چه کسی نسبت به دیفتری بی اخلاقی، سیاه زخم دروغ و طاعون نفرت هشدار می دهد؟!

اکبر نبوی،   3960906065 ۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۹ تکراری یا غیرقابل انتشار

چنانچه یک ماده ی غذایی ناسالم و مسموم درجامعه توزیع شود، همه به تکاپو می افتند تا به هم هشدار بدهند و یکدیگر را از خطری که سلامتی جسمی همگان را تهدید می کند آگاه سازند.

همزمان، فشاری کمرشکن به دستگاه های مسوول وارد می شود و مورد بازخواست قرار می گیرند که چرا به وظیفه های نظارتی و پیشگیرانه ی خود عمل نکرده اند. و...
چنین دغدغه و غیرتی بسیار زیباست و از تعهد همگانی برای حفظ سلامتی خود خبر می دهد. و این یعنی که سلامت جسمی امری مهم و حیاتی است و همه نسبت به آن حساس اند.

وقتی که مشخص می شود از یوز ایرانی، تنها چند قلاده وجود دارد، و همین تعداد اندک در خطر شکار و نابودی قرار دارند، موجی از احساس و عاطفه و غیرت برپا می شود تا آنجا که لباس تیم ملی فوتبال در جام جهانی (در برزیل) با تصویر یوز ایرانی منقوش می شود و ...
وقتی ...

روزانه هزاران جمله ی بی مبنا و بی سند، انواع شایعه و دروغ و تهمت، خبرسازی های زهرآگین و ... جان و روان جامعه و سلامت اخلاقی و روحی را نشانه رفته است و همچون ویروسی سرطانی در پیکره ی فرد و جامعه گسترش می یابد، اما همه نشسته ایم به نظاره ای گنگ و بی خیال از مرگ تدریجی اخلاق و کرامت انسانی که آشکار و بی واهمه و بدون آنکه در برابر خود سد و مانعی ببیند، سایه ی شوم و سیاه خود را پهن می کند. یعنی که هیچکس به فکر امنیت و سلامت روانی جامعه نیست. نه مردم، نه سلبریتی ها، نه رسانه ها و نه مسوولان. و این یعنی که سلامت و امنیت روانی جامعه برای هیچکس مهم نیست

یکی از بارزترین نمونه های تهدید سلامت روانی مردم و جامعه (که باز هم متاسفانه کمتر کسی به خطر آن توجه کرد) حواشی قدرتمندتر از متن در ماجرای غم انگیز زلزله در استان کرمانشاه بود. در زلزله ی اخیر، توفانی از طاعون سیاهِ دروغ و تهمت و لجن پراکنی و پاشیدن تخم نفاق و تفرقه و دودستگی و نفرت و دشمنی، برپا شد، و در همان دو روز اول زلزله، آنقدر بینان کن و ویرانگر بود که با صراحت می توان گفت که قدرت تخریب اش از زلزله ی هفت و چهار ریشتری استان کرمانشاه بسیار بیشتر بود. اکنون که نزدیک به دو هفته از واقعه ی زلزله ی کرمانشاه می گذرد ( اگر بخواهیم ) بهتر می توانیم بلایی را که زلزله ی بی اخلاقی و نفرت پراکنی بر سر جامعه آورده است، درک کنیم و ابعاد آن را دریابیم.

سوار شدن بر موج دروغ و شایعه و تهمت و ... ممکن است در کوتاه مدت نام را بر سر زبان بیندازد و آوازه ای کور برای موج سوار دست و پا کند و شهوت و غریزه ی منفجر شونده ی شهرت را برای آن گروه از سلبریتی ها و رسانه ها و مسوولان و ... به ارمغان آورد، اما باید بیاد داشته باشند که: الف ــ آنها هم در همین جامعه زندگی می کنند و این بیماری به زودی گریبان خودشان را نیز می گیرد. ب ــ اسب شهرت طلبی و ارتزاق از اندوه ملی، بسیار سرکش و بدقلق است. به ظاهر رام نشان می دهد، اما سوار مغرور خود را چنان بر زمین ذلت و خواری و بی آبرویی می زند که دیگر نمی تواند بلند شود.

ای کاش می دانستیم وقتی که دل و جان زخمی می شود، وقتی به دیفتری بی اخلاقی، به سیاه زخم دروغ و به طاعون نفرت مبتلا می گردد و سرطانِ بغض و کینه در آن ریشه می کند، مهرورزی و محبت به یکدیگر، لذت بردن از سلام های صادق و بی ریا، سرِ کیف آمدن از لبخند خالصانه ی رهگذران و دوستان، شنیدن صدای پای صبح و ... از جامعه کوچ می کند. گرمای زندگی رخت می بندد. امید به سرخوردگی تبدیل می گردد. خورشید پرتپشی که در افق می درخشد، سرد و خاموش می شود. و سرما صاحبخانه ای می شود که با بیرحمی و شقاوت بر سرزمین دل ها و جان ها حکم می راند.

ای کاش می دانستیم و می دانستند که آسیب روحی و زخمی که بر جان و دل جامعه می نشیند، اولا به سادگی درمان نمی شود، ثانیا جای زخم ناسور و عمیق آن، تا همیشه باقی می ماند.