نظر منتشر شده
۳۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 215038
ترمینولوژی نوین درگونه شناسی جریان های سیاسی/ بخش اول
تتراگونال سپهر سیاست ایران
دكتر فتح اله آقاسی زاده، 20 بهمن 92
شیوه «الف» در ارائه مطالب به خوانندگان در سایت، تاکنون بر این بوده است که در حد امکان، تفصیل مطلب از حدود ۱۵۰۰ کلمه بیشتر نشود، مگر در مواردی استثنایی و خاص که آن هم حداکثر با ۳ تا ۴ هزار کلمه متن به پایان می رسید. مقاله زیر یک استثنا در طول سالیان طولانی فعالیت الف است. خوانندگان محترم الف حتما با آقای دکتر آقاسی زاده و مقالات دقیق و فنی ایشان آشنا هستند. مقاله زیر که اختصاصا در الف انتشار می یابد، علیرغم طولانی بودنِ اجتناب ناپذیر و تفاوت برخی از نگرش ها با نگاه «الف»، از ظرافت های تحلیلی کم نظیری برخوردار است. الف ضمن اینکه برای عدول از شیوه معمول، از خوانندگان پوزش می خواهد، خواندن این مقاله را که طی دو بخش تقدیم می شود، موکدا به خوانندگان خود توصیه می کند.
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۰۰


اشاره

این متن با زاویه ای متفاوت از زوایای متعارف، نوشته شده است...انگیزه اولیه پژوهش و نگارش این متن و نیز انتشار آن در الف، كمك به اعتلای سپهر سیاست ایران و ارائه دركی درست تر، پیش روی بازیگران و ناظران این عرصه است... لازم است یادآوری نماید كه این متن، كوتاه شده یادداشت مفصلی است كه به اقتضای مصالح و محدودیت هایی،بدینسان تقدیم می شود. زاویه دید پژوهنده در این پژوهش ممكن است با زاویه دید مدیر مسئول پایگاه الف الزاما یكسان نباشد. پیشاپیش از ایشان سپاسگزارم.

مقدمه
هر انتخاباتی بویژه انتخابات ریاست جمهوری در ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار است. عموما انتخابات ریاست جمهوری بر دیگر انتخابات از جمله انتخابات مجلس تاثیر می گذارد و سپهر سیاسی كشور را دگرگون می كند.
انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ ایران نیز یك رخداد شگرف محسوب می شود. شگرف بودن این رخداد البته به چرخش كلیدی نظام ، قابل انتساب است.
نگارنده این نكته را پیش ترها، در یاداشتی در همین پایگاه، تبیین نموده است:


ابعاد این رخداد و تاثیرات آن در سپهر سیاسی ایران، بعدها روشن تر خواهد شد. یك بعد مهم مورد اشاره در این یادداشت، تاثیر این انتخابات در شفاف نمودن عرصه سیاسی ایران است. به عبارتی دیگر پس از انتخابات ۱۳۹۲ ترمینولوژی نوینی در سپهر سیاست، خلق خواهد شد.
واژگان انقلابی و لیبرال در سال های نخست انقلاب فراون به گوش می رسید. مدتی بعد خط امامی و خط غیرامامی گسترش یافت... به مرور زمان واژه های چپ و راست مصطلح شد...
سال ها پیش نیز دوهفته نامه «عصر ما» نشریه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جریان های سیاسی را در چهار طیف چپ و راست سنتی و مدرن تفكیك نموده بود. در آن نوشتار، چپ مدرن تحول یافته چپ سنتی معرفی شده بود. راست سنتی گروه موتلفه و رسالتی ها و راست مدرن هم توصیفی بود كه آن نشریه برای كارگزاران سازندگی بكار می برد.
برخی از این توصیفات چندان پایدار نماند؛ از جمله اینكه در گذر زمان، طیف ها به هم نزدیكتر شدند و واژگان جدیدی چون اصلاح طلب و اصول گرا خلق شدند.
تا پیش از انتخابات ۱۳۹۲، رایج ترین صف بندی و تفكیك، همان واژه های اصول گرا و اصلاح طلب بود. برخی حواریون احمدی نژاد، نیز از واژه هایی چون دوم خردادی و سه تیری نیز استفاده می كردند. اما انتخابات ۱۳۹۲ صف بندی و ترمینولوژی جریانات سیاسی را در هم ریخته و ترمینولوژی نویی را بنیان خواهد نهاد.
امروزه تفكیك چپ و راست و اصول گرا و اصلاح طلب، به آسانی میسر نیست.
بسیاری از چپ های دهه های گذشته، امروز راست شده یا به كلی تغییر دیدگاه داده اند. همچنین بسیاری از راست ها، چپ شده اند! همینطور اصول گرایانی كه در اردوی اصلاح طلبی قرار گرفته اند یا اصلاح طلبانی كه اصول گرا شده اند!
تازه ترین نمونه این تغییرات اردوگاهی، پیوستن علی مطهری از اردوی سابق (كیهان، رایحه خوش خدمت)، به هاشمی رفسنجانی و حتی نامزدی ایشان برای سخنگویی ستاد انتخاباتی ایشان بوده است... حمایت مجمع روحانیون مبارز از كاندیداتوری حسن روحانی، چهره عضو جامعه روحانیت مبارز (تشكلی كه پیش تر رقیب جدی مجمع روحانیون مبارز و بلكه علت موجده انفكاك بوده)، نیز از همین دریچه قابل توجه است.
این درهم تنیدگی ها، توصیف فضای سیاسی را دشوار كرده است. به علاوه تحلیلگران درونی و برونی را به گمراهی كشانده و اشتباه در فهم، تفسیر و تحلیل را باعث شده است. مثلا می توان سردرگمی را در پاسخ به این پرسش ملاحظه نمود كه اكنون افرادی چون احمد توكلی، اكبر اعلمی، علی مطهری، عماد افروغ و ... را باید با انتسابشان به كدام جریان سیاسی توصیف نمود؟ به این لیست می توان افرادی دیگر چون رئیس جمهور فعلی را نیز اضافه كرد.
نگاهی به پوستر انتخاباتی زیر نشان می دهد تا چه اندازه جناح بندی ها در جمهوری اسلامی ایران تغییر یافته است. با توجه به این لیست، آیا امروز می توانیم اكبر هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، احمد توكلی، محمود احمدی نژاد را با همه افتراقات و شباهت ها، در یك اردو و جناح بگنجانیم؟!


