«عرب و مدرنیته»
(پژوهشی در گفتمان مدرنیستها)
نویسنده: عبدالاله بلقزیز
مترجم: سیدمحمد آلمهدی
ناشر: علمی و فرهنگی، چاپ اول 1396
230 صفحه، 13000 تومان
*****
جهان عرب پیش از سایر مناطق اسلامی با مدرنیته غربی مواجه شد. یکی به این دلیل که نزدیکترین بخش جهان اسلام به اروپاست و دیگر اینکه بخش گستردهای از آن مستعمره و زیر سلطه قدرتهای استعماری غرب بود. در این میان کشورهای شمال آفریقا در خط مقدم هستند. از این روی، مدرنیته غربی نهتنها پیش از دیگر جاها به این مناطق سرایت کرد، بلکه اندیشیدن به آن نیز در همین جا آغاز شد. از قرن نوزدهم اذهان متفکرانی در این کشورها با مدرنیته دست و پنجه نرم میکرد و از این جهت میراث فکری گستردهای در این زمینه شکل گرفت. انباشت مباحث نظری به قدری زیاد شد که حالا خودش موضوع تامل شده است. لذا در جهان عرب نهفقط اندیشههایی در باب مدرنیته داریم، بلکه اندیشههایی درباره این اندیشهها نیز مطرح شده است. این کتاب نیز چنین اثری است.
پروفسور عبدالاله بلقزیز فیلسوف شناختهشدهای در کشور مغرب است. کتابهای او مرز سی عدد را پشت سر گذاشتهاند. تمرکز او در همه آثارش بر مسائل اسلام و جهان عرب است. علیرغم شهرت و اهمیت این فیلسوف معاصر عرب، تاکنون هیچ اثری از او در فضای فکری و فرهنگی کشور ما دیده نشده است. این کتاب اولین چیزی است که از او به فارسی ترجمه میشود. تلاش ارزشمند مترجم در معرفی این فیلسوف و ترجمه این اثر او قابل تقدیر است.
در این کتاب ماجرای مدرنیته در جهان عرب از قرن نوزدهم تا نیمه اول قرن بیستم بیان شده و نیز نقادانه بررسی میشود. ماجرای نیمه دوم قرن بیستم در مجلد بعدی میآید. علت این تقسیمبندی آن است که مدرنیته در نزد متفکران جهان عرب تا قبل از نیمه دوم قرن بیستم مفهوم دقیق و جامعی نداشت. مبهم و کلی بود. بر این اساس، نظریات آنان درباره روشنگری، پیشرفت، معاصر بودن و سایر مقولات مدرنیته چندان پخته نبود. تنها در نیمه دوم سده گذشته بود که نظریات متفکران عرب در زمینه مدرنیته و مقولات آن به حد قابل قبولی از پختگی رسیدند؛ واضح و دقیق شدند. البته جلد سومی هم در کار است و امیدواریم ترجمه کامل این مجموعه را در زبان فارسی داشته باشیم تا منبع دیگری در این حوزه در اختیار پژوهشگران ایرانی قرار گیرد.
به باور نویسنده مدرنیته در جهان عرب رنگ و بو و شکل خاصی یافته که با مشابه آن در سایر کشورها و فرهنگها تفاوت دارد. به عبارت دیگر، مدرنیته جهان عرب بومی و خاص خود آن است. اساسا چیزی به اسم مدرنیته ناب و خالص وجود ندارد و مدرنیته در هر جایی صورت ویژهای به خود گرفته است، حتی در مراکز و سرچشمههای غربی آن؛ برای مثال مدرنیته انگلیسی با مدرنیته آلمانی فرق دارد. همچنین مدرنیته در دو منطقه غرب و شرق اروپا یکسان نیست. بر این اساس مدرنیته عربی نیاز به بررسی جداگانه دارد و نمیتوان الگوها و نظریههای غربی را عینا بر آن تحمیل کرد و انتظار داشت که با آنها آن را به درستی فهمید. البته پیچیدگی مسئله به همین جا ختم نمیشود. فهم مدرنیته و مواجهه با آن در جهان عرب امر یکدست و یکسانی نیست و نبود و ما انواع گوناگونی از مدرنیته را در این قلمرو پهناور میبینیم. این تنوع همراه با کشمکشی بود که در نهایت ماجرایی دویست ساله در جهان عرب آفریده که بلقزیز آن را در این کتاب نقادانه بررسی کرده است.
