شاهد دستگیری مرتضوی: حکم را که پاره کرد،گرفتنش/ خانمی هی میگفت نبریدش

گروه سیاسی الف،   3970205031 ۲۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳۵ تکراری یا غیرقابل انتشار

حکم را پاره کرد، چون من قشنگ صدایش را شنیدم. بعد مامور دستگیری گفت: «برای من حکم پاره می‌کنی؟!». این را که گفت، صدای یک خانمی را شنیدم که گفت: «آقا تو رو خدا نبریدش». این خانم این چند روز را در خانه بود، اما صدایش درنمی‌آمد. این خانم چند روز توی خانه بود، چون کسی از صبح نرفت توی خانه. گفت: «توروخدا نبریدش» که دیگه دست‌‌وپایش را گرفتند و بردنش. فکر کنم دستش را زنجیر کردند و بردنش..

شاهد دستگیری مرتضوی: حکم را که پاره کرد،گرفتنش/ خانمی هی میگفت نبریدش

به گزارش الف سعید مرتضوی در دو پرونده مطرح با عناوین «کهریزک» و «تامین اجتماعی» دارای اتهامات متعدد است؛ البته پرونده وی در خصوص سازمان تامین اجتماعی دو بخش دارد. پرونده نخست در رابطه با حادثه کهریزک و پیرامون قتل‌هایی بود که شکات خصوصی شکایت کردند و دادگاه قتل عمد تشخیص داد و مباشرین را محکوم کرد، اما چون رضایت دادند، قصاص انجام نشد و از باب جنبه عمومی تحمل کیفر کردند.

مرتضوی در این پرونده به معاونت در قتل عمد متهم شد و نهایتا دادگاه بدوی وی را به ۵ سال حبس محکوم کرد و شعبه ۲۲ دادگاه تجدیدنظر به دلیل اظهار ندامت وی، حکم حبس را به دو سال تقلیل داد.

به گزارش الف روز ۲ اردیبهشت بود که خبری پخش شد مبنی بر دستگیری سعید مرتضوی در ویلایی در یکی از شهرهای شمالی کشور «اینجا». رئیس کل دادگستری استان مازندران با تایید خبر دستگیری سعید مرتضوی گفت: محکوم خانه‌ای به اتفاق یکی از بستگان در منطقه سرخرود مازندران اجاره کرده بود که با نیابت از مرجع اجرای احکام تهران وی دستگیر و تحت الحفظ ساعاتی پیش به مرجع قضایی در تهران اعزام شد.

در ادامه آنچه که میخوانید گزارش میدانی و حال و هوای محله ای است که سعیدمرتضوی در آن پنهان شده و همانجا هم دستگیر شده است:

به بهانه خوردن صبحانه، پرسان‌پرسان به قهوه‌‌خانه‌ای می‌رویم تا شاید از میان گپ‌وگفت مردم، اطلاعات بیشتری دستگیرمان شود. آنجا هم کسی خبر دست‌‌اولی ندارد. ماجرا را اغلب در تلگرام گوشی‌های‌شان خوانده‌اند. بیرون می‌آییم و بی‌هدف در راسته مغازه‌های کنار بلوار اصلی شهر قدم می‌زنیم. اما گاهی چیزی که به دنبالش می‌گردی، خیلی نزدیک‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کنی و یک اتفاق تصادفی باعث می‌شود پیدایش کنی. رفتن اتفاقی به مغازه عطاری «محسن» برای خریدن عرق بهارنارنج، همان تصادفی است که ما را به جایی راهنمایی می‌کند که سعید مرتضوی، درست 24 ساعت پیش آنجا دستگیر شده.

- آره. توی همین کوچه بغلی بوده. نمی‌دانم کدام خانه، ولی نزدیک امامزاده بوده... .جایی که محسن نشان می‌دهد، خیابان درازی است که در یکی از کوچه‌های فرعی آن، «امامزاده عبدالمجید» قرار دارد. بقعه‌‌ای کوچک که برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی به آن، «بنری» تبلیغاتی با تصویر حجمی مکعبی از ضریح مرمری و دو دست سبز به یک تیر برق آویخته‌اند که روی آن نوشته شده «المان سلام به امامزاده عبدالمجید» کمی آن طرف‌تر، یک وانت خاکستری ایستاده و زن‌های محل دورش حلقه‌ زده‌اند. وانت پر است از قابلمه و ماهی‌تابه و ظرف و ظروف خانه. معلوم است که فروشنده با اهالی آشناست و هر‌از‌گاهی برای کاسبی به اینجا می‌آید. همه، کنجکاوانه به همدیگر نگاه می‌کنیم. هم آنها، هم ما. با توجه به اتفاقات دیروز، حضور سر صبح غریبه‌ها توجه‌شان را جلب کرده. کافی است یک کلمه بگویی «مرتضوی» تا همه با هم شروع به حرف‌زدن کنند. من «چمیک» شدم، نرفتم