آیا همچنان این افراد را به اعتبار گذشته شان باید قضاوت نمود و از آنها به عنوان «روحانیت و روحانیون»، «راست» یا «چپ» و «اصول گرا» و «اصلاح طلب» یاد كرد؟ آن هم در حالی كه در این قالب ها نمی گنجند؟
واقعیت این است كه فضای سیاسی ۱۳۹۲ به هیچ روی با تمسك به ترمینولوژی های گذشته، قابل توصیف و تبیین نخواهد بود.
انتخابات ۱۳۹۲صف بندی ها را آشكار نموده و موجب شده انشعابات و نحله های نهفته و ناگفته،به شفافیت عیان گردند.
قطعا این رخداد، جمهوری اسلامی را در مسیر آینده اش با شرایط نوینی مواجه خواهد ساخت و می تواند حیات نظام را در مسیر جدیدی رقم زند.
به باور نگارنده دقیقا به واسطه نارسایی های ترمینولوژی رایج (درهم ریختگی و درهم آمیختگی صف بندی اصول گرا، اصلاح طلب)، و از آنجایی كه قدرتِ تبیین كنندگی سپهر سیاست با تمسك به این صف بندی، مخدوش و گمراه كننده شده است، از این پس، الزاما باید ترمینولوژی نوینی را برای توصیف صف بندی و جریان شناسی سپهر سیاسی ایران به كار گرفت و آنرا جایگزین صف بندیهای پیشین نمود.
ترمینولوژی پیشنهادی نگارنده این است: انقلابیون- جهانیون ... مصلحت گرایان- اقتصادگرایان... و اقتضائیون (پازلیون).


نگارنده در خلق این ترمینولوژی سعی نموده است علت موجده یا ویژگی غالب را در مورد این طیف ها مبنا قرار دهد. انقلابیون وابستگی بسیاری با گفتمان انقلاب اسلامی دارند و با چگالی بالایی خود را معتقد به افكار انقلابی می دانند و این نگرش را در همه حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بروز می دهند. جهانیون درست در نقطه مقابل نگرش انقلابی قرار دارند. آنها كه در پیشینه انقلابی بودند اكنون و در فضای سال ها تحول و تطور خود و اتمسفر، دغدغه هایی از جنس جهان وطنی دارند.
وجه اشتراك انقلابیون و جهانیون نگاه آرمان گرایانه شان است. آنها برای آرمان هایشان هزینه می پردازند و تلاش دارند با همه گیر نمودن آرمان های خود، سعادتمندی را به ارمغان آورند. تفاوت تنها در تلقی آنها از آرمان هاست.
هم انقلابیون و هم جهانیون، افكار و معتقدات را در همه حیطه ها بروز می دهند. آنها غالب مباحث اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را با بن مایه های نظری خویش تحلیل و تفسیر می كنند و برای همه این حوزه ها بر اساس مبانی نظری خود، طرح و دیدگاه دارند.
اما مصلحت گرایان و اقتصادگرایان گروه های مشترك المخرجی هستند كه تلاش می نمایند در فضایی خاص دغدغه های خویش را پی گیری کنند. هر دوی این گروه ها حاكمیت رسمی و اقتدار قدرت مستقر را به رسمیت شناخته و تلاش می کنند خدشه ای بر آن وارد نشود.
تفاوت مصلحت گرایان و اقتصادگرایان در اولین اولویت گذاری ها است. اقتصادگرایان بر مبنای دغدغه های اقتصادی پدید آمده و شكل یافتند و به اقتصاد نگاه معنی دارتری دارند. به علاوه آنها در اقتصاد ورزیده تر و مجرب ترند. اما مصلحت گرایان در مقایسه با اقتصادگرایان طیف علائق و مبانی نظری متكثری دارند. این طیف در حوزه اقتصادی عموما انعطاف پذیر و به نظام آزاد متمایل است.
به نظر می رسد مصلحت گرایان به نگاه جهانیون علاقمند باشند اما به اقتضای سپهر موجود ترجیح می دهند خود را معتدل و معتقد به مبانی مصلحت و اعتدال معرفی نمایند تا از تعارض و حذف نجات یابند. آنها بر این باورند انقلابی گری و جهان گرایی در فضای ایران امروز چندان قابلیت اجرا ندارد، حتی اگر از منظر آنها قابل تامل باشد!
به نظر می رسد هر دوی این گروه ها (مصلحت گرایان و اقتصادگرایان)، در فضای اربیتالی مصلحت زیست می كنند اگرچه اقتصادگرایان راست منشاء، تلاش می نمایند با نشان دادن تعلقات خویش به انقلابی گری،جنس متفاوتی از خود نشان دهند.
اقتضائیون (پازلیون) هم گروهی نه چندان ساختارمند هستند كه چون پازل و اسفنج، قابلیت شكل گیری و جای گیری در میانه یا كنار این جریان ها را دارند، اگرچه هر زمان كه خود صلاح بدانند این حق را برای خویش قائلند كه تمام و كمال در اردوی خاصی از چهار اردوی موجود، مستقر شوند.
به نظر نگارنده این ترمینولوژی در سال ۱۳۹۲ و در فضای بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، می تواند تا اندازه ای بسیار، قدرت «تبیین كنندگی» داشته باشد و از این حیث برای جریان شناسی و درك و تحلیل صف بندی های فضای مدیریت كلان و سیاست ایران به كار آید.

ترمینولوژی نوین جریان های سیاسی ایران در سال ۱۳۹۲

انقلابیون (رادیكال ها)

انقلابیونِ ۱۳۹۲جریانی هستند كه در فضای گفتمان رسمی انقلاب اسلامی ۵۷ ایران سِیر، و قرائتی از گفتمان انقلاب اسلامی را مطرح می كنند.
به عبارتی دیگر انقلابیون گروهی هستند كه عموما خویش را به گفتمان رسمی نظام مقید و پاپیبند نشان می دهند و مضامین و محتوای كنش های خویش را از این گفتمان اخذ می نمایند. پرچم جریان انقلابیون در دهه نخست انقلاب، بر دوش عناصر موسوم به چپ قرار داشت:



امروزه اما می توان از چپ های سنتی دهه نخست انقلاب، فقط با عنوان «انقلابیون سابق» یاد كرد. آنها امروز در این اردو جای نمی گیرند. در واقع گروه چپ سنتی دو دهه اول انقلاب، بعد از مدتی متحول و بعد از تحول، چپ مدرن نامیده شد. چپ مدرن را می توان خاستگاه شكل گیری و شكل دهنده گروه هایی موسوم به دوم خردادی و اصلاح طلب چون مشاركت نامید.
احمدی نژاد ۱۳۸۴ نیز با سوار شدن بر قطار این گفتمان (انقلابی گری)،به ریاست جمهوری رسید. اگرچه او به این گفتمان، پایبند نماند. از منظر انقلابیون ۹۲، احمدی نژاد در طول ۸ سال قطارسواری، اثبات كرد برخی مشخصاتش با بلیطی كه با آن سوار بر قطار شده، همخوان نبوده و او صلاحیتی برای بر دوش گرفتن پرچم گفتمان انقلاب نداشته است.
صرفنظر از اصالت یا عدم اصالت چیدمان افراد در این اردوگاه، یك نكته آشكار است كه این گفتمان قرابت بسیاری با باورهای متعارف انقلابی گری در نظام دارد. در دهه اول انقلاب رسانه ای چون روزنامه جمهوری اسلامی نماینده جریان انقلاب بود. در سال هایی دیگر صبح مهدی نصیری، كیهان محمد خاتمی، شلمچه ده نمكی، بیان محتشمی پور و سلام موسوی خوئینی ها، این نقش را تا حدی بر عهده داشتند.
اما در سال ۱۳۹۲، مصادیق و چهره های معتقد به گفتمان انقلاب تغییر یافته اند؛ گرچه مبانی نظری تفاوتی نكرده است. نشان داران جریان انقلابیون ۱۳۹۲ شامل طیفی هستند كه عموما پرورش یافته كانون های تفكر ساختار یافته و سیستماتیكی هستند كه تمركز خویش را بر ساخت و گسترش مبانی نظری انقلابی گری معطوف نموده اند. موسسه كیهان، مكتب مهدوی كنی و مدرسه مصباح یزدی سه كانون مهم پرورش گفتمان انقلابی گری بشمار می آیند. باورهای كلیدی و واژگان محتوایی جریان انقلابیون را می توان در نمادهای ذیل خلاصه نمود:
- ترویج استكبارستیزی مستمر؛ آمریكاستیزی نماد پررنگ استكبار در این گفتمان است.
- تقویت جبهه مستضعفین در برابر جبهه مستكبرین
- دلبستگی به فقرا در برابر اغنیا
- شیفتگی به مفهوم آرمانی عدالت در اقتصاد
- ضدیت با انواع فساد و اشرافیگری
- نگاه حداكثری به دین و فقه
- اولویت بر نقل در برابر دیگر ابزار تحلیل و فهم در حوزه متدولوژی
- اولویت تقلید بر استنتاج های فردی و گروهی یا استنباطات متعارف اكثریت عقلانی
- افتخار به تقلید با گرایش انقلابی گری (گفتمان مصباح)
- اتقدس بخشی به آرمان ها، افراد راهبر و مواضع آرمانی
- باور به تئوری توطئه آفرینی های مداوم جریان خصم در امور خرد و كلان
- نگاه سنتی به زنان، حجاب و پوشش با دیدگاه رایج گذشته نگر
- اختلاف مبنایی و ساختاریِ نظری و عملی با هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان نشان دار به واسطه انحراف از انقلابی گری از منظر جریان انقلابی گری
- اصالت به خودی و ناخودی و همراه و ناهمراه در نگاه سیاسی- مدیریتی

انقلابیون، عموما به كاریزما نگاه می كنند. شاید بتوان در یك عبارت، انقلابیون را افراد كاریزماتیك توصیف كرد. جریان انقلابیون امروز، در برگیرنده برخی انقلابیون جدید و جوان، و همچنین طیفی درحاشیه مانده از برخی مبارزان و انقلابیون دهه ۵۰ است كه جریان مطلوب و دوست داشتنی خویش را انقلابی گری می نامند. برخی از چهره هایی كه امروز می توان آنها در این جریان قرار داد عبارتند از:
حداد عادل، حسین شریعتمداری، مصباح یزدی، رحیم پور ازغدی، سعید جلیلی، كامران باقری لنكرانی، مهدی كوچك زاده، كوثری، نقدی، حمید رسایی، پناهیان، زاكانی و حسین كچوئیان.
امروز، جریان انقلابیون رسانه هایی چون كیهان، ۹ دی، پرتو، پنجره و راه را هدایت می کنند. با اندكی نسامح می توان تمایل چهره ای چون سعید جلیلی به تدریس درس «سیاست خارجی پیامبر» در دانشگاه امام صادق(ع)


و عنوان تز دكتری ایشان (همچنین واژگان كلیدی مورد توجه از جمله ولایت، امر، حیات طیبه، عمل صالح، اطاعت، تبعیت، تكلیف، و ...)، را به عنوان برشی از اتمسفر ذهنی انقلابیون ۱۳۹۲ در نظر گرفت.






انقلابیون ۱۳۹۲ تلاش دارند در حوزه های متعدد و متكثر اداره كشور از گفتمان و شیوه انقلابیگری تبعیت نمایند. در چشم این جریان، گفتمان انقلاب با قرائت خاص انقلابیون باید در همه عرصه ها از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست تجلی یابد. به عنوان مثال، آنها تمایل دارند در مباحث مستحدثه سیاسی روز از جمله چالش رابطه با آمریكا، به شبیه سازی با دیروز بپردازند و خویش را در مقام نظر و تصمیم، وفادار به آرمان های انقلاب اسلامی و بنیانگذار آن بدانند:



به علاوه انقلابیون ۹۲ برای تقویت دامنه نفوذ گفتمان خویش، سعی دارند از دلبستگی های اقتصادی آشكار دور باشند. بدین روی آنها شخصا به فعالیت های اقتصادی-مالی متعارف و عیان، چندان اشتیاقی ندارند و به نظر پول و سرمایه را مانعی شبهه آفرین در استقلال نظر، آرمانخواهی و آرمان داری خویش می دانند. شاید هم بتوان این نگرش را به زهد اخلاقی و اخلاقی گری تاریخی انقلابیون نسبت داد. البته انقلابیون فعالیت های پولی و مالی را در نهادهای برآمده از انقلاب مثل بسیج و سپاه معقول تر می دانند و خلاء مالی و دغدغه های شخصی خویش را بطور ساختاری دنبال می كنند. از منظر انقلابیون حضور نهادهای انقلاب چون بسیج و سپاه در اقتصاد، تجارت و بازرگانی عین صواب و راستی و حقانیت است.
انقلابیون البته نسبت به جنگ و دفاع مقدس نگاهی نوستالژیك و عاطفی دارند و بر ترویج و استقرار فضای ارزشی سال های دفاع مقدس و یادهای ملكوتی از شهید و شهادت بسیار علاقمندند.
انقلابیون ۱۳۹۲ همچنین بر این باور پای می فشارند كه بزرگترین انتقاد به محمود احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری، دوری او از اندیشه های انقلابی است. به علاوه انقلابیون معتقدند احمدی نژاد با انحراف از باورهای انقلابی گری، نسخه اقتصاد مقاومتی انقلابی را به درستی مدیریت و اجرا نكرد و موجبات موثر افتادن تحریم ها را فراهم نمود .