نویسنده این ماجرا را فقط در حوزه اندیشه دنبال نمیکند، بلکه آن را در ارتباط با رخدادهای اجتماعی و سیاسی جهان عرب لحاظ میکند و تاثیر آن شرایط را بر شکستها و موفقیتهای گفتمان مدرنیته عربی به خوبی مد نظر دارد. همچنین، او از مدرنیته در دیگر کشورها نیز غفلت نمیکند؛ کشورهایی که مدرنیته برای آنها، همچون برای جهان عرب، بیگانه بوده و هست. مهمترین کشورها ژاپن، چین، هند، ایران و کشورهای آمریکای لاتین هستند.
در این اثر، یکی از مبانی تئوریک صورتبندی رابطه "من" و "دیگری" است. این رابطه همیشه وجود داشته و همیشه موضوع تامل متفکران بوده است، اما مشکل این است که "من" و "دیگری" غالبا در تمامیت خودشان لحاظ نشدهاند، بهویژه وقتی که به مرحله عمل و پژوهشهای عینی پا میگذاریم. درباره این رابطه، بعضی بر خوبیهای "من" و بدیهای "دیگری" تاکید کردهاند و، در مقابل، کسانی هم مزیتهای "دیگری" و نواقص "من" را برجسته ساختهاند. با آگاهی از این مسئله، نویسنده خصوصیات خوب و بد هر دو طرف این رابطه را در نظر گرفته است. روشن است که در اینجا مصداق این دو مقوله، جهان عرب و مدرنیته غربی است.
از آنجایی که مدرنیته با عقلانیت و روشنگری گره خورده است، نویسنده به این مقوله هم میپردازد. او در مدرنیته عربی سه عقلانیت را مطرح میکند: عقلانیت اصلاحطلبانه اسلامی، عقلانیت مدرن لیبرال و عقلانیت تلفیقی یا انتقادی. او متفکران جهان عرب را در این سه دسته کلی جای میدهد. او در سه فصل بخش سوم اندیشههای سه متفکری را که قائل به عقلانیت مدرن لیبرال هستند، نقد و بررسی میکند. یعنی آنچه در دو بخش اول گفته میشود، در بخش سوم بر سه متفکر نامدار جهان عرب به تفصیل تطبیق داده میشود. آن سه نفر عبارتند از: احمد لطفی السید (1872-1963)، علی عبدالرزاق (1888-1966) و طه حسین (1889-1973). ویژگی کلی عقلانیت دوم این است که به مدرنیته میل دارد و نسبت به آن خوشبین است و آن را مثبت ارزیابی میکند. به عبارت دیگر کفه ترازو به سمت مدرنیته سنگینی میکند و نه سنت.
احمد لطفی السید کسی است که بیش از پیشینیانش دلمشغول مسئله آزادی بود و در این زمینه از همگان پیش افتاد و آزادی را مبنای دیگر اصلاحات جوامع عربی میدانست. علی عبدالرزاق با نگارش کتاب جنجالی خود، اسلام و مبانی حکومت، مرز قاطعی میان دین و حاکمیت سیاسی ایجاد کرد. او به صراحت گفت که قدرت و حاکمیت سیاسی اسلام که با عنوان خلافت اسلامی شکل گرفت و قرنها ادامه یافت، هیچ ربطی به دین اسلام ندارد. از این روی، امروزه حتی کسانی که دغدغه دین را دارند، نباید در سودای احیای چنان چیزی باشند. اما طه حسین، که در ایران بیش و پیش از دو متفکر دیگر شناخته شده است، مدرنیته غربی را در فرهنگ، ادبیات، آموزش و پرورش و همانند این امور الگوی جهان عرب میدانست و با تاسی به آن میراث اسلامی را بازخوانی میکرد.
ارزش علمی این کتاب منحصر در محتوای آن نیست، بلکه از جهت روشی نیز آموزنده است؛ زیرا میتواند الگوی خوبی برای پژوهشهایی از این دست در کشور ما برای بررسی وضعیت فکری، فرهنگی و تاریخی ایران باشد، در مسئله رابطه میان سنت و مدرنیته. علاوه بر این، برای پژوهشهای تطبیقی میان ایران و جهان عرب نیز مناسب است. فراموش نکنیم که ما شباهت و قرابت بیشتری با جهان عرب داریم تا با جهان غرب. تاریخ و فرهنگ گذشته و بیواسطه ما بخشی از جهان اسلام است که در آن با کشورهای عربی مرتبط و مشترکیم و نه اینکه خود را جزئی از غرب به شمار آوریم تا تسلیم آن شویم. شرایط پیچیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امروزی هم اقتضا میکند بیش از پیش به جهان عرب نزدیک شویم. واضح است که اولین قدم برای نزدیکی شناخت درست، مبنایی و همهجانبه است.
*دکترای فلسفه