توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 249024
گفت گوی آب و عباس
بخش تعاملی الف - علی جهانی
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۲۰
عصر عاشورا صدای العطش کودکان فضای خیمه ها را پر کرده بود . سقا نگاهی به چهره ی معصوم کودکان انداخت و از امام اجازه گرفت و رفت تا به فرات رسید :

دريا صدا زد؛ اي لبت عطشان، من آبم
آبي بنوش، اي آتشت کرده کبابم

عباس گفت؛ اي آب، حاشا کز تو نوشم
آخر، آيد صداي ناله‎ي اصغر، به گوشم

دريا صدا زد؛ ساقي عطشان که ديده؟!
اي بحر را هم داده آب، از اشک ديده

عباس گفت؛ ازتشنگان، شرمنده هستم
آخر نگاه فاطمه باشد، به دستم

دريا صدا زد؛ تو همه هستِ حسيني
نيرو بگير، دهاني تَر کن که خود دستِ حسينی

عباس گفت؛ اوست مولا، من غلامم
به ياداو، بُوَد آب روان، آتش به کامم

دريا صدا زد؛ اي زده آتش به هستم
من چون تو، بر داغ لب تو، تشنه هستم

عباس گفت؛ تشنه ‎تر ازتو، رباب است
درسينه‎اش، آتش به جاي شير ناب است

دريا صدا زد؛ گر نمي‎نوشي زمن آب
آب ازچه همره مي‎بري با اين تب و تاب!

عباس گفت؛ وعده دادم برسکينه
تا آب آرم بهر گل‎هاي مدينه

حضرت عباس بدون اینکه خودش آب بخورد مشکش را پر آب نمود وبه طرف خیمه ها راه افتاد اما دشمن، کمین کرده بود، از هرطرف تیر و نیزه به سمتش پرتاب کردند. ابتدا دست راستش و سپس دست چپش را قطع کردند. عباس سعی می کرد آب را به خیمه ها برساند لذا خودش را بر روی مشک انداخت. دراین هنگام دشمن تیری به چشم عباس و تیری به مشک زد و بعد با وارد کردن ضربتی او را به زمین انداختند. عباس عرضه داشت ؛ یا اباعبدالله برتوسلام٫ مرا دریاب ... اینگونه شد که دريا صدا زد؛

اي همه ايثار و صبرت٫ زيبد که تا محشر، بگردم دور قبرت.
۱۳۹۴/۰۸/۲۰ ۰۵:۴۰
 
۱۳۹۳/۰۹/۰۹ ۰۷:۴۵
 
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ ۱۲:۳۲
 
۱۳۹۲/۰۷/۰۶ ۰۶:۴۰
 
۱۳۹۲/۰۶/۰۱ ۱۰:۳۷
 
 
کلمات کلیدی : علی جهانی