نزدیک دو قرن از آشنایی شرقیان با مدرنیته میگذرد. مقایسهی واکنش ایرانیان در این دو قرن با سایر تمدنهای شرقی اگرچه برای سایر ملل عبرتانگیز، اما برای خود ما حسرتبار است. شرقیان در مواجهه با مدرنیته راههای متفاوتی در پیش گرفتند از تقابل مستقیم تا وادادگی محض. اما به نظر میرسد که در تماس شرقیان با تمدن غربی، مللی موفقتر بودهاند که با حفظ برخی مولفههای کارآمد سنتی، با مقتضیات تمدن غربی کنار آمدند و از دستاوردهای آن بهره بردند.
در خاورمیانه ترکیه به خاطر همسایگی جغرافیایی با بستر مدرنیته یعنی اروپا و حس رقابت با ملل اروپایی، زودتر از بقیه در معرض توفان تحولات اجتماعی و فرهنگی که از غرب وزیدن گرفته بود قرار گرفت و توانست در عین رقابت با اروپاییان از دستاوردهای تمدن پیشرفتهتر آنان بهره جوید و خود را متحول کند. جدا از ترکیه سایر کشورهای خاورمیانه در مواجهه با غرب واکنشهایی افراطی داشتهاند. طالبان در افغانستان و داعش در عراق و سوریه هویت خود را در تضاد با غرب تعریف کردند و در مقابل کشورهای عرب شبهجزیره آغوش خود را بر غربیان گشودند. اما در این میان آنچه که برای ما مهم است واکنش ایرانیان به مدرنیته بوده است.
به نظر میرسد که ایرانیان در مواجهه با مدرنیته در دو قرن اخیر بر یک خط مستقیم نبودهاند. خواب و غفلت از آنچه در غرب میگذرد (دوران قاجار)، شروع مدرنیزاسیون بدون در نظر گرفتن مهمترین مولفههای فرهنگی مدرنیته یعنی دموکراسی مبتنی بر فردگرایی (دوران پهلوی)، ادامهی نسبی مدرنیزاسیون با تاکید بر فقط یکی از وجوه سنت تمدن ایرانی یعنی تشیع (دوران جمهوری اسلامی) و پذیرشی حداقلی از دموکراسی غربی تحت عنوان مردمسالاری دینی، مسیری بوده است که ایرانیان در این دو قرن پیمودهاند. اکنون به نظر میرسد که پس از گذشت حدود دو قرن از ورود مدرنیته به ایران، کشور ما در وضعیتی قرار دارد که دو راه را پیش روی خود می بیند: الف: اصرار بر در جا زدن که مشخصا به معنی تداوم تضادهای اجتماعی و بلاتکلیفی فرهنگی و رکود افتصادی است. ب: وادادگی کلی در مقابل غرب که یقینا با منافع ملی در تضاد است.
اما نگاهی به سرگذشت برخی کشورهایی که پس از مواجهه به با مدرنیته مسیری متفاوت پیمودند، نشان میدهد که ایرانیان نیز میتوانند راه سومی را برگزینند که هم منافع ملیشان را در برداشته باشد و هم آنان را از وضعیت فعلی رهایی بخشد. بدین منظور شاید توجه به راهبردی که تمدنهای شرق آسیا در مواجهه با غرب برگزیدند، برای ما کارساز باشد. در میان ملل شرقی ژاپنیها زودتر از بقیه به خود آمدند و تلاش کردند تا در بستر گشادهای که سنت فرهنگی آنان فراهم کرده بود، جایی در خور برای مدرنیته باز کنند. چین مائوئیست اگرچه دیرتر از ژاپن به صرافت بهرهجویی از دستاوردهای تمدن غربی افتاد، اما سرعت تحولات آن پس از درک لزوم همنشینی با مدرنیته به جای تقابل با آن و احساس عقب افتادگی از ژاپن، آنقدر کافی بوده که این کشور را از تمام کشورهای همسایهاش از هند تا ژاپن جلو بیاندازد. نکتهی قابل توجه این است که چین سعی کرد با حفظ مولفههایی از کمونیسم راهی به گشایش اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بگشاید. کرهی جنوبی از دیگر کشورهای شرق آسیاست که با حفظ مولفههای سنتی خود همچون احترام به نهاد خانواده، بزرگداشت نسل کهنه و غیره توانست مدرنیته را در خود حل کند. مروری بر این تجربهها نشان میدهد که برخلاف آنچه تصور میشود، ظهور مدرنیته در غرب و گسترش تدریجی آن به شرق، ما را بر دو راهی «تضاد/ وادادگی» قرار نمیدهد، بلکه در مواجهه با مدرنیته به راههای دیگری نیز میتوان اندیشید که هم موافق با سنت باشد و هم منافع ملی را در بر دارد. انتخاب این راه عقلانی و علاوه بر آن شدنی است، مشروط بر این که سنتگرایان از خواب سنگینی که بدان دچار شدهاند برخیزند و به جای واگرایی ملی و اصرار بر مولفههایی که وحدت ملی را خدشهدار میکند، همگرایی ملی را تقویت کنند، چرا که قطعا مهمترین مانع انتخاب این راه سوم، تشتتی است که در حال حاضر جامعهی ما از نظر سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بدان دچار شده است.
این تشتت انتخاب راه سوم را در حال حاضر متعذر و برای جناحهای سیاسی غیرممکن کرده است. در یک کلام باید گفت که سنتگرایان باید از صرافت یکدست کردن جامعهی ایران بیرون آیند. تمدن ایرانی، تمدنی است رنگرنگ و متنوع. این گونهگونگی قرنهاست که مورد پذیرش اقوام و مذاهبی است که در بستر اجتماعی ایران زندگی کردهاند. پذیرش این تنوع و به رسمیت شناختن مردمی با عقاید و باورهای متفاوت از ما که در کنار ما زندگی میکنند، شرط اول تحقق وحدت ملی است که برای ورود به مرحلهای که از آن یاد کردیم یعنی همنشینی با مدرنیته واجب است. تاخیر در این کار معنایی جز فرصتسوزی و ادامهی سنگینی خوابی که جامعه بدان دچار شده ندارد و آیندگان نیز این خواب سنگین را بر ما نخواهند بخشید.