«گفتگویی میان هگل و فیلسوفان اسلامی»؛ سیدحمید طالب‌زاده؛ هرمس آغاز گفتگوی هگل با فیلسوفان مسلمان

دکترعلی غزالی‌فر*،   3960925082

برخی گمان می‌کنند برای انجام تحقیقاتی تطبیقی در فلسفه، دانستن مجموعه‌ای از قواعد و نظریات کافی است. آن‌گاه دو فیلسوف یا دو فلسفه را گزینش کرده و آن مجموعه را بر آن دو، اعمال می‌کنیم. این امر بدین معناست که فلسفه تطبیقی یک روش کاملا مکانیکی است. اما این تلقی توهمی بیش نیست

«گفتگویی میان هگل و فیلسوفان اسلامی»

(صیرورت، دیالکتیک و ایده‌آلیسم)

نویسنده: سیدحمید طالب‌زاده

ناشر: هرمس، چاپ اول 1396

278 صفحه، 20000 تومان

 ****

 

آیزایا برلین (1909-1997) منتقد اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی هگل (1770-1831) بود، اما به‌طور کلی درباره منظومه فلسفی او می‌گوید: «نظام فکری هگل مانند جنگلی بسیار تاریک است، و کسانی که گام به درون آن می‌گذارند به‌ندرت بازمی‌گردند تا به ما بگویند چه چیزی دیده‌اند. و حتی در مواردی که بازمی‌گردند، مانند معتادان به موسیقی واگنر، گوششان ظاهرا تا ابد با صداهایی مأنوس شده غیر از هارمونی‌های قدیمتر و ساده‌تر و عالی‌تری که در گذشته شنیده‌اند.» منتقدان هگل زیادند و همگی این خصلت اندیشه‌های هگل را آماج حملات خود قرار داده‌اند. اما حتی پیروان او نیز به پیچیدگی نامعمول فلسفه‌اش معترف هستند. هگل اگر دشوارترین و پیچیده‌ترین فیلسوف غربی نباشد، قطعا یکی از آنهاست. اما عجیب است که ایرانیان از میان خیل عظیم فیلسوفان غربی بیشترین علاقه و اقبال را به همین فیلسوف آلمانی دارند؛ فیلسوفی که حتی هموطنانش نیز از او می‌نالند و گاهی از درک اندیشه‌هایش ناتوانند. من تاکنون با چند دانشجوی آلمانی، که به فلسفه مشغولند، صحبت کرده‌ام. هیچ‌کدام فلسفه هگل را نمی‌فهمیدند و اساسا هیچ علاقه‌ای هم به فهم آن نداشتند. اما در ایران بیشتر دانشجویان فلسفه تشنه فهمیدن هگل هستند. این شیفتگی مد روشنفکری این روزها نیست، بلکه سابقه‌ای طولانی دارد. ایرانیان از ابتدای آشنایی با فلسفه غرب علاقمند بودند که فلسفه هگل را بفهمند. اما با وجود این علقه و علاقه، فلسفه هگل هیچ‌گاه با فضای فکری و فلسفی ما خوب و درست چفت و بست نشد. یکی از دلایل این امر آن بود که فلسفه هگل با فلسفه بومی و سنتی ما وارد رابطه و گفتگو نمی‌شد. اگرچه در این زمینه تلاش‌هایی صورت گرفت، اما نتیجه نظرگیری نداشت. حتی در بیشتر موارد منجر به سوءتفاهم و بدفهمی شده است. البته در چند سال اخیر اوضاع هگل‌پژوهی در ایران شتاب زیادی گرفته است. اگرچه کیفیت، مثل همیشه و همه‌جا، موازی کمیت رشد نکرده است، اما، در کل، آثار بسیار خوبی هم منتشر شده است. اما خلأ ارتباط میان فلسفه هگل و فلسفه اسلامی همچنان باقی مانده است. برای چیره‌شدن بر این شکاف، فلسفه تطبیقی گزینه بسیار خوبی است. اما معدود کارهایی که در این زمینه انجام شده غالبا از نوع فلسفه تطبیقی سطحی است.

