وجود سرشت باندي و محفلي در مطبوعات دو جريان سياسي ما كه تقريبا كل رسانهها را در بر ميگيرد – سبب بی میلی ام در دو سال اخير براي انتشار هر نوشته فرهنگي، سياسي و سينمايي شده است. عدم بردباري نابرابريها و اجبار به مراعات حدود منجمد فكري با روحيه من سازگار نيست، نه در كيهان نه در آرمان يا ... اما به دلیل اهمیت موضوع مذاکرات ژنو، خودم را راضی کردم نظراتم را در سایت منصف الف در معرض قضاوت دیگران بگذارم.
ارزيابي منظر و رويكرد آمريكا و اهداف و مقاصد غرب از مذاكرات هستهاي و سبك و شيوه عمل و برخورد آنان و به ويژه آمريكا با اين مذاكرات و نيز كنش و واكنش جمهوري اسلامي و تيم مذاكره كننده ايران به واكنشها و تبليغات طرف مذاكره در سطح جهان، براي بررسي و گفتوگو و استدلال و تفكر و پيش بيني نتايج كار، موضوعي ضروري است. فروض گوناگونی را مي توان در اين زمينه تصور كرد. حتي پیشفرض های متضادي داشت. پس اول به اين فرضها بپردازيم:
١ – قصد آمريكا از بازي مذاكره، تداوم جنگ او براي براندازي در شكل جديد و يا استحاله انقلاب اسلامي و بدل كردن گام به گام آن تا هدف تسليم، بردگي و دست شستن از آرمانهاي اصيل استقلال و آزادي و نیز ساختن جامعهاي ديني، سالم، دادگستر و پيشرفته و مخالف هر سلطه و ستم سرمايهداري بينالمللي و قدرتهاي سيطره جو عليه ملل كوچكتر است و نبايد دچار توهم شد. این پیشفرض اول.
٢ – آمريكا اساسا هيچگاه قصد زورگويي نداشته؛ بلكه اين جمهوري اسلامي بود كه از همان سال ٥٧ مقررات و قواعد پذيرفته شده جهاني را انکار کرده، روشي تهاجمي و پرخاشگر عليه يك ابر قدرت در پيش گرفته، به سفارتش حمله كرده، به منافع مشروعش زيان رسانده و اوضاع را روز به روز مشوبتر و تيرهتر كرده وآمريكا همواره بردباري به خرج داده و خواسته است که ايران از روشهاي عقبمانده مرسوم در حكومتهاي مستبد دست بردارد و با پذيرفتن چهارچوب مناسبات دموكراتيك داخلي و خارجي و دست شستن از انتقادهاي خطر آفرين، به قوانين بينالمللي پايبند باشد. در مورد مذاكرات هستهاي هم قصد آمريكا صرفا بازداشتن ايران از ساخت سلاح اتمي است و چون راستگويي ايران بارها در معرض ترديد قرار گرفته، آمريكا خواهان سد كردن پنهانكاري ايران و ممانعت از ساخت سلاح هسته ای است.
آمریکا معتقد است که ايران ميتواند در همه زمينههاي ديگر پيشرفت كند. به شرط پيوستن به جامعه جهاني. و مقصود آمريكا از اين مذاكرات صرفا و صرفا وادار كردن ايران به رفتار معقول بين المللي و گام نهادن در مسير تشكيل يك جامعه تمام و كمال مدرن و دست شستن از رفتار ارتجاعي و خشن داخلي و بينالمللي است.
در واقع آنچه پيرامون مذاكرات مدام به وسيله مسئولان آمريكايي تبليغ ميشود، چيزي جز بيان صادقانه همين نكات نيست. آمريكا خواهان آن است كه ايران وظايفش را در قبال خانواده جهاني با صداقت انجام دهد و لاغير. این هم پیشفرض دوم.
٣ – اما پیشفرض سوم :آمريكا دچار بحرانهاي متعدد است و در شرايط فعلي متوجه شده از تحريمها كاري ساخته نيست و توان عمل نظامي عليه ايران را نیز ندارد و بناگزير تن به كم كردن تنش با ايران و پذيرش حق هستهاي ايران داده تا گامي در عادي سازي بحران رابطه با ايران بردارد، اما از آنجا كه نيروهاي جنگ طلب در ساختار سیاسی آمريكا و اسرائيل و متحدان عرب او، اين سازش را نميپذيرند، آمريكا براي مصارف داخلي و بستن دهان آنان مدام در حرف به موضعگيريهاي غلاظ و شداد مي پردازد و مهم آن چيزي است كه در پشت درهاي بسته پذيرفته شده كه همان پذيرش حق هستهاي است. و اصالت با ان گفتوگوهاست و نه دعاوي بي ارزش علني!
