوید: «گفتم به شوهرش بگوید اگر زندهام بگذارد، به هر قیمتی که باشد هر سه تایشان را میکشم.» در حالی که گزارهی نخست را ناقص گذاشته است، یا به عبارت بهتر ناقص نوشته است تا ما بخش مهمی از آن را کامل کنیم. روایت در این لحظات است که شکل موهومی از واقعیت را برای مخاطب برملا میکند، همچنان که برای راوی ِ داستان نیز شکلی نااستوار و سست دارد. این خصیصه گاه به واسطه بینامتنیت با تاریخ و گذشتهی ایرانی شکلی دیگر به خود میگیرد. مثلا در صفحهی 137 این کتاب چنین میخوانیم: «توی یکی از هذیانهایم به این نتیجه رسیدم که بدیهیتر از این که میخواهد جوری از دستم خلاص شود که خونم توی خانهاش نریزد، چیزی وجود ندارد. مثل خلیفهی عباسی که چون میگفتند نباید خونش روی زمین بریزد، به توصیهی خواجه نصیر لای نمد پیچیدند و آن قدر زدند که لای همان نمد مرد. چند ساعت بعد فکر میکردم ممکن است پیرمرد هم آن قدر دیوانه باشد؟»
شاید راوی پاسخ متقنی برای این پرسش نداشته باشد، اما دنیایِ داستانی که او در «خواب آندلس» برایمان تصویر کرده، این ظن را در ما تقویت میکند که همه چیز به لحظهای میتواند به طرز دیوانهواری در هم کوبیده شود.
ناصر فرزین فر، در داستان بلند «خواب آندلس» اثری چند لایه خلق کرده است که بر آمده از ذهنیتی رویاوار و خلسهگون است. این خصیصه موجب شده، داستان در قلمرو تردید و گاه واقعیتهای موهوم رقم بخورد. این «غیرقطعی» بودن آن قدر در متن اثر گسترش مییابد که نه تنها راوی، که گاه مخاطبان هم با این پرسش رو به رو میشوند که آیا او(راوی) زنده است.
«خواب آندلس» نوشتهی ناصر فرزینفر زمستان سال گذشته و در سری آثار قفسهی آبی نشر چشمه، یعنی آثار قصهگو منتشر شده است.