جهانیون (توسعه گرایان/آرمان گرایان جهانی)

جهانیون در ترمینولوژی نگارنده، گروهی با پیشینه انقلابی هستند كه در سال ۱۳۹۲ درست در نقطه مقابل انقلابیون جای دارند. البته آنها در عین تفاوت از بن مایه ای مشترك برخوردارند: آرمان و آرمانگرایی .
جهانیون شامل گروهی از افراد پیش تر جوانِ ایدئولوژیك و دلبسته آرمان های انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ است كه به مرور زمان جهش معنایی و موتاسیون فكری را از سر گذراندند و امروز از انقلابی گری عبور كرده یا به آرمان های عملیاتی تر و سنجش پذیرتری روی آورده اند.
جهانیون نیز دارای سوابق برجسته انقلابی گری بودند. افرادی كه سال ها عمر و علاقه و توان خویش را برای تقویت گفتمان انقلابی گری به كار بسته بودند اما به طور خاص و به مرور از دو مقطع دوران هاشمی رفسنجانی (پس از جنگ) و سال ۱۳۸۸ به نگرش ها و مبانی نظری تازه ای دست یافتند، آنچنان كه آنها را می توان در طبقه و جریان ویژه ای جای داد.
از جهانیون البته می توان به عنوان اقلیتی كوچك از روشنفكران عرصه عمومی نام برد كه باورهایشان در چند محتوا قابل ذكر است:

- جهان وطنی: همه در یك جهان و اتمسفر مشترك زندگی می كنیم پس جهان وطن ماست.
- سكولاریسم: دین با همه ارزشمندیش از دخالت در حوزه اقتصاد و مدیریت منع می شود.
- ارزش های انسانی جهانی: انسان ها در جهان مشترك ارزش های مشتركی را باور دارند كه باید آن ارزش ها را پاس داشت؛ همانند حقوق بشر و دموكراسی.
- دین جهانی: وجه مشترك همه ادیان تخلق به وجدان پاك، مكارم اخلاق و پاكی و راستی است كه باید پاس داشته شود. همه ادیان و فِرَق برابر و گوهر و جوهر مشتركی دارند.

جهانیون افرادی هستند كه نگاهشان زمینی و انسانی است. آنها حتی مایلند از قدسی سازی عبور كنند و فراتر از تقدس بیندیشند و رفتار كنند.
محسن مخملباف، اكبر گنجی و هاشم آغاجری را می توان در این جریان جای داد. تامل و تعمق در مواضع، باورها و اعتقادات سال های دور محسن مخملباف (۱۳۶۰)، برای درك دقیق تر موضوع می تواند تفكربرانگیز باشد:

مخملباف: بهتر است زنان در نمایش، كمتر بازی داشته باشند
چند سال پیش ویرم گرفته بود که کتاب هایی در حوزه آموزش داستان نویسی و فیلمنامه نویسی مطالعه کنم. یکی از کتاب هایی كه به آن برخورد كردم، كتابی بود به اسم یادداشت هایی درباره قصه نویسی و نمایشنامه نویسی كه نویسنده اش محسن مخملباف بود. این كتاب را حوزه اندیشه و هنر اسلامی (حوزه هنری فعلی) در سال ۱۳۶۰ منتشر كرده بود. برخی مطالبی كه مخملبافِ ۱۳۶۰ در این كتاب مطرح كرده بود، به قدری با نظر و عمل مخملباف ۱۳۸۲، یعنی سالی كه كتاب را می خواندم، متفاوت بود كه آنها را یاددشت كردم. این روزها نام مخملباف را زیاد می شنویم. مخملبافی را كه «فریاد مورچگان» می سازد و از پارلمان اروپا و صدای آمریكا، مردم ایران را به قیام علیه جمهوری اسلامی دعوت می كند، در كنار مخملبافی بگذارید كه در سال ۱۳۶۰ فتواهای زیر را صادر كرده است و حیرت كنید:
«در قصه های متأثر از ادبیات غرب که در پنجاه سال حکومت پهلوی در ایران، توسط نویسندگان نوشته شده به تعداد زیادی قصه برمی خوریم که سوژه هایشان بطور مستقیم یا غیر مستقیم به مسائل غیراخلاقی نزدیک شده اند. اکثر قصه های صادق چوبک، جمال میرصادقی و بزرگ علوی شامل همین حکم اند. زنانی که فاحشه اند و یا در لحظه ای به این کار زشت دست می زنند. مردانی فاسد و چشم چران و یا فحاش. جالب اینکه نام این تیپها و شخصیتها را هم مردمی گذاشته اند. چنین کارهایی را به عنوان یک قصه نویس اسلامی نباید تکرار کنیم.» (ص ۴۴)
«خوشبختانه در این باره (آموزش الفبای قصه نویسی) تاکنون جزوات و کتاب هایی نوشته شده اما نارسایی ها و اشکالات آن جزوه ها که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد عملاً به نحوی مشکل را به قوت خود باقی گذاشته. اشکالاتی که به این جزوات و کتابها برمی گردد عبارتند از:
یک- وجود انحرافات در جزواتی که به نوعی سعی کرده اند تکنیک قصه نویسی را آموزش بدهند اما در میان مطالب تکنیکی، محتوای ناشی از تفکر ناصحیح خویش را نیز گنجانده اند.
...
پنج- آوردن نمونه های غیراخلاقی به گونه ای که نه تنها از نظر اسلام خواندن آنها صحیح نیست که در همین رابطه برای مردم و به خصوص نوجوانان مضر و منحرف کننده است.
شش- الگو قرار دادن مسائل غربی و عدم توجه به مسائل خاص ما» (ص ص ۹ و ۱۰ کتاب)
«تخیل هدایت شده با ذهنیگری مالیخولیایی ای که بعضی نویسندگان دچار آن هستند، تفاوت می کند و فرق آن را با تخیل صحیح و هدایت شده، از مطابقت آن با اصول اعتقادی مذهبی مان می توانیم بفهمیم.» (ص۳۲)
«نظریه هنر برای هنر، چنان غیرمنطقی و بی پایه است که هیچ ضرورتی ندارد ما نیز به رد آن بپردازیم. کافی است یادآوری کنیم که هیچکس قصه را برای این نمی نویسد که قصه ای نوشته باشد. ممکنست کسی برای بدست آوردن شهرت و پول و ... اقدام به این کار بکند اما وقتی خداوند در قرآن قصه می آورد، ذکر می کند که این قصه را برای عبرت گیری شما آوردیم. در مورد سوژه قصه های ما مسلمانان نیز، باید دقت شود که آیا چنین انگیزه ای در آنها وجود دارد یا ندارد؟» (ص ص ۴۵ و ۴۶)
«چگونه قصه را ارزیابی کنیم؟ ... در وهله اول باید نوشته را از جنبه مکتبی بررسی کنیم و ببینیم آیا در کل نوشته یا در بعضی از اجزای آن حرفی زده ایم که مغایر با اعتقادات مکتبی مان باشد.» (ص۹۰)
«با وجودی که مذهب، استفاده از همه هنرها را در جهت خدایی جایز می داند، اما برای هر کدام از آنها محدودیت هایی قائل است. به عنوان مثال غنا در موسیقی حرام است...» (ص۲۲)
«داشتن یک استعداد هنری، هیچ ارزشی برای انسان ایجاد نمی کند. بلکه بکارگیری این استعداد در جهت حق است که به آن ارزش می دهد.» (ص۲۷)
«وظیفه نویسنده قصه اسلامی این است که نه تنها راجع به جهان ملموس بنویسد، که موظف است راجع به غیب نیز بنویسد.» (ص۳۰)
«ما به عنوان یک قصه نویس مسلمان، با الهام از قرآن، موظفیم راجع به بهشت، جهنم، عالم برزخ، آنچه در خواب و بیداری می بینیم و راجع به ملائکه، جن، روح، انبیاء، شهدا و... نیز بنویسیم.» (ص۳۱)
«در سوژه یابی، باید در نظر داشت که زمان طرح این سوژه نگذشته باشد، یا هنوز زود نباشد. طرح بسیاری از سوژه ها شاید نتیجه ای داشته باشد، عکس هدف امروزی نویسنده. به عنوان مثال بررسی انقلاب و حکومت بنی عباس به عنوان یک فراز مهم از تاریخ اسلام، ضروری و عبرت انگیز است. چرا که آنها با ادعای خونخواهی امام حسین، بر علیه امویان شوریدند؛ اما پس از آنکه بر سر کار آمدند، کار را به جایی رساندند که مردم از ظلم آنها آرزوی بازگشتن بنی امیه را می کردند. حال اگر همین سوژه را برای بررسی بصورت یک نمایشنامه درآوریم و به روی صحنه اجرا کنیم آیا مغرضین تبلیغ نخواهند کرد که جمهوری اسلامی نیز همان بنی عباس است؟ آیا بیننده ناآگاه بطور ناخودآگاه چنین برداشتی نخواهد کرد؟» (ص۴۱)
«آیا نشان دادن زن (در تئاتر) به همان سادگی و بی اشکالی صحبت کردن از آن (در قصه) است؟ مسلماً نه. در اینجا نویسنده (نمایشنامه) به خاطر اعتقادی که دارد و اعتقادی که تماشاچیان به نمایشنامه او دارند با مشکلی به اسم مسئله زن در تئاتر اسلامی برخورد می کند... اما این مشکل وقتی قوی تر می شود که به قرآن مراجعه می کنیم. آیات مربوط به حجاب تأکید دارند که در هنگام راه رفتن، زنان نباید چنان پای بر زمین کوبند که توجه مردان را جلب کنند و زینت آلاتشان آشکار شود. متأسفانه به صرف حضور زنان در صحنه نمایش، توجه بینندگان و از جمله تماشاچیان مرد به آنها جلب خواهد شد. حرف زدن زن در صحنه با سخن گفتن او در اجتماع تفاوت می کند. در زندگی اجتماعی، اسلام به زنها اجازه حضور و فعالیت داده است. به شرط آن که حجاب را رعایت کنند و به مردان نیز دستور داده است که چشمان خویش را از نگاه نامحرم فروپوشند. اما در سالن نمایش، تماشاچی برای دیدن نمایش آمده است و لاجرم بازیگران را می بیند و بایستی ببیند و بازیگر نیز برای اجرای نقش ملزم است خود را نشان دهد تا نمایش به اجرا درآید و این دو حکم با هم متناقض است. به هر جهت بهتر آن است که زنان در نمایش کمتر بازی داشته باشند و در صورت لزوم با حجاب کاملتری بازی کنند و نمایش نامه نویس برای آنها نقشی در صحنه هایی پیش بینی کند که اجتماعی است و رعایت حجاب طبیعی می نماید. گذشته از این، تماشاچیان مرد نیز نبایستی به همان راحتی که به بازی مردان توجه دارند به آنها نیز توجه کنند و دیگر اینکه نقش زنان تا ممکن است کوتاه باشد.» (ص ص ۱۳۶ - ۱۳۸)
«در بسیاری تئاترهای غربی، تماشاچی جذب دکور و امکاناتی که بروی صحنه آمده است می شود. نهضت اسلامی ما امکان چنین اسرافهایی را ندارد. و لذا نمایشنامه نویس مسلمان سعی می کند بهترین دکور را با حداقل امکانات پیش بینی کند.» (ص ۱۸۶)
(منبع: وبلاگ آرمانشهر، ۲۳ تیر ۱۳۸۸/sobh.blogfa.com)


در سوی دیگری از این جریان البته با تعریفی دیگر و با چگالی كمتر، می توان عمادالدین باقی، تاج زاده و عبدالكریم سروش را جای داد. بخش كم تراكم از اربیتال این طیف، دربرگیرنده افرادی است كه دین ستیزی را تقبیح می كنند، مصالحه با مذهب مستقر و سازش با دین عوام را از منظری واقع گرایانه مناسب می دانند و اصراری برای عبور از مذهب رسمی و مذهب متعارف ندارند.
گرایش جهانیون در حوزه اقتصاد و دولت، در برگیرنده مفاهیمی چون اقتصاد غیر رانتی و دولت كارآمد و كوچك است.
آنها همچنین به فرهنگ دولتی و مهندسی فرهنگ توسط دولت یا حكومت، باوری ندارند و مردم را حاكم بر دولت و حاكمیت تعریف می كنند.
جهانیون در مواجهه با دین، به نگاه حداقلی معتقدند و بر اساس این نگاه، حوزه دخالت دین و فقه را گسترده و فراگیر نمی دانند... به باور جهانیون، آیات و روایات و نقل های اسلامی باید در فضای یگانه و غیر قابلِ تعمیمِ نزول، ترجمه، تفسیر و معنا شوند.
نگارنده، انقلابیون و جهانیون را در یك طبقه كلی آرمانگرایان دسته بندی می كند. اما در طبقه كلی دیگری از عمل گرایان نام می برد. عمل گرایان در درون خود دو طیف مصلحت گرایان و اقتصادگرایان را جای داده اند.
مصلحت گرایان افراد متنوع المنظر، و اقتصادگرایان افرادی با اولویت یكِ اقتصاد به شمار می آیند.