٤ – چهارمین پیشفرض میتواند این باشد :آمريكا در دام مذاكرات گرفتار آمده است، براي راضي كردن افكار عمومي خود و جهان ناچار به پذيرش حقوق حقه ايران در پشت ميز مذاكره شده، درحالي كه آمريكا از صميم قلب ميخواهد ايران اشتباه كند، زير قراردادها بزند تا به آن بهانه، وانمود سازد كه جز رفتار قاطع با ايران و تحريمهاي بيشتر چارهاي نيست.
پس ميكوشد با موضع گيريها و سخناني كه ربطي به اصل توافقات ندارد، ايران را عصبانی و پشيمان نمايد تا خود دست از مذاكرات بكشد. و ايران نبايد به اين دام بيفتد بلکه با حفظ خودنسردي و ديپلماسي پيگير باشد تا مذاكرات را به فرجام خود برساند. و اجازه ندهد آمريكا خود را از اين دام، كه به پذيرش حق پيشرفت ايران منجر ميشود، برهاند.
۵ – اما به دلایل و شواهد تاریخی، اعتقادی، سیاسی و عقلانی، که برخی از آنها در ادامه خواهد آمد، هیچ کدام از این پیشفرضها جز اولی، درست نیست؛ گرچه سه تای دیگر از حقیقت بی بهره نباشند. به نظر میرسد آن چه به حق نزدیک تر است، آن است كه موضوع را پيچيدهتر از اين ها تصور كنيم و بازي مذاكره را با بازي خاورميانهاي و اهداف استراتژيك آمريكا متحد بدانيم. در اين شق، هم سرشت تجاوزگرانه و سلطهخواه نظام سرمايهداري معاصر، هم آزمون مستمر آمريكا در ايران از كودتاي ٢٨ مرداد تا امروز، هم ميراثهاي سياست امپرياليستي، هم تشديد خشونتهاي سلطهخواهانه، هم نيازهاي ترديد ناپذير استراتژيك آمريكا به نفت خاورميانه، هم ناممكن بودن همزيستي عادلانه با كشورهايی مثل ايران و ضرورت در چنگ داشتن رگ حيات سياسي
-اقتصادي آنان، هم سرشت جهان گستري مدرنيته امروزي، و به ویژه دشمني با آرمان اسلام، آن اسلامي كه بر سر راه سيطره طلبي كنوني به ويژه در خاورميانه ايستاده و خطري براي هژموني جهان مدرن، سلطه غرب، رهبري آمريكا و حيات سرمايه بينالمللي كه مهمتر از همه اينهاست و... و رفتارهاي آمريكا با ايران پس از انقلاب اسلامي و مقابله خشونتبار عليه اسلام و انقلاب همه نيرو و خصوصا اوضاع كنوني خاورميانه و سياست جنگهاي نيابتي و بهرهمندي اقتصادي و نظامي آمريكا از اين جنگها و سازماندهي مستمر حفظ بحران براي توسعه سلطه آمريكا و تلاش مستمر رسانهاي و فرهنگي براي نفي آزادي زندگي اسلامي مردم منطقه و ... همه و همه گوياي آن است كه مذاكره هستهاي آمريكا با نيات حسنه، يك توهم محض است و مسلما آمريكا در مسير مطالبات نامشروع و چپاول گرانه و سلطه جويانهاش اين مذاكرات را پذيرفته است و از آن به عنوان يك تاكتيك در مسير استراتژي قطعي خود سود ميجويد. اما اين تاكتيك در پي چيست؟ پرسش اصلی این است:
چرا آمریکا مذاكرات را پذيرفته؟ پاسخ این است که مذاکرات از هر دو سو براي او سود دارد؛
۱. در صورت سرباز زدن ایران از مذاکره، عمل ایران فرصتی برای مشروعیت بخشیدن به فشارهای هرچه بیشتر اقتصادی و سیاسی و توجیه افکار عمومی برای کشاندن کار به مداخله نظامی است. البته امروز به احتمال بيشتر این مداخله به شکل يك جنگ نيابتي خواهد بود. در این صورت، باتوجه به محاصره ايران به وسيله ايادي آمریکا و رژيمهاي دست نشانده نظير آذربايجان اشغالي شيخ نشین های نفتي، عربستان، كردستان تسليم شده به آمريكا و اسرائيل، تركيه عضو ناتو، افغانستان متحد آمريكا... و باتوجه به سياست كلنگي كردن كشورهاي مستقل و گسترش جنگهاي نيابتي نظير بحران سوريه و داشتن همان نقشه براي لبنان و ايران و كلا سياست نسل كشي شيعيان و تضعيف همه كشورهاي اسلامي به سود اسرائيل، و... همه و همه به معني به¬كارگيري تاكتيك دفاع صوري از مذاكره و به شكست كشاندن آن در عمل، به سود گام خشونتطلبانه بعدي است. شكستن كاسه كوزه شكست مذاكره يا سرباز زدن ايران از مذاكره به معني اثبات حقانيت آمريكا برای برداشتن گام بعدي عليه جمهوري اسلامي خواهد بود. و آمريكا همه تلاش را براي انجام این امر از آغاز مذاكره صورت داده است.
