گویا در اراک یکی از استادانِ دانشگاه آزاد، در کلاس حرفهایی زده که جنجالی شده و آقایِ ولایتی شخصاً وارد ماجرا شده و دستورِ اخراجِ قطعیِ او را صادر کردهاند.
در نامهای که آقای ولایتی خطاب به رییس دانشگاه اراک صادر کرده، با اشاره به فایلِ صوتیِ حرفهای ایشان، گفته شده که: «بر اساسِ گزارش حضرتعالی [=رییس دانشگاه آزاد اراک] که از فایلِ صوتی ایشان استخراج کردهاید و نمونهٔ بعضی از جملات مورد نظر به شرحِ ذیل میباشد: 1. در اسلام حجاب نداریم، حجاب را شیعه آورده است. 2. اگر پوشش و حجاب میتوانست جلویِ این فسادها را بگیرد که این همه بزهکاری و مشکلاتِ جنسی نداشتیم»
از این جملات میتوان فهمید که یکی از دانشجویان حرفهای این استاد را سر کلاس ضبط کرده و بعداً به روسا رسانده و ایشان هم پس از گوش کردن و استخراجِ صحبتهای این استاد، زمینه را برایِ اخراج او فراهم کردهاند.
چند نکته در اینجا برایِ من محلّ پرسش است:
1.چرا آن دانشجو خود راساً در کلاس به پاسخگویی به استاد نپرداخته و حرفهای او را پنهانی ضبط کرده و تحویلِ روسا داده؟ آیا هدفِ نظامِ آموزشی ما تربیتِ چنین دانشجویانیست که خود توانِ پاسخگویی ندارند، ولی برایِ استاد پرونده سازی میکنند؟ آیا با این وضع، استادان در کلاس ایمن خواهند بود که آزادانه با دانشجو به بحث و جدل بپردازند یا از فردا باید دائم در این هراس باشند که هرلحظه ممکن است، این حرفها در جایی علیهشان استفاده شود؟
2. دو جملهای که از قولِ این استاد به آنها استناد شده، یکی گزارهایست که ظاهراً مبنایِ تاریخی و علمی ندارد و بنده نیز تا به حال نشنیده بودم که کسی مدّعی شده باشد که حجاب را شیعه وارد اسلام کرده. حتّی ظاهراً از قولِ منکرینِ حجاب هم چنین گزارهای شنیده نشده. یعنی حرفی دیمی و بیپایه زده شده و اگر جز این باشد، باید از قائل، دلایلِ سخنش را مطالبه کرد و اگر دلیلی نداشت، از او خواست که در همان جمع به غلط بودنِ حرفهایش اذعان کند. هرچند نمیدانم اساساً آیا چنین روشی درست است که حرفهای استاد در کلاس بعداً توسطِ روسا شنیده شود و اگر غلط بود، از آنها بخواهند که در کلاس به این غلط اقرار کند. کما اینکه آقایِ ولایتی کتابی دربارهٔ سعدی نوشتند که استاد جویا جهانبخش آن را نقد کردند و غلط بودنِ مواضعِ زیادی از آن را نشان دادند، ولی تا به حال ندیدهایم که آقایِ ولایتی در جایی به این اشتباهات اقرار و از آن عذرخواهی کنند. ولی در مجموع، خودِ آقایِ ولایتی، آیا ترجیح میدهند در دانشگاهی تدریس کنند که به شیوهٔ اوّل عمل میکند، یا شیوهٔ دوم؟
3. استادیِ در جمعیِ کوچک نکتهٔ غلطی را مطرح کرده. آیا بهتر نبود که نهایتاً با استدلالهای علمی، ماجرا را در سطحِ همان کلاس و نهایتاً دانشگاه ختم میکردیم، تا این که عملاً سخنانِ او را در ابعادِ میلیونی منتشر کنیم و خوراک برایِ رسانههای خارجی و ناراضیان داخلی فراهم کنیم؟
4. شاید پاسخِ حضرات این باشد که: ما با این شیوهها میخواهیم کاری کنیم که دیگر کسی جرات نکند امثالِ این سخنان را بر زبان بیاورد. مردم هنوز سخنِ مرحوم مطهری را فراموش نکردهاند که: «مارکسیستها در بیانِ عقیده آزادند...» یادشان هست که ایشان وعده داده بود برایِ تدریسِ مبانی مارکسیسم از چپهای دوآتشه خواهند خواست که به تدریسِ این مبانی بپردازند. اساساً مشکل همینجاست که آقایان به جایِ اقناع، میخواهند ارعاب کنند. اصلاً مگر همین استاد، از صافیهای متعدّد رد نشده بود تا به کرسی تدریس در دانشگاه برسد؟ مگر گزینشهای عدیده (از دوران دانشجویی تا ایام استادی) بر سرِ راه هر شخص قرار نمیگیرد تا امثالِ او وارد چنین مراکزی نشوند؟ آیا نمیخواهید نتیجه بگیرید که این گزینشها ناکارآمد است و هرچه این صافیها تنگتر شود، پنهانکاری و تظاهر و دوریی و عدمِ اظهارِ عقیدهٔ واقعی بیشتر خواهد شد؟
5. اکنون که این استاد اخراج شد، چه نتیجهٔ عملی و علمی برایِ دانشگاه خواهیم گرفت؟ آیا او از عقیده ٔخود برخواهد گشت و از این به بعد حجاب را امری مفید و قطعی میداند، یا به فکرِ مهاجرت از ایران و امثالِ آن خواهد افتاد؟
6. بندِ آخرِ این نامه چنین است: «لازم به تذکر است که این دستورالعمل قطعی است و به هیچ وجه امکانِ تجدید نظر توسط هیچ مقامی درآن مورد قبول نمیباشد»
به دلیلِ نا آشنایی با قوانینِ حقوقی واردِ این بند نشدم، ولی پرسشی که ذهنم را به خود مشغول کرده، اینست که؛ آیا رییسِ هیات امنایِ دانشگاه آزاد، اساساً چنین حقی دارد که استادی را خارج از ضوابط اخراج کند و دستور دهد که او از تمام حقوق قانونی خود محروم شود و در ادامه و برایِ محکمکاری بیفزاید که؛ «امکان تجدید نظر توسط هیچ مقامی در آن مقبول نمیباشد».
گمان میکنم این حکم تنها موردی در جهان متمدن باشد که قابل دادخواهی و فرجامطلبی و تجدیدنظر نیست.