مصلحت گرایان (اعتدالیون/معیشت طلبان)
هاشمی رفسنجانی ۱۳۹۲ را می توان خط الراس مصلحت گرایان ۱۳۹۲ نام نهاد. مصلحت كلید واژه نمادینی است كه می توان آنرا برای توصیف این جریان، در اولویت اول قرار داد، مصلحت با تعریف خاص مصلحت گرایان. به عبارت دیگر در ترمینولوژی حاضر، مصلحت گرایان را می توان اعتدالیون نیز نام نهاد و با اندكی تسامح، مصلحت گرایی و اعتدال را مترادف بدانیم.
مصلحت گرایان در برگیرنده طیف بزرگی از انقلابیون نامدار كهنسال و دانش آموختگان آكادمیك امروزی است كه دگردیسی یا تحول فكری و ساختاری یافته اند. این جریان به مرور زمان از باورهای گفتمان انقلابی گری و منش انقلابی فاصله گرفتند و در یك دوره نسبتا طولانی سیاسی و در بازه ای بلند مدت به گفتمان مصلحت-اعتدال رسیده اند. به عبارتی دیگر مصلحت گرایان-اعتدالیون امروز، در گذشته دور از انقلابیون محسوب می شدند اما به مرور به اردوگاه اعتدالیون درآمدند و صف بندی جدیدی را در درون نظام مستقر جمهوری اسلامی شكل دادند.
به نظر می رسد علت العلل این تحول ذهنی و تجدیدنظر طلبی را باید به درك جدید انقلابیون كهنسال و میانسال از اتمسفر جهانی و متدولوژی فهم و نظر نسبت داد .ضمن اینكه ناكامی گفتمان انقلابی گری، تاثیر شگرفی در حدوث این نگرش داشته است.
تحلیل محتوای كنش و واكنش های كلامی رفتاری مصلحت گرایان-اعتدالیون، این استنباط را به دست می دهد كه ناكامی در تحقق برخی شعارهای انقلابی ۱۳۵۷ از جمله غرب ستیزی و آمریكاستیزی شكل یافته بر پایه شور جوانان و دانشجویان انقلابی و متعاقب آن گره های كور حادث شده برای جمهوری اسلامی در مناسبات بین المللی، وضعیتی را برای كشور و مردم پدید آورده كه گاه موجب تنگدستی و دشواری غیرقابل تحمل در امور روزمره اقتصادی و معیشت پایدار مردم شده است. بنابراین مصلحت گرایان، تحول ذهنی خویش را یك واقع گرایی آرمانگرایانه توصیف می كنند. به نظر، این نكته بیش از همه در میان انقلابیون، توسط افرادی چون اكبر هاشمی رفسنجانی درك ومورد توجه قرار گرفت.
باورهای این جریان مشابهت بسیاری به باورهای اعضای شاخص نهضت آزادی ایران چون مرحوم مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی در سال های نخست پس از انقلاب اسلامی ایران دارد (البته مصلحت گرایان امروز در سال های آغازین انقلاب، مصلحت گرایان و اعتدالیون آن روز را طرد و آنها را به دوری از انقلاب متصف می كردند و آنها را خودی تلقی نمی دانستند)، به علاوه می توان حجتی كرمانی و محمود دعایی را از علاقمندان و پیشگامان گفتمان اعتدال در میانه راه جمهوری اسلامی ایران دانست.
اكبر هاشمی رفسنجانی البته پس از حضور در منصب ریاست جمهوری و دوران عدم حضور رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران، و با تاخیری سیاسی، گفتمان نوین خویش را با فراغی بیشتر، متجلی ساخت. شاید او مقطع ریاست جمهوری خویش را برای نشان دادن گفتمان اعتدال، مناسب دانسته بود.
اینكه آیا هاشمی رفسنجانی در همان سال های اولیه انقلاب به درك تازه ای نائل آمده بود یا سال ها بعد به باور اعتدال رسید، به پژوهش مستقلی نیاز دارد. اما یك نكته روشن است و آن اینكه رفسنجانی در سال های نخستین انقلاب اسلامی، ادبیاتی نه نزدیك بلكه كاملا منطبق با ادبیات انقلابی گری داشت، اگرچه در عین حال هم زمان، تصویری دیگر را هم نشان می داد و آن اینكه از منظری اعتدال گرایانه، توصیه می كرد كه كشور را نباید انقلابی اداره نمود:





خوش بینانه و بی طرفانه آن است كه گفته شود هاشمی سال ها بعد و به مرور زمان دچار تحولات ذهنی شده بود و در فضای ذهنی تازه ای می زیست. به علاوه روند وقایع نشان می دهد باور به تكنوكراسی و تعامل با آمریكا، به مرور در هاشمی رفسنجانی پدیدار شد و نشانی از این خصیصه ها در سال های اول انقلاب در او دیده نمی شود.
این جملات از خطبه های نمازجمعه ۲۷/۹/۱۳۶۰ هاشمی رفسنجانی را باید به دقت خواند تا با فضای ذهنی هاشمی رفسنجانی انقلابی در سال ۱۳۶۰ ، آگاه شویم:



ملاحظه می شود كه هاشمی ۱۳۶۰، توصیه قطع وابستگی به نفت را توصیه ای آمریكایی استكباری معنا می كند. البته محققان مستقل می توانند این پرسش را به پژوهش بگذارند كه آیا هاشمی در آن سال ها، به این نوع گفتمان اعتقاد و باور قلبی داشت یا اینكه صرفا به منزله تاكتیكی برای مبارزه با رقبا آن را به كار می گرفت.
علاوه بر این ها، این گزاره متقن را نیز باید دانست كه هاشمی در سال های آغازین انقلاب اسلامی، باورمندان به اعتدال را نیز چندان خوش نمی داشت. تصویر ذیل از منظری نمادین می تواند گویای مشی و گفتمان هاشمی سال های دور باشد :