۲- اما اگر ايران مذاكرات را بپذيرد، كه اكنون پذيرفته است، تكليف آمريكا چيست؟
الف: يا گام به گام به عقب راندن ايران و تحقير مدام و استحاله آن تا جايي كه از درون پوک شده و اعتبار خود را از كف بدهد و به راحتي آرمان های رژيمي نظير انورسادات جانشين آرمانهاي انقلاب اسلامي، یعنی استقلال و آزادي و پيشرفت مستقل و نفيبردگي، شود. يعني پس از تسليم به خواست آمريكا در مورد بحران هستهاي مساله حقوق بشر علم مي شود، بعد نوبت بهانه سلاح های کشتار جمعی است و الي آخر و مدام تسليم و تقسيم.
ب: يا در صورت پافشاري ايران در مذاكرات به حقوق حقه خود، بهانه تراشی آمریکا و وانمود كردن آن كه ايران، قراردادهاي اوليه و توافق شده را زيرپا نهاده. پس افكارعمومي جهان را قانع كند كه راهي جز فشار بيشتر و خشونت تا سرحد كاربرد گزينه نظامي ندارد و همه را همراه خود در این جنایت سلطه گرانه جدید کند و با ساختن افکار عمومی اقدام خشن را در زمان متقاضی شروع نماید. خلاصه آن که نتیجه ای که آمریکا از مذاکرات دنبال میکند یاتسلیم خودخواسته ماست یا تسلیم با سرکوب.
اگر اين طرح را بپذيريم، در آن صورت، تبليغات مداوم و خستگيناپذير سران آمريكا و راه افتادن در جهان و همراهي عيان با اسرائيل و تكرار ادعاهاي دروغين اهداف اتمي و ممانعت از دستيابي ايران به بمب اتم با نفي كامل برنامه هستهاي و تلقين مدام ديدگاه آمريكايي، اصلا اتفاقي، يا موضوعي داخلي و بياهميت نيست، بلكه زمينه چيني توطئهآميز براي اجراي فازهاي ديگر جنگ عليه ايران و آمادهسازي فضاست و اگر تيم مذاكرهكننده اين نكته را در نيابد دست كم با ساده لوحي خود بزرگترين كمك را به سياست جنايت بار آمريكا عليه منطقه و ايران رسانده است. توافق جامعي در بين نخواهد بود و مدام فضا براي تلقينهاي آمريكايي كش خواهد آمد.
تيم مذاكره كننده بايد از خود بپرسد، ابهام در سند توافق هستهاي چه فايدهاي براي آمريكا داشته؟ چرا در پشت درهاي بسته آنها يك رفتار، ولي علنا كاملا روشي ضدمذاكرات، بيادبانه، دروغ پرداز و خشن دنبال ميكنند، اينهمه تظاهر به همدستي با نتانياهو و تكرار مطالبات ضدمذاكره و ضدتوافق و اصرار به نفي پيشرفت علمي و تكنولوژيك هستهاي ايران و پافشاري بر دروغي كه خود بهتر ميدانند تا چه اندازه پوچ است. يعني مساله ساختن بمب اتم به وسيله ايران و تزریق بي اعتمادي نسبت به اهداف هستهاي جمهوري اسلامي، چرا صورت ميگيرد؟
آيا جز اين است كه آمريكا دارد از مذاكرات فرصتي براي يك گام به جلو در مسير براندازي ايران و تامين سلطه خود ميسازد و بر ميدارد؟
چرا دستگاه دیپلماسی ايران اين گام، اين تبليغات و اين تحقير و بيادبي مسموم را علنا در سطح جهاني پاسخ نميدهد و خنثي نميكند و به افكار عمومي جهاني اثبات نميكند كه آمريكا ناصادق و ناراست و توطئه چين و دروغگو و غيرقابل اعتماد است.
