«هیچ چیز یادم نمی‌آید»؛ نورا افرون؛ ترجمه‌ی سهیلا ایمانی؛ ققنوس همه چیز را به‌یاد آوریم!

دکترعلی غزالی‌فر*،   3970105014 ۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

زندگی چیست؟ ارزش زندگی به چه چیزی بستگی دارد؟ آیا زندگی و ارزش آن فقط در امور کلی و بزرگ است؟ چیزهایی مثل عدالت، فداکاری، انسانیت، عشق رمانتیک و... . اگر همه ارزش و اهمیت زندگی منحصر در آن کلیات باشد، پس بیشتر زندگی بی‌ارزش می‌شود

«هیچ چیز یادم نمی‌آید!»

نویسنده: نورا افرون

مترجم: سهیلا ایمانی

ناشر: ققنوس، چاپ اول 1396

144 صفحه، 9500 تومان

 *****

زندگی چیست؟ ارزش زندگی به چه چیزی بستگی دارد؟ آیا زندگی و ارزش آن فقط در امور کلی و بزرگ است؟ چیزهایی مثل عدالت، فداکاری، انسانیت، عشق رمانتیک و... . اگر همه ارزش و اهمیت زندگی منحصر در آن کلیات باشد، پس بیشتر زندگی بی‌ارزش می‌شود؛ زیرا بیشتر اجزای زندگی را چیزهای ساده و جزیی تشکیل می‌دهد؛ چیزهایی همانند مطالعه کتاب، نوشیدن چای، پختن املت، تعمیر کردن کمد، تماشای فیلم و سریال و هزاران چیز کوچک دیگر.

با توجه به این مطلب، ارزش و معنای زندگی در گرو آن است که همین چیزهای کوچک و جزیی، برای ما، به چیزهایی معنادار و ارزشمند تبدیل شوند. اما چگونه؟ چه بسا کسی گمان کند که این چیزها به هیچ وجه ارزشمند نمی‌شوند. اشتباه چنین پنداری ناشی از این باور است که ارزش و معنای هر چیزی فقط در بیرون جای دارد. برعکس، چیزهای کوچک و ساده و جزیی همانی نیستند که در بیرون از ما رخ می‌دهند، بلکه آن درک و فهمی هستند که از آنها داریم. شاید بتوان برداشتی از نوشیدن چای عصرانه با یک دوست عزیز داشت که زندگی را غنی و سرشار از معنا سازد. گابریل گارسیا مارکز (1927-2014)، آن ابرغول نویسندگی، به زیبایی می‌گوید: «زندگی آن‌چه زیسته‌ایم نیست، بلکه همان چیزی است که در خاطرمان مانده و آن گونه است که به یادش می‌آوریم تا روایتش کنیم».

صد البته منظور این نیست که کلیات را باید دور انداخت. به هیچ وجه. اما پرداختن به کلیات کم نیست. تاریخ بشر با این گونه اندیشه‌ها و نوشته‌ها اشباع شده است. امروزه نشان دادن جزئیات جالب شده و ارزش پیدا کرده است؛ جزئیاتی که پیش چشم ما قرار دارند و جلوی ما رخ می‌دهند، اما آنها را نمی‌بینیم و متوجه‌شان نمی‌شویم. نویسنده‌ای که بتواند با قلم خوب و روانی چنین چیزی را برای ما به تصویر بکشد، موفق خواهد بود و با استقبال روبه‌رو می‌شود. نورا افرون (1941-2012) یکی از چنین نویسندگانی است. او در روایت چیزهای جزیی زندگی مهارت دارد.

خانم افرون فیلمنامه‌نویس، فیلم‌ساز، تهیه‌کننده، کارگردان، روزنامه‌نگار و رمان‌نویس است. سه بار نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه شد اما هیچ‌گاه آن را به‌دست نیاورد. با وجود این، جوایز معتبر دیگری را از آن خود کرد. فروش کتاب‌هایش نیز خوب بود و حتی توانست با پولی که از فروش آنها به جیب زد، خانه و خیلی چیزهای دیگر هم بخرد. این کتاب او نه فیلمنامه است و نه رمان. این اثر مجموعه 23 مقاله کوتاه درباره امور و جنبه‌های جزیی و ساده زندگی خود نویسنده است. او فقط درباره خودش نوشته است و نه هیچ‌کس دیگر. لذا می‌بینیم که موضوع مقالات چیزهایی است مثل فراموشی، سوپ جوجه، املت تخم‌مرغ، ظروف تفلون، بازی‌های کامپیوتری، تماشای فیلم و رفتن به سینما. افرون صمیمانه و صادقانه زوایای مختلف زندگی‌اش را بازگو می‌کند.

