چون به نينوا رسيدند، ناگاه سوارى بيامد بر شترى گزيده و سليح در پوشيده و كمانى به دوش افكنده. و بر حرّ سلام كرد و نامهاى از عبيداللّه بدو داد كه: چون اين نامه به تو رسد، بر حسين بن على سختگير و او را بدان زمين كه از آب و گياه بركنار بود فرود آر و من رسول خويش را بفرمودم تا ديدبان تو باشد و چون فرمان من به امضا رسانى، مرا بازگويد.
حر آن نامه بر ابوعبداللّه و ياران او فرو خواند و بر ايشان سخت گرفت كه هم بدان جاى فرود آيند و خيمهها راست كنند.
زُهَير بن القَين گفت: يابن رسول اللّه! چنان دانم كه اين كار بر ما سختتر شود و اين ساعت، مقاتلت اين جمع آسانتر نمايد كه از اين پس جمعى بر ما فراز آيند كه ما را توان ايشان نباشد.
امام فرمود: مرا بر قتال ايشان سبقت نبايد كرد، تا حجّت بر ايشان تمام آيد، و بفرمود تا رحل بينداختند و خيمهها برافراشتند، و ذلك يوم الخميس، الثانى من المحرّم سنة احدى و ستّين.
آنگاه برپاى خاست و در ميان ياران خود بايستاد و خطبه آغاز كرد و خداى سبحانه را بستود و بر او بسى ثنا گفت و فرمود:
«إنّه قد نزل من الأمر ما ترون و انّ الدنيا تغيّرت و تنكّرت و ادبر معروفها فلم تبق منها الّا صبابة كصبابة الاناء و خسيس عيش كالمرعى الوبيل الا ترون الى الحقّ لا يعمل به و الى الباطل لا يتناهى عنه فليرغب المؤمن في لقاء ربّه حقا حقا انّى لا ارى الموت الّا سعادة و الحيوة مع الظّالمين الّا برما».
«كار براستى فرود آمد، چنان كه بينيد و دنيا به حقيقت ديگرگونه گشت و منكر روى كرد و معروف او پشت نمود و از او نماند مگر ته جرعۀ اندك، چون ته جرعهاى كه به ظرفى فرو ماند و زندگانى پست چون چراگاهى كه چرندگان را وبال آرد. مگر نبينيد حق را كه كس بدان كار نكند، و نبينيد باطل را كه كس از آن، خويشتن بازندارد؟! و هرآينه مرد مؤمن را بدين روزگار از در راستى به ديدار خداى سبحانه بايست رغبت فزود و براستى كه من مرگ را نبينم مگر نيكبختى و سعادت و زندگانى را ندانم با ستمكاران مگر سختى و شقاوت».
زهير بن القين برخاست و گفت: سخن تو بشنيديم و اگر دنيا را بقائى بود و ما در آن جاويد میبودیم، هرآينه ملازمت ركاب تو را بر حيات دنيا مىگزيديم، كيف آنكه دنيا را بقائى نبود و كسى در آن جاويد نپايد.
هلال بن نافع گفت: به خداى سبحانه سوگند كه از ديدار پروردگار خويش كاره نشدهايم و بر نيّت و بصيرت خويش برپاييم، آن كس كه تو را دوست است، دوست شماريم و آن را كه دشمن است، دشمن داريم.
مأخذ: نواب تهرانی، محمد ابراهیم (ملقّب به بدایع نگار). 1374. فیض الدموع. تصحیح: اکبر ایرانی. تهران: میراث مکتوب.