برخی گمان می‌کنند برای انجام تحقیقاتی تطبیقی در فلسفه، دانستن مجموعه‌ای از قواعد و نظریات کافی است. آن‌گاه دو فیلسوف یا دو فلسفه را گزینش کرده و آن مجموعه را بر آن دو، اعمال می‌کنیم. این امر بدین معناست که فلسفه تطبیقی یک روش کاملا مکانیکی است. اما این تلقی توهمی بیش نیست. فلسفه تطبیقی محصول طبیعی یک فلسفه‌ورزی واقعی و جدی است. از باب مثال می‌توان گفت فلسفه تطبیقی جنگل است و نه گلخانه. این نوع فلسفه‌ورزی به این صورت محقق می‌شود که یک فیلسوف، دو سنت فلسفی را خوب می‌فهمد و هضم می‌کند و آن‌گاه آن دو، در ذهنش تلاقی می‌کنند و نوعی گفتگو میان آن‌ها در ذهن فیلسوف شکل می‌گیرد. بنابراین فلسفه تطبیقی با روش‌های مکانیکی انجام نمی‌شود، بلکه مبتنی بر وجود کسانی است که عشق به دانایی و گستردن افق معرفتی، آنها را به سنت‌های مختلف فلسفی می‌کشاند. فلسفه تطبیقی ثمره و فرآورده طبیعی ذهن یک فیلسوف است و نه محصول مصنوعی روش‌ها و تکنیک‌های مشخص و ثابت.

بنابراین، برای اینکه میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب گفتگویی واقعی و جدی صورت گیرد، باید کسانی باشند که هم سنت فلسفی ما را خوب جذب کرده باشند و هم سنت فلسفی غرب را خوب فهمیده باشند. متأسفانه چنین کسانی در فضای فلسفی کشورمان زیاد نیستند. بیشتر اهل فلسفه یا فقط سرگرم فلسفه‌های غربی هستند یا خود را در فلسفه اسلامی محصور کرده‌اند. متأسفانه بخشی از مشکل به اهل فلسفه اسلامی مربوط می‌شود. بسیاری از آنان می‌پندارند این فلسفه از هر جهت تمام و کامل است. این کمال‌پنداری آنان را از مراوده با هر فلسفه‌ای بی‌نیاز کرده و به همین دلیل هیچ فلسفه دیگری را جدی نمی‌گیرند. البته هستند کسانی که از این دو اردوگاه به جبهه مقابل سرک می‌کشند، اما این سرکشی ناشی از سرکشی است. مقصود نیز چیزی نیست جز حمله و یورش‌های بعدی به حریف. هدف نه فهمیدن، بلکه عیب و ایرادگرفتن و درهم‌کوبیدن طرف مقابل است. اما این‌که کسی دل در گرو هر دو طرف داشته باشد و به قصد درک و فهم به آن‌ها بپردازد، چیز نادری است. دکتر سید حمید طالب‌زاده استاد فلسفه دانشگاه تهران از معدود کسانی است که واجد آن ویژگی ممتاز است و کتابی نگاشته که نه فقط کم‌نظیر، بلکه در نوع خود منحصربه‌فرد به‌شمار می‌آید. منحصر به فرد است؛ زیرا تاکنون کتابی که واقعا به قصد فهم بهتر و بیشتر و پخته‌تر، به این صورت گفتگویی جدی در طرازی فلسفی میان فلاسفه مسلمان و فیلسوفان غربی صورت داده باشد، سراغ نداریم. در این اثر هیچ قضاوت ارزشی و ردوانکاری درباره فلسفه‌ها و فیلسوفان به چشم نمی‌خورد. حتی هیچ تطبیقی به معنای متعارف در کار نیست. نظریات هیچ فیلسوفی بر دیگر فیلسوفان تحمیل نمی‌شود. نظریات فیلسوفان مسلمان با نظریات هگل تفسیر نمی‌شود و بالعکس. هر چه هست فقط تفکر و فلسفه است.