نویسنده اعتراف می‌کند که دلش برای رمان "غرور و تعصب"، قدم زدن در پارک، نان وافِل، ژامبون، گوشت و کلا هر غذای مضری تنگ می‌شود. اما دلتنگ تکنولوژی، کمد لباس‌ها، ایمیل و خیلی چیزهای خوب و مهم نیست. غذاهایی را که دوست دارد نام می‌برد و حتی دستور پخت برخی از آنها را که ابتکار خودش است، یاد می‌دهد. درباره شکست‌ها و موفقیت‌هایش، دوستان و خانواده‌اش، کار و تحصیلات، زندگی خصوصی، همسر و فرزندان، وسائل منزل، جوانی و پیری خودش و نیز ازدواج‌ها و طلاق‌هایش می‌گوید. دیدگاه‌ها، نظریات و حاصل تجربه‌هایش را هم بازگو می‌کند. همه این موضوعات و مطالب را با چاشنی طنز و شوخی همراه کرده است تا خود و خواننده خود را سبک کند.

درست است که مطالب این اثر خواندنی است، اما چیزی بیشتر از سرگرمی در آن نهفته است. می‌توان از این کتاب آموخت که چگونه جزئیات زندگی خود را بازبینی کنیم. آنها را به سطح آگاهی بیاوریم و خوب بنویسیم. کسانی که علاقمند هستند ماجراهای روزمره و خاطرات جزیی زندگی خود را بنویسند، می‌توانند از این اثر به عنوان الگویی برای کار خود استفاده کنند. این امر این روزها بیشتر مفید و آموزنده است؛ زیرا این روزها بازار نوشتن درباره ماجراهای روزمره در فضای مجازی، داغ شده و بساط آن در شبکه‌های اجتماعی پهن است. خوب است کسانی که در این وادی هستند یا دوست دارند که پا به آن بگذارند، تکنیک‌های آن را یاد بگیرند تا نوشته‌های مفیدی تولید کنند. بله، هیچ اشکالی ندارد که تکه‌نانی در آرواره‌های خود بگذاریم و با نعلبکی صورتی‌رنگ خود سلفی بگیریم و درباره صبحانه جزائر مائومائو چیزکی بنویسیم، اما این‌که چگونه آن را بنویسیم نیاز به کار فراوان دارد. این‌گونه نوشتن‌ها هنر کمی نیست. واقعا می‌توان درباره مزه‌ی چیزبرگر شام چیزی نوشت که به‌خوبی و به زیبایی نوشتن درباره عشق افلاطونی رومئو و ژولیت باشد، چه رسد به ولنتاین و هدیه دادن شلوارِ جینِ ریش‌ریش سرخپوستی.

رواج این‌گونه نوشته‌ها، به‌خودی خود، اصلا بد نیست. حتی می‌تواند فوق‌العاده خوب باشد؛ زیرا به اشتراک گذاشتن جزئیات زیسته و آن‌چه را که عمیقا تجربه می‌کنیم، باعث می‌شود دید ما نسبت به برخی از چیزهایی که در آنها غوطه‌وریم و با آنها زندگی می‌کنیم، باز شود و آنها را بهتر درک کنیم و بیشتر قدر بدانیم. در کل، زندگی غنی‌تری خواهیم داشت. اما کم و کیف بیان جزئیات تا بدین صورت درآیند، کار ساده‌ای نیست و باید آن را با دقت و حوصله آموخت. نوشتن از چیزهای کوچک کار بزرگی است.انتشارات ققنوس

در پایان چند خطی از کتاب را با هم بخوانیم:

... طلاق یک حقیقت دائمی پنهان است. برشی از خشمی همیشگی در کیکِ ذهن شما. مسلما طلاق‌های خوب هم داریم، که در آن‌ها همه رفتارها مودبانه و حتی دوستانه است. نفقه بچه‌ها به موقع پرداخت می‌شود. دیدارها بر حسب برنامه انجام می‌شود. همسر سابقت زنگ در را می‌زند و پشت در می‌ماند؛ بدون در زدن و اجازه گرفتن وارد خانه نمی‌شود و از خودش با قهوه پذیرایی نمی‌کند. در زندگی آینده‌ام باید یکی از این طلاق‌ها را تجربه کنم! یکی از خوبی‌های طلاق این است که بعضی اوقات زندگی را برای شما راحت‌تر می‌کند. باعث می‌شود همسر بهتری برای شوهر آینده‌تان بشوید. چون خشمی که دارید جای دیگری تخلیه می‌شود و همسر فعلی‌تان در امان می‌ماند!

 

*دکترای فلسفه