- متوجه نبودم که این بود [مرتضوی]. سه، چهار روزی اینجا بود. نمی‌دانم چطور بود، شنود داشتند یا زیر نظرش داشتند، یکروز اینجا ایستاده بودم که دیدم سه مرد آمدند. با ماشین پژو. یک هفته پیش بود. دیدند که من به آنها مشکوک شده‌ام، رفتند در این کوچه و آن کوچه. گفتند که این زن متوجه ما است، رفتند.

- شب قبلش از یکی از پسرهای ما پرسیدند که اینجا کوچه ۱۱۵ است؟ گفتیم نه ما که ۱۱۵ نداریم. شب اینها را زیر نظر داشتند و ما هم متوجه نبودیم. صبح که من اینجا تنها ایستاده بودم، دیدم پنج، شش ماشین آمدند. مردها هیکلی بودند و در خانه را باز کردند و رفتند تو. یکی‌یکی که ماشین‌ها جمع شدند، آدم‌ها هم فراوان شدند. آدم‌ها هم جمع شده بودند. هرچقدر به اینها می‌گفتیم چه شده؟ می‌گفتند هیچی. بروید داخل خانه‌هایتان. ما می‌گفتیم چه خبر است. کسی را می‌برید؟ می‌گفتند نه هیچی نیست.

- از دماوند برای ما آب می‌آورند. من هم اینجا داشتم آب می‌گرفتم. به مردم گفتند بروید؛ اما من «چمیک» {کنه} شدم و نرفتم. گفتم من باید ببینم. [به من می‌گفتند] خانم خواهش می‌کنم برید تو، من هم نمی‌رفتم. گفتم من نمی‌روم اینجا درِ خانه من است، به شما چه ربطی دارد. هر کاری کردند، من نرفتم. یک‌دفعه دیدیم در خانه باز شد. زنگ زدند ۱۱۰ بیاید. آنها که آمدند، از آنجا [سر کوچه را نشان می‌دهد] تا اینجا [ته کوچه] پر از ماشین و آدم شده بود. دیگه از همه خواهش کردند که بروند تو، من نرفتم. شیشه ماشین دودی بود. از آن تو {درون خانه} سوارشان کردن و دیگر رفتند.

‌ شما خودش را دیده بودی؟
- نه من {تا آن روز} ندیده بودمش. همسایه بغلی ما فهمید. 
‌‌ این خانه تا کی خالی بود؟
-این بیچاره همیشه مستاجر می‌آورد. عید هم اجاره داد. خانه را همیشه اجاره می‌دهد.
-شب آمدند زیر نظر گرفتند. دور خانه را گرفتند. سه نفر آن بالا بودند.
-آره سه نفر آن بالا بودند شب. زیر نظر گرفتنش. آره از پسره پرسیده بودند که اینجا کوچه ۱۱۵ داریم که گفت نه ما ۱۱۵ نداریم. این کی «بیه» [بوده؟].

‌‌ قاضی بوده و از مقامات دولت قبلی... .
- قاضی کل ایران «بیه». (شلوغ می‌شود و هرکسی نظر می‌دهد. یکی دارد خاطره خودش را از یک قاضی می‌گوید که حق را به او نداده).
خانه‌ای که سعید مرتضوی روزهای آخر در آن پنهان شده بوده، کنار یک مغازه کوچک لباس‌های زنانه است. مغازه‌ای که در حقیقت بخشی از دیوار حیاط است که به جای آجر، آن را شیشه‌ای ساخته و تبدیل به ویترین کرده‌اند. پشت ویترین هم پرده‌های ضخیم آویخته‌اند تا خانم ‌خانه - که هم‌زمان فروشنده هم است - به آسودگی و به طور هم‌زمان به کارهای منزل و دکان برسد. این زن، یگانه شاهد عینی (در واقع شنیداری) بازداشت دادستان سابق پایتخت است. 

‌‌‌شنیده‌ایم که مرتضوی اینجا دستگیر شده است.
بله خانه بغلی بودند.

‌‌ وقتی دستگیر شد، شما خودتان بودید؟
بله.