پس از یک پیشگفتار کوتاه، سه موضوع کلی در چهار بخش بررسی می‌شود. بخش اول، "پیشینه بحث از صیرورت"، ابتدا این موضوع را در فلسفه یونان بررسی می‌کند. پارمنیدس، هراکلیتوس، افلاطون و ارسطو چهار فیلسوفی هستند که نظریه آنان درباره صیرورت توضیح داده می‌شود. در ادامه، سه نظریه اصلی فیلسوفان مسلمان را درباره حرکت می‌خوانیم؛ حرکت قطعیه، حرکت توسطیه و حرکت جوهری. بخش دوم، "هگل و صیرورت"، همین موضوع را در اندیشه هگل بررسی می‌کند. از آن‌جایی که صیرورت در نظام مقولات منطق هگل مبتنی بر وجود و عدم است، علاوه بر صیرورت، آن دو مقوله نیز به تفصیل بررسی می‌شوند. عنوان و موضوع بخش سوم "ایده‌آلیسم" است. ایده‌آلیسم دکارت و بارکلی، ایده‌آلیسم در فلسفه کانت، انواع ایده‌آلیسم و رویکردهای گوناگون به آن، مباحث اصلی این بخش را تشکیل می‌دهند. بخش پایانی ،"دیالکتیک"، به مسائلی می‌پردازد که به‌طور کلی مؤلفه‌های آن را تشکیل می‌دهند؛ یعنی حمل، سلب، ایده و ارگانیسم. فصل پایانی این بخش، "جمال و جلال"، مسئله جالب دیالکتیک عرفانی را با دیالکتیک هگلی مقایسه می‌کند. در باب عنوان کتاب هم باید تدقیقی صورت گیرد. واضح است که از یک طرف محوریت با هگل است، اما کانت، بارکلی، پارمنیدس، هراکلیتوس، افلاطون و ارسطو نیز فراوان محل ارجاع هستند. در میان فیلسوفان مسلمان ابن‌سینا، سهروردی و ملاصدرا اساس بحث‌ها را شکل می‌دهند، ولی سه شخصیت معاصر نیز مورد توجه هستند؛ علامه طباطبایی، استاد مطهری و آیت‌الله جوادی آملی.

متأسفانه یا خوشبختانه به دلیل تخصصی‌بودن مطالب نمی‌توان در این‌جا بیش از این گفت. ولی پس از این اشاره کوتاه و گذرا به مباحث کتاب، این سوال به ذهن متبادر می‌شود که پس گفتگوی میان هگل و فیلسوفان مسلمان در کدام قسمت است؟ پاسخ این است که این گفتگو در بخش خاصی نیست و در سراسر اثر پخش شده است. تقریبا در همه صفحات کتاب شاهد چنین گفتگویی هستیم؛ آن‌جا که به نظریات فیلسوفان مسلمان اشاره می‌شود، پای هگل به میان می‌آید و آن‌گاه که صحبت از هگل است، فیلسوفان مسلمان نیز استنطاق می‌شوند.

تذکر این نکته لازم است که این اثر به هیچ‌وجه یک کتاب ساده و مقدماتی نیست. برای نوآموزان و حتی دانشجویان مقطع کارشناسی فلسفه هم نوشته نشده است. کسانی می‌توانند از آن بهره ببرند و اساسا آن را بفهمند که پیشاپیش اندوخته مناسبی از دانش فلسفی در زمینه فلسفه غرب و فلسفه اسلامی داشته باشند. می‌توان گفت مخاطبان این اثر دانشجویان تحصیلات تکمیلی و استادان فلسفه هستند.

و نکته آخر این‌که بیشتر کتاب‌های فلسفی که در کشورمان منتشر می‌شوند، ترجمه آثار غربی است. تألیفات مستقل بسیار اندک است. این خلأ در زمینه فلسفی اسلامی بیشتر است؛ زیرا در این زمینه در هر دو حوزه ترجمه و تألیف رونق چندانی دیده نمی‌شود. خوشبختانه این کتاب یک اثر تألیفی ممتاز و درجه‌یک در نوع خود است که در حوزه فلسفه اسلامی ارزش مضاعفی دارد؛ زیرا بسیار نوآورانه است. و البته ارزش این اثر منحصر به درون‌مایه آن نیست، بلکه روش آن نیز شایان توجه است. این شیوه مواجهه با سنت‌های فلسفی می‌تواند الگوی خوبی برای تحقیقات مشابه باشد. صیرورت، دیالکتیک و ایده‌آلیسم در فلسفه هگل موضوعاتی نیستند که در مرکز توجه فیلسوفان مسلمان قرار گرفته باشند. حال که امکان شکل‌گیری گفتگوی واقعی و جدی میان هگل و فلاسفه اسلامی در این موضوعاتِ به غایت دشوار وجود دارد، می‌توان حدس زد که امکان گفتگو درباره دیگر موضوعات بیشتر است. امیدواریم مشابه چنین گفتگویی میان فیلسوفان مسلمان و دیگر فیلسوفان غربی نیز صورت گیرد.

 *دکترای فلسفه