زخمی که با زلزله سر باز کرد!

محمدصادق کلبادی، گروه اجتماعی الف،   3960827067 ۸ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۱ تکراری یا غیرقابل انتشار

زلزله که می آید همه چیز را زیر و رو می کند ، سقف خانه های محقر را بر سر ساکنانش آوار می کند و  عده ای را به سوگ می نشاند، بعضی را به زیر می کشد تا عده ای بر بالای آواره های آن به ایستند و انسانیت را به تصویر بکشند، صدای آنهایی را که هیچگاه دیده و شنیده نشده اند را به گوش ها می رساند و تصویر خانه های سُست اما پر مهرشان را برای چند روزی تیتر نخست رسانه ها می کند و پرسش های بیشماری را بر سر مسولان و مدیران کشور آوار. در این زیر و زبر شدن ها هم برخی از زیر آوار به جای مانده، پرونده های سیاسی کهنه را بیرون می کشند تا از این نمد برای خود و جناح سیاسی مطبوعشان کلاهی بسازند!

 

با تخریب شدن خانه های مسکن مهر سرپل ذهاب، برخی انگشت اتهام را به سوی بانیان مسکن مهر دراز کردند و عده ای هم در پاسخ، آمار کشته شدگان زلزله های بم و رودبار و مدیریت کشور در آن سال ها را به یادشان آوردند، فضای بی در و پیکر دنیای مجازی هم آتش منازعات زرگری و بی حاصل این جماعت را  شعله ورتر ساخت هرچند بسیاری هم فضای مجازی را برای تسریع و تسهیل دریافت و ارسال کمک های مردمی مغتنم شمردند.

اما آنچه که در زیر آوار پس لرزه های سیاسی این زمین لرزه  مدفون می ماند و مغفول، درس ها و عبرت های حوادث این چنین است، زخم هایی که در این تکانه ها سر باز می کنند و عبرتی می شوند برای خالی نماندن محافل کارشناسان و مدیران و با فروکش کردن تب روزهای نخست حادثه، بی آنکه به فرجامی ختم شوند به دست فراموشی سپرده می شوند تا زلزله یا سیلی دیگر!

نزدیک به پنج دهه از عمر آیین نامه طراحی ساختمان ها در برابر زلزله یا همان استاندارد 2800 می گذرد و در این سالها به رغم وجود دستگاه های عریض و طویل نظام مهندسی و تالیف و انتشار صدها مقاله بین المللی و برگزاری کنفرانس های متعدد در حوزه مسکن و شهرسازی و مدیریت بحران ، الدوام تکانه های گاه و بی گاه زمین خسارات جبران ناپذیری را بر مردم سرزمینمان تحمیل کرده، از زلزله سال 1369 رودبار  با  حدود 30000کشته، تا زمین لرزه دی ماه 1382 بم با حدود 40000 کشته و زلزله اخیر کرمانشاه با خسارات جانی و مالی بسیاری که تا کنون شاهد آن بودیم.

این در حالی است که اگر به چند زلزله مخرب در سه دهه اخیر آمریکا نگاهی بی اندازیم خواهیم دید که پس از زلزله 1989 لوماپریتا با بزرگای 6/9 ریشتر و 60 کشته، در سال 1994 زلزله نورتریج با بزرگای 6/7 ریشتر حدود 33 نفر کشته داده است، حتی برخی کارشناسان و منابع تعداد کشته شدگان این زلزله را تا 2 نفر نیز اعلام کرده اند!

حال باید این پرسش را از مسولان امر داشت که آیا نیم قرن، زمان کافی برای کسب تجربه و عبرت آموزی از زلزله های گذشته نبود؟ حال آنکه به گفته بسیاری از کارشناسان اگر حداقل های ضوابط آیین نامه ای در ورند ساخت ساختمان های مناطق زلزله زده رعایت می شد، نباید شاهد این حجم از خسارات مالی و جانی می بودیم اما همچنان زلزله به سادگی جان هموطنان مارا می ستاند و خسارات سنگینی را به دولت و کشور تحمیل می کند.

با این حال عده ای همچنان سرگرم بازی های سیاسی و جناحی خود شده اند و با پروپاگاندای رسانه ای و دادن آدرس های غلط به دنبال فرار از واقعیت اند، واقعیتی تلخ که حکایت از بی تدبیری برخی مدیران کشور دارد! ضعفی که تجربه نشان داده هیچ یک از جریان های سیاسی از ابتلای به آن مصون نبوده اند.

قریب به یک سال پیش وقتی آتش به جان ساختمان پلاسکو افتاد ضعف مدیریت بحران در این حادثه نقل زبان ها شد و نگرانی ها از خطر زلزله احتمالی در تهران و  مدیریت بحران آن قوت یافت، دیر زمانی نپایید که زمین لرزه کرمانشاه و کیفیت مدیریت بحران آن بار دیگر لرزه بر اندام پایتخت نشینان انداخت تا عبارت " اگر در تهران زلزله بیاید چه می شود؟" برای چندمین بار در سالهای اخیر بر زبان مردم جاری شود.

بی تردید نخستین گام برای آغاز درمان، پذیرش وجود درد است. آیا مدیران و مسولان ما خطر وقوع زمین لرزه در تهران را به واقع درک کرده اند؟ آیا به آن می اندیشند که اگر یکی از گسل های زیر پایشان حرکتی کند و تکانه هایش شریان های حیاتی پایتخت را نشانه رود دیگر شهری نمی‌ماند که جناح سیاسی متبوع خود را در آن حمایت کنند!؟

 بنظر می رسد مسولان کشور هم خود بر این واقعیت معترفند ، همانگونه که همگان مرگ را باور دارند اما آن را حقیقتی دور می پندارند حال آنکه این حقیقت محتوم از رگ گردن نیز به انسان نزدیک تر است.