انفعال در اين واكنش همان چيزي است كه آمريكا ميخواهد، سرگرم كردن ايران به مذاكرات و در اصل زمينه چيني بزرگ براي افكارعمومي تا همه عقبتنشيني ايران از آرمانهايش را يك ضرورت حتمي به حساب آورند و اگر اين عقبنشيني رخ ندهد حق خود بدانند كه ايران را مثل سوريه كلنگي كنند؟!
بحث بر سر آن نيست كه اين روياي شوم آمريكايي تحقق پذير نيست و اين كشور امام زمان عج است و غير و غيره. موضوع آن است كه آمريكا با صبوري و قدم به قدم در مسير نابودي انقلاب استقلالخواهانه ايران گام بر ميدارد و ما خود را نبايد به خواب بزنيم. موازي با كار در حوزه افكار عمومي جهان آمريكا همزمان ميكوشد يك اقليتي از طبقه متوسط غربزده ايران را كه به دلايل گوناگون آمادگي اقدام عليه منافع ملي و اعمال خشونت به سود سياست آمريكا برای تغيير حكومت را دارد، به نام دفاع از آزادي و دموكراسي همراه خود كند و تا سرحد شستشوي مغزي دادن به وسيله رسانههاي نهادهاي حكومتي خود نظير VOA و BBC از نظر ايدئولوژيك و ذهني و عاطفي و روحي آنان را تغذيه ميكند تا در صفوف مقدم اعمال خشونت و براندازي را تشكيل و تن به عمل دهند.
مشكل آمريكا آن است كه به سبب سنتهاي فرهنگي ايراني و عوامل مختلف و قدرت و نفوذ جمهوري اسلامي و اسلام تاكنون موفق به ايجاد اين اقليت فعال پايدار كه متحد گرايش های تجزيهطلبانه قومي عمل كنند نشده است.
پرسش ان است كه تاكتيك مذاكرات هستهاي یا مساله حقوق بشر و از اين دست بازيهاي غرب، دقيقا وسيلهاي مكمل همان تاثیر در ذهن مخاطبان ايراني رسانههاي آمریکایی و دامن زدن به غربگرايي درون ملت ايران و كار روي افكار عمومي جهان است.
در اينجاست كه بايد پرسيد راه حل چيست و ما چه می كنيم؟ آيا به بازي ساختن افكار عمومي در مقياس جهاني امريكا، پاسخ مناسب دادهايم؟ و آيا در داخل راههاي عملي و موثر تدبير و اميد و آگاه كردن مردم و اجراي قانون و دلبسته كردن اقشار ملت و دوستي و احترام نسبت به مردم و رفع ديدگاههاي مستبد در حكومت، رفع فساد و عوامل بياعتمادي آفرين و ايجاد وحدت در صفوف ملت را پيش گرفتهايم؟
آيا ميانديشيم در صورت وانهادن مردم به دست روشهاي زيركانه تسلط بر ذهن وروحشان و تصميمسازي آمريكايي، خدای ناخواسته به روشهاي حكومتهاي ضد مردم متوسل خواهيم شد و با كشتار مردم به زور حكومت اسلامي را حفظ خواهيم كرد؟
همه اين پرسشها به معني آن است كه تا هم اكنون نيز بسيار دير شده است. فرصتهاي زيادي از دست دادهايم و در برابر پروژههاي آمريكايي ما منفعل عمل كردهايم. با عمل خود به تفرقه دامن زدهايم، بهجاي همدلي، و تقويت وحدت با احترام به عقايد منتقدان خود آنان را سركوب كرده يا به آنان تهمت زده و به سوي دشمن راندهايمشان، اين اشتباه را در مذاكرات هستهاي نبايد تكرار كنيم. ما بايد فعالانه به پخش دروغ مستمر به وسيله مسئولان آمريكايي پاسخ بگوييم و نزد همه مردم دنيا خواستههاي نامشروعشان را فاش سازيم. و اجازه ندهيم آنها به ميل خود از مذاكرات سوء استفاده دوجانبه كنند.
هم ما را منفعل سازند و هم خود مدام به مردم تصويري دروغين از مذاكرات ارائه داده. براي خواستها و مطالبات نامشروعشان افكار عمومي را سازمان دهند و اقناع نمايند و ما به سكوت در برابر اين تهاجم و يا اعتراضهاي بيبو و خاصيت در پشت درهاي بسته اكتفا كنيم و گوي و ميدان را به آنها بسپاريم که جز خسران نتیجه ای ندارد.