«دانوب خاکستری»؛ غاده السمان؛ ترجمه‎‌ی نرگس قندیل‌زاده؛ ماهی کابوس‌های ناتمامِ شاعرِ سوری!

کاوه شایسته،   3961102074

دخترکی هستم گریان و دارم در جنگلی با صداهای مخوف می‌دوم. گرسنه‌ام. گرسنه‌ام، چون می‌ترسم و از کلبه‌ی مادربزرگم فرار کرده‌ام. او همیشه در بستر افتاده و هیچ وقت بلند نمی‌شود و فقط سر و دستش پیداست

«دانوب خاکستری»

نویسنده: غاده السمان

مترجم: نرگس قندیل‌زاده

ناشر: ماهی؛ چاپ اول 1395

177 صفحه؛ 13500 تومان

 *****

«دخترکی هستم گریان و دارم در جنگلی با صداهای مخوف می‌دوم. گرسنه‌ام. گرسنه‌ام، چون می‌ترسم و از کلبه‌ی مادربزرگم فرار کرده‌ام. او همیشه در بستر افتاده و هیچ وقت بلند نمی‌شود و فقط سر و دستش پیداست.» (صفحه‌ی 143- دانوب خاکستری)

غاده السمان شاعر، نویسنده و روزنامه نگار سوری، از ادیبانِ عرب زبانی است که در ایران مخاطبان بسیار دارد. از او آثار بسیاری، به خصوص با برگردان‌های عبدالحسین فرزاد، خوانده‌ایم. در میان آثار ترجمه شده از غاده السمان بیش از همه مخاطب شعرهای او بوده‌ایم وُ همیشه او را به عنوان شاعری عاشقانه سرا در کنار شاعرانی نظیر نزار قبانی به تصور می‌آوریم. لیکن غاده السمان نویسنده‌ای است برجسته که تا به امروز 12 اثر داستانی منتشر کرده است. به قول نزار قبانی او شاعری در عرصه‌ی داستان است. از او در قلمرو رمان، آثار معروفی همچون بیروت 75، کابوس‌های بیروت، شب میلیاردر شدن، رمان ناممکن: پاره چین دمشقی، بالماسکه‌ی مردگان و خداحافظ دمشق: پاره چین طغیان منتشر شده است. السمان مجموعه‌ داستان‌هایی نیز با عناوین چشمان تو سرنوشت من است، بیروت دریا ندارد، شام غریبان، کوچ لنگرگاه‌های قدیمی، نوبت عاشقی و ماه مربع نوشته که در حد فاصل سال‌های 1962 تا 1994 میلادی به چاپ رسیده است.

کتاب «دانوب خاکستری» که زمستان 95 با ترجمه‌ی نرگس قندیل زاده در نشر ماهی منتشر شد شامل 6 داستان کوتاه از غاده السمان است که سه داستان آن برگرفته از «کوچ لنگرگاه‌های قدیمی» (1973) و سه داستان دیگر برگرفته از مجموعه داستان «شام غریبان» است که اول بار به سال 1966 منتشر شده. 

معمولا در میان ویژگی‌هایی که برای آثار داستانی غاده السمان برشمرده می‌شود، شاعرانگی و توجه به امر جنسی یا نوعی فمینیسم از خصایص برجسته یا پر بسامد به حساب می‌آید. این دو خصیصه خیلی زود در این مجموعه داستان به چشم مخاطب می‌آید. در همان داستان نخست، یعنی «دانوب خاکستری» می‌خوانیم: «در دفترم برای هر مرد فقط خطی به نشانه می‌گذارم؛ مانند خط‌هایی که زندانیان با ناخن‌ بر دیوار می‌کشند تا سپری شدن روزها را، هر چند مبهم، دریابند. به ندرت در کنار خطی دو ستاره می‌گذارم تا مردی خاص را به یاد آورم؛ هر چند که، بی گفت‌وگو، مردان خاص و غیر خاص ندارند، فقط حیواناتی خاصند و پشمالو که با ظرافت و چالاکی پلنگ حمله می‌کنند و سرعت پرنده‌ای گرسنه را دارند.»

مسئله زبان شاعرانه را می‌توان در پنج داستان دیگر این کتاب؛ حریق آن تابستان، ساعت دوزمانه و کلاغ، لکه‌ای نور بر صحنه، لیلا و گرگ  و ای دمشق  نیز جست و جو کرد، اما حضور فیزیک زنانه یا روح زنانه در این داستان‌ها در هر داستان شکلی خاص و متفاوت دارد. گاه روایت در پرتو همین زنانگی هویت پیدا می‌کند و گاه تمامی بن‌مایه‌های داستانی به دنبال تصویر کردن شخصیت زن داستان به عنوان زن ناشناخته هستند. زنی که در معرض دیالوگ و توجه انسانی قرار نمی‌گیرد تا در هاله‌ای از ابهام و راز باقی بماند، و این کلافِ ابهام، رفته رفته و به موازات ادامه پیدا کردن روایت حجیم‌تر و گنگ‌تر می‌شود.

اما بی شک آنچه بیش از همه در داستان‌های این مجموعه دیده می‌شود مسئله زبان است. زبان داستان‌های غاده السمان گاه مجوز است و ساده، و گاه مملو از جملات مطول که به خواننده اجازه نفس کشیدن نمی‌دهد. با این همه پربسامدترین ویژگی آن تصویری و استعاری بودن آن است. در «دانوب خاکستری» می‌خوانیم: «آن شب، باد از حرکت ایستاد، نسیم مرد، از دریا بوی ماهی مرده در فضا پیچید و من به نظرم رسید که همه‌ی حیوانات و جانداران دریایی مرده‌اند و دریا خشک شده است.» غاده السمان طبیعت جانداری را در برابر ما تصویر می‌کند که صرفا طبیعت نیست. در همین چند جمله‌ی کوتاه می‌توان نگاهی دامنه‌دار داشت به شب، باد، نسیم، دریا، ماهی‌های مرده و جانداران دریایی و همین طور حیوانات. رد این شکل از نوشتن در داستان‌های دیگر این مجموعه هم دیده می‌شود: «به سوی ساعت گل‌ها می‌دوم. همه‌ی گل‌ها را می‌کنم و بر آن‌ها تف می‌اندازم. تا وقتی در هر جایی از این دنیا گندم کم باشد، هیچ زمینی حق ندارد گل بدهد.  عقربه‌های ساعت را از کار می‌اندازم و دندانه‌های تیزش دستم را می‌درد.» این جملات پاره‌ای از داستان عجیب «ساعت دو زمانه و کلاغ» است که نویسنده در آن دغدغه‌های سیاسی‌اش را بروز می‌دهد.

غاده السمان به عنوان یک شاعر می‌داند استعاره یکی از مهم‌ترین ابزار‌های نوشتن است، و زمانی که دست به نوشتن آثار داستانی نیز می‌برد همچنان از این ابزار بهره می‌برد.  در تمامی داستان‌هایی که در مجموعه «دانوب خاکستری» می‌خوانیم بهره گیری از استعاره و زبان تصویرگرا قابل مشاهده است. گاه این تصاویر آن‌چنان در پی هم می‌آیند که گویی در حال خواندن شعری ایماژیستی هستیم.

«دانوب خاکستری» با این توصیف، حتی برای کسانی که مخاطب غاده السمان شاعر هستند، نکته‌های طرفه‌ای خواهد داشت.