‌‌ ممکن است تعریف کنید که چه اتفاقی افتاد؟
والا پنج شب پیش بود که همسایه ما به شوهرم زنگ زد که من خانه‌ام را به یک نفر، دو‌ماهه اجاره داده‌ام. گفت یک آقا هست که پدر و مادرش هم همراهش هستند. خانواده هستند. گفت که اینها خیلی به حجاب اهمیت می‌دهند و چون حیاط خانه ما به خانه آنها دید دارد، این دیوار [اشاره به دیوار بین خانه خودشان و خانه‌ای که مرتضوی در آن بوده] را می‌خواهند سایه‌روشن کنند.

‌‌ یعنی طلق‌ بزنند؟
آره. شوهرم نخواست که بگذارد؛ چون دیوار ما مشترک است؛ اما چون همسایه ما بود، من گفتم اشکالی ندارد؛ چون ما هیچ بدی‌ای از او ندیده بودیم... . گفتم اشکالی ندارد، همسایه است و بگذار سایه‌روشن بزند. بعد که دو شب شد [گذشت]، من به شوهرم گفتم اصلا از این خانه صدای زن نمی‌شنوم. رفت و آمدشان هم همه‌اش از ساعت دو شب به بعد است. حرف و سروصدایشان هم همه‌اش ساعت دو و سه شب به بعد است.

‌‌ چند نفر بودند؟
من احساس کردم دو نفر بودند؛ ولی می‌آمدند و می‌رفتند. بعد من به شوخی به دخترم گفتم چند روز دیگر از این خانه یک صدایی می‌آید که «کشف بزرگ‌ترین مواد منفجره» (خنده)... به ‌خدا... چون خودم یک حس بدی داشتم. دخترم گفت نه مامان این چه حرفیه. پریشب بود که به شوهرم گفتم من توی این‌ خانه اصلا هیچ‌ صدای تلویزیون ایرانی نمی‌شنوم. فقط دارند اخبار بیگانه گوش می‌دهند. چون یک دیوار بیشتر بین ما نیست.

‌‌ اخبار فارسی یا انگلیسی؟
فارسی ولی خارجی. من گفتم فقط از این خانه صدای اخبار بیگانه می‌شنوم، اینها چطور حزب‌اللهی‌اند که فقط اخبار بیگانه گوش می‌دهند؟! شوهرم هم تعجب کرد، گفت واقعا! من هیچ صدای تلویزیون ایران یا برنامه دیگری نمی‌شنیدم، چون صدای تلویزیون ما هم اگر بلند باشد آنها می‌شنوند. پریروز که من مغازه بودم دیدم همین آقا (مرتضوی) با یک هیوندای سفید آمد اینجا ایستاد.

‌‌ شما خودت دیدیش؟
آره، ولی من اصلا نمی‌شناختمش.

‌‌‌چه شکلی بود؟ چه پوشیده بود؟
یک پیراهن ساده و یک شلوار پارچه‌ای.

‌‌ عینک هم داشت؟
نه، عینک هم نداشت.

‌‌ ریش و سبیل؟
نه هیچی نداشت. باهاش قشنگ چشم‌توچشم شدم، ولی واقعا نشناختمش، چون اصلا از جریان اطلاع نداشتم.  دیشب هم که با خواهرم تلفنی صحبت می‌کردم بهم گفت: «خواهر یکم اخبار گوش بده» (خنده)... بعد، [مرتضوی] رفت تو...

‌‌ با هیوندای سفید؟
نه هیوندا را اینجا پارک کرد. این چندروزه فقط یک ۲۰۶ سفید توی حیاط بود که از در بیرون نیامد. چنددقیقه بعد که من هنوز توی مغازه بودم، یک آقایی آمد و هیوندا را برد.

‌‌ ‌از خانه آمد بیرون و ماشین را برد؟
متوجه نشدم. دیروز صبح ساعت 9:15 صبح بود که صدای همهمه شنیدم. خانه بودم و اصلا بیرون نیامدم. در را باز کردند [در خانه مرتضوی را]. کسی از دیوار بالا نیامد. در را با کلید باز کردند. {احتمالا رفته بودند کلید حیاط را از صاحبخانه گرفته بودند} هیچ‌کسی از دیوار بالا نرفت که بخواهد در حیاط بپرد، چون من اینجا قشنگ متوجه می‌شوم. در را باز کردند و رفتند تو و هِی درِ جلو را می‌زدند.