شواهد نشان می دهد هاشمی بعدها پرچم اعتدال و مصلحت را برافراشت.
شاید بتوان برجسته ترین نمود دگراندیشی و دگردیسی ساختاری هاشمی را به جریان مك فارلین و یادداشت ۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۹ معاون هاشمی (عطاء اله مهاجرانی) با عنوان مذاكره مستقیم در روزنامه اطلاعات، نسبت داد:



به علاوه می توان از اظهارات هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه ۱۸/۸/۶۹ كه در آن ایام به مانور تجمل معروف شده بود؛ به عنوان یك نقطه عطف آشكار در تغییر ذهنی و منش رفتاری هاشمی یاد كرد، منشی كه در همان ایام، از آن به اعتدال یاد می شد:



چنین چرخش یا تغییری در مواضع هاشمی، در همان ایام و بعد از آن، به شدت با واكنش افرادی چون محتشمی پور كه در آن زمان در اردوگاه چپ قرار داشتند، مواجه شده بود:



علاوه بر اكبر هاشمی رفسنجانی، چهره های دیگری از انقلابیون گذشته، امروزه در این جریان (جریان مصلحت- اعتدال)، جای می گیرند.
حلقه اول نزدیك به بنیانگذار جمهوری اسلامی -حلقه مشتمل بر گروهی از طلاب جوان و میانسالِ دلبسته به بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی كه به واسطه دلبستگی های پیشین توانستند در راس هرم مدیریتی سال های بعد از انقلاب قرار گیرند- چون موسوی خوئینی ها، یوسف صانعی، مهدی كروبی، محتشمی پور، هادی خامنه ای، منتجب نیا و همچنین گروهی كه در سال های گذشته به طیف چپ تعلق یافتند (از جمله میرحسین موسوی جوان انقلابی مورد تایید حزب جمهوری اسلامی در آن سال ها)، نیز اكنون در این جریان قابل جانمایی هستند.
این حلقه در سال های اول حضور در حاكمیت (دولت و مجلس)، به گفتمان انقلابی گری و اسلام ناب شناخته می شدند و تا سال ها بعد نیز خود را وفادار به این نگرش نشان می دادند:




نكته درس آموز و تاریخی در اینجاست كه هاشمی، مرد گفتمان و رفتار انقلابی در ۱۳۶۰، بدون هیچ اشاره ای به نگرش پیشین و بدون الزام خویش در پاسخگویی منطقی و تبیین چرخش های خود (كه متغیرهایی چون دغدغه های فردی و تغییر اتمسفر مدیریتی در آن سهیم بودند)، سال ها بعد، بازگشت خویش را از انقلابی گری اعلام می نماید و نگرش خویش را در مدیریت كشور نیز اجرا و پیاده می كند. در همین سال های چرخش هاشمی رفسنجانی، طیفی چون محتشمی همچنان انقلابی مانده بودند.
علی اكبر محتشمی (محتشمی پور)، عضو مجمع روحانیون مبارز در سال ۱۳۷۴ و در فضای دوران انزوا و قهر و دوری از قدرت و در زمانه ای كه هاشمی در مقام سردار و رئیس جمهور، در اوج خویش قرار داشت و افرادی از طیف راست چون جواد لاریجانی به نوعی از گفتمان هاشمی جانبداری كرده و آنرا تئوریزه می كردند، اصل صدور انقلاب را از محكمات انقلاب برمی شمارد و بر غرب ستیزی و آمریكاستیزی نیز در سخنان خویش تاكید می کند. به علاوه محتشمی انقلابی، در فضای چرخش هاشمی و همسازی جواد لاریجانی، آنها را كه در اردوی مقابل خویش و با نگرش هایی متضاد می دید، به «بی شعوری» دچار می داند:



محتشمی پور در آن سال های حاكمیت نسبتا مبسوط الید هاشمی و همسویی حامیانه جناح راست از هاشمی و در واقع سال های قبل از حاكمیت مجدد طیف مجمع روحانیون مبارز و شكل گیری جریان اصلاح طلبی، سخت به باورمندان «سیاست و اقتصاد باز و لیبرالی غرب» واكنش نشان داده و حمله می كرد:



اما گذشت زمان، تغییرات نگرشی بنیادینی را در طیف محتشمی پدید آورد. به نظر می رسد این گروه، در سال های انزوا و فرصت تنفس و استراحت كه به جبر روزگار و به اقتضای سیاست بعد از انتخابات مجلس چهارم (و بازه زمانی بهار ۱۳۷۱ تا خرداد ۱۳۷۶)، حاصل شده بود، در باورهای پیشین خود تجدید نظر نموده و به گفتمان نوین پیوستند و به تعبیر نشریه عصر ما «مدرن» شدند: «چپ مدرن»
این تجدید نظر را می توان به دوری از قدرت، تحول ذهنی، و یا خارج شدن از حوزه اثر پراقتدار، فرهمند و كاریزماتیك بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نسبت داد. این گروه سخت شیفته رهبری آن سال ها بودند و رهبر و بنیانگذار نظام نیز آنها را به شدت تكریم و حمایت می كرد. اما در دوره بعد از رحلت آن مرد بزرگ، آنها از این مزیت بزرگ و حمایت عظیم محروم شدند.
منصب داری این طیف (طیف چپ) در دوران اصلاحات، بخش مهمی از تغییرات نگرشی آنها را آشكار نمود اما نقطه اوج این تحول ذهنی در انتخابات ۱۳۹۲ خود را نشان داد، آنجا كه هادی خامنه ای (از طیفی كه محتشمی پور نیز در آن قرار داشت)، و اكبر هاشمی به هم رسیدند:



در واقع بدین سان هادی خامنه ای در تیر ۱۳۹۲، تحول جریان خویش و دیگران را به «عقل» نسبت می دهد... شاید همین درك چالش برانگیز و اعتمادشكن، موجب شده بود كه محتشمی در این سال ها، حضور در نجف را بر ایران ترجیح دهد.