‌ در داخل خانه را؟
آره. در را می‌زدند و می‌گفتند: «در را باز کن». کسی حرف نمی‌زد. در می‌زد و می‌گفت: «در را باز کن». بعد دید کسی جواب نمی‌دهد، گفت: «آقا سعید ما می‌دانیم شما تویی، در را باز کن». یک ربع تمام صداش زد. بعد گفت: «آقا سعید اگر در را باز نکنی، ما مجبوریم در را بشکنیم و بیاییم تو». این را که گفتند در را باز کرد. در که باز شد، یک ربعی با هم جروبحث کردند.

‌‌ چه می‌گفتند؟
می‌گفتند که ما حکم داریم و اینها... که [نهایتا] این آقاهه [مرتضوی] حکم را پاره کرد.

‌‌ حکم را پاره کرد؟! از کجا متوجه شدید؟
حکم را پاره کرد، چون من قشنگ صدایش را شنیدم. بعد {مامور دستگیری} گفت: «برای من حکم پاره می‌کنی؟!». این را که گفت، صدای یک خانمی را شنیدم که گفت: «آقا تو رو خدا نبریدش». این خانم این چند روز را در خانه بود، اما صدایش درنمی‌آمد. این خانم چند روز توی خانه بود، چون کسی از صبح نرفت توی خانه. گفت: «توروخدا نبریدش» که دیگه دست‌‌وپایش را گرفتند و بردنش. فکر کنم دستش را زنجیر کردند و بردنش.

دستبند؟
بله دستبند.

‌‌ مقاومت می‌کرد؟
آره خیلی سروصدا می‌کرد، ولی چنددقیقه‌ای هم ساکت شد. من احساس کردم که مثلا می‌گوید می‌خواهم به کسی زنگ بزنم یا اینکه داشت زنگ می‌زد، ولی کسی جوابش را نمی‌داد. سه، چهاردقیقه‌ای همه ساکت بودند داخل خانه. حالا منتظر کسی بودند، داشتند به کسی زنگ می‌زدند، نمی‌دانم... 

منبع:شرق

دیدگاه کاربران

ناشناس۳۱۶۱۹۲۰۸:۳۵:۱۰ ۱۳۹۷/۲/۵
عجب عجب بلعخره کوزه گر تو کوزه افتاد از مکافات عمل غافل نشو
ناشناس۳۱۶۲۰۰۰۸:۴۸:۴۶ ۱۳۹۷/۲/۵
متاسفانه 4 ماه بعد از صدور حکم آن هم پس از رسانه ای شدن و سر و صدای افکار عمومی ایشان دستگیر شدند. معلوم نیست اگر افکار عمومی پیگیر نبود دستگیر نمی شد. آنچه مسلم است اگر قرار باشد کسی را دستگیر کنند به فوریت این کار انجام می شود. کاش قوه قضاییه اینگونه دوگانه برخورد نمی کرد که حس خودی و غیر خودی به مردم دشت بدهد.
ناشناس۳۱۶۴۳۵۱۲:۰۷:۰۳ ۱۳۹۷/۲/۵
قوه قضائیه هر کاری بکنه برخی ناراضی هستند
ناشناس۳۱۶۵۲۹۱۳:۱۱:۲۹ ۱۳۹۷/۲/۵
شعار عوام فریب ندهید ! قوه قضاییه قانونی عمل کند همه راضی خواهند بود
ناشناس۳۱۶۲۰۵۰۸:۵۲:۰۳ ۱۳۹۷/۲/۵
کاش آدم ها از سرنوشت هم درس می گرفتند،ای کاش..‌
ناشناس۳۱۶۲۰۶۰۸:۵۲:۳۱ ۱۳۹۷/۲/۵
گزارش بی سروتهی بود
ناشناس۳۱۶۵۱۲۱۳:۰۰:۱۵ ۱۳۹۷/۲/۵
اتفاقا" جالب بود و روایتش خواندنی اگه فکر کردب بی سروته بوده پس درست نخوندی
ناشناس۳۱۶۲۰۷۰۸:۵۴:۲۳ ۱۳۹۷/۲/۵
از قدیم گفتن به زیباییت نناز به تبی بنده و به مالت نناز به شبی بنده
ناشناس۳۱۶۲۲۸۰۹:۱۳:۴۵ ۱۳۹۷/۲/۵
ای داد و بیداد . ... بهرام که گور میگرفتی همه عمر .......
ناشناس۳۱۶۲۴۰۰۹:۳۲:۳۷ ۱۳۹۷/۲/۵
پناه بر خدا از ذلت و حقارت
ناشناس۳۱۶۲۵۵۰۹:۴۲:۵۲ ۱۳۹۷/۲/۵
چقدر آدم بیکار داریم تو مملکت! اینم سوژه است برای خبر؟ مرتضوی کی هست که بخواید این خبر رو براش بزنید؟
ناشناس۳۱۶۳۶۶۱۱:۰۲:۱۶ ۱۳۹۷/۲/۵
والا مرتضوی زمانی برای خودش خیلی بود دادستان تهران
باران۳۱۶۵۰۷۱۲:۵۸:۰۶ ۱۳۹۷/۲/۵
شما هم نمی دونی قاضی مرتضوی کیه؟ خوشا به اقبالت.
رضا۳۱۶۲۹۱۱۰:۰۴:۵۵ ۱۳۹۷/۲/۵
" و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین "
ناشناس۳۱۶۳۰۰۱۰:۱۲:۴۰ ۱۳۹۷/۲/۵
نتیجه اعمالش را در همان موقع لمس کرد
ناشناس۳۱۶۴۰۷۱۱:۳۴:۵۹ ۱۳۹۷/۲/۵
خیلی گزارش باحالی بود . قشنگ فضا برامون ترسیم شد .
سهراب۳۱۶۴۶۷۱۲:۲۶:۲۴ ۱۳۹۷/۲/۵
چرا چنین فردی میتواند در حکومت ما سالها در چنان مسند مهم قضایی بنشیند، فریاد خلق در آن سالها از مفاسدش به آسمان برود و کسی کاری نکند تا سالها.....
مانا۳۱۶۵۱۰۱۲:۵۸:۴۱ ۱۳۹۷/۲/۵
خانمه کی بوده؟
سینا۳۱۶۹۶۸۱۸:۱۷:۵۱ ۱۳۹۷/۲/۵
گزارش دقیقو خیلی خوبی بود من همه اش را باور دارم
ناشناس۳۱۷۰۱۲۱۹:۰۶:۳۳ ۱۳۹۷/۲/۵
واقعا تاسف بار است که دادستان هم بوده
ناشناس۳۱۷۱۰۱۲۱:۰۱:۱۹ ۱۳۹۷/۲/۵
چه همسایه فضولی!!!!!!!!!
yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. جنگ ترکیبی خودمان، علیه خودمان!

  2. کارگری انگشتر ۵۰ میلیاردی را به صاحبش بازگرداند

  3. فرآیند بازگشت مالکیت زمین به حوزه علمیه امام خمینی در حال انجام است

  4. جلاد، به پایان سلام کن!

  5. بهادری جهرمی: مبالغ جرایم رانندگی متناسب با تورم افزایش یافت

  6. تورم چه زمانی تک رقمی می‌شود؟

  7. نرخ تعرفه‌های خدمات بهداشتی درمانی ۱۴۰۳ اعلام شد/ نرخ رسمی ویزیت ۵۰% گران می‌شود!

  8. کلید تحقق شعار سال ۱۴۰۳

  9. بازداشت سومین عامل حمله تروریستی در مسکو

  10. فرامرز اصلانی درگذشت

  11. علی‌ ضیاء و افتادن در باتلاقِ ابتذال!

  12. آقایان رئیسی و اژه‌ای! آیا در پیشگاه خدای متعال و امام‌زمان (عج) پاسخی دارید؟

  13. انتقام از پوتین؟

  14. ائتلاف ایران، روسیه و چین تبدیل به کابوسی برای آمریکا می‌شود

  15. علم‌الهدی: امروز در کشور از آثار تحریم اقتصادی آمریکا مشکلی حس نمی‌کنیم

  16. سلبریتی‌ها چگونه با اعصاب مردم بازی می‌کنند؟

  17. رئیس سازمان برنامه و بودجه: تورم را وارد کانال ۲۰ درصد می کنیم/ تلاش برای رسیدن به رشد اقتصادی ۸ درصدی

  18. بازگشت احتمالی ترامپ چه تاثیری بر اقتصاد ایران دارد؟

  19. افزایش ١٧٠ درصدی حداقل حقوق کارگران در دولت سیزدهم

  20. خط و نشان حقوقی ایران برای کویت

  21. هشدار سخنگوی پلیس به رانندگان نوروزی؛ آمار تصادفات هولناک است!

  22. وزیر اقتصاد: در سال ۱۴۰۲ رکورد بیشترین سرمایه‌گذاری خارجی واقعی در ۱۶ سال اخیر شکسته شد

  23. کولرهای گازی بلای جان صنعت برق

  24. منظور: تخصیص ارز کشور برای واردات خودرو به صرفه نیست

  25. رشد نقدینگی ۱۸ درصد کاهش یافت

آخرین عناوین