بجز این ها عمده افراد شاخص طیف اصلاح طلبی چون محمد خاتمی و دیگر یاران حلقه خاتمی را باید از پرچمداران این طیف (طیف مصلحت-اعتدال)، محسوب کرد، ضمن اینكه باید دانست بدنه اصلاح طلبی و اعتدالیون اصلاح طلب در واقع همان چپ های نشان دار دهه های پیش بوده اند. در اردوگاه مصلحت گرایان البته می توان بسیاری از دانش آموختگان دانشگاه های داخل و خارج كشور را نیز جای داد. این گروه را می توان بدنه اصلی و پیاده نظام گفتمان مصلحت-اعتدال بشمار آورد.
جریان مصلحت گرایان امروز، البته جریانی گسترده است كه چهره های خاصی چون اكبر اعلمی، صادق زیباكلام و عباس عبدی را نیز با همه افتراقات، در خود جای می دهد. اگرچه برخی از این افراد را (با تعریفی خاص و با اندكی تسامح)، می توان در طیف جهانیون نیز جانمایی نمود.
باورهای كلیدی و واژگان محتوایی جریان مصلحت گرایان را می توان در نمادهای ذیل خلاصه نمود:

- تنش زدایی در روابط خارجی، عادی سازی روابط با آمریكا نماد برجسته تنش زدایی در این گفتمان است.



- دوری از رفتارهای آشكارا انقلابی، ادبیات مبارزه طلبانه و تعامل ظریف با كدخدا
- باور به تئوری مجموعه عوامل در تبیین مواجهه دشمنان ایران بجای تئوری توطئه
- دلبستگی به كارآفرینان و تولیدگران برای بهبود وضع فقرا
- اولویت بر عقل و استنتاج های علمی و اجماع عقلایی در برابر نقل در مقام تصمیم گیری یا فهم پدیده های دینی یا غیر دینی (ویژگی كم رنگ برخی مصلحت گرایان نزدیك به جهانیون)
- اولویت استنتاج های فردی و گروهی در سیاست در برابر تقلید و تبعیت (ویژگی كم رنگ برخی مصلحت گرایان نزدیك به جهانیون)
- اعتقاد به دین عرفی و عقلی (ویژگی كم رنگ برخی مصلحت گرایان نزدیك به جهانیون)
- دلبستگی به هاشمی به عنوان پدر معنوی، نماد جریان اعتدال و خط الراس مواضع

از منظری كندوكاوانه، خوب است دانسته شود بسیاری از افرادی كه امروزه به این باورهای نو اعتقاد دارند در گذشته به شدت متفاوت از امروز بودند و گاه از موضعی ۱۸۰ درجه متضاد از امروز سخن می گفتند. مثلا امروزه دیگر از آن شیفتگی و پرچمداری استكبارستیزی گذشته قریب آنها و نیز گفتمان جنگ فقر و غنا و اسلام ناب و اسلام آمریكایی خبری نیست. اگرچه همچنان خویش را پیروان واقعی، خط امامی حقیقی و میراث دار واقعی انقلاب می خوانند.
تصاویر زیر از دیروز و امروز مواضع افراد صرفا به عنوان شواهدی برای تایید این استنباط، نشان داده می شود:













اقتصادگرایان
اقتصادگرایان جریانی هستند كه در یك ویژگی بارز نسبت به دیگر طیف های این ترمینولوژی، مشترك اند: تمایلات و دلبستگی به اقتصاد، تجارت و بازار. این جریان مشتمل بر افرادی است كه در درجه اول با تفكر اقتصادی شناخته می شوند و غالبا اقتصاد موجب پیوندشان به یكدیگر یا افتراقشان از جمعی دیگر شده است.
با كاوشی تاریخی، باید بدانیم اقتصادگرایان در هر دو جریان سابقا چپ و راست مصطلح در جمهوری اسلامی ایران جانمایی شده بودند. به عبارتی هم در جناح راست و هم در جناح چپ با چهره هایی منطبق بر ویژگی های طیف اقتصادگرایان مواجه بوده ایم. ضمن اینكه به مرور زمان اقتصادگرایانی نونگرش نیز شكل یافته اند.
جریان اقتصادگرایان در سال ۱۳۹۲ و در این ترمینولوژی، در برگیرنده طیفی با نظرات متفاوت و گاه ناهمسو در مبانی و تعاریف می باشد:
اقتصادگرایان چپ منشاء
اقتصادگرایان راست منشاء
اقتصادگرایان جهانی

اقتصادگرایان چپ منشاء:
اقتصادگرایان چپ منشاء، گروهی بر آمده از دوران پس از انقلاب و افرادی بودند كه در آغاز انقلاب اسلامی ،چندان با اقتصاد و بازار، آشنا نبودند. می توان در فضای امروز، نمازی، بانكی، ایروانی و داوودی را افرادی اقتصادخوانده و با نگرش های چپ توصیف کرد. این افراد در نگرش های خویش با دادن وزن ویژه به متغیر عدالت با تعریفی نزدیك به نگرش انقلابیون و نگاه اسلامی انقلابی متعارف دهه نخست انقلاب، به اقتصاد چپ پایه روی آوردند.
با اندكی تسامح و صرفنظر از تخصص آكادمیك، افرادی چون نوربخش، محمد‌علی نجفی، سلامتی، گنابادی، سرحدی‌زاده و بهزاد نبوی در دهه نخست انقلاب و در دولت موسوی، رفتارهایی را اجرا یا مدیریت می نمودند كه امروزه می توان از آن به اقتصاد چپ تعبیر نمود.
گروه چپ در آغاز انقلاب اسلامی، فاقد سوابق پیشینی در اقتصاد و بازار بود. آنها عمدتا به مبارزه می اندیشیدند و به ضدیت با سرمایه داری و نیز غرب ستیزی متمایل بودند. وجه تسمیه این گروه به چپ از همین منظر اتفاق افتاد و طبیعی است در چنان اتمسفر ذهنی و بیرونی، لاجرم از منظر چپ ها، اقتصاد دولتی تنها اجماع و گزینه مطلوب این طیف به شمار می آمد و هیچ تردیدی در درستی آن نداشتند. شرایط جنگی و محاصره اقتصادی كشور نیز بر درستی این باور، البته در آن شرایط خاص، مهر تایید می زد و مُقَوّم تمایلات چپ این طیف بود.
به عبارت دیگر چپ روی گرایش ذهنی انقلابیون ۵۷ بود. فضای بعد از انقلاب نیز چپ روی و سرمایه و سرمایه دارستیزی را تشویق می كرد و مردم هم نگاهی منفورانه به بازاریون، سرمایه داران طاغوتی و حتی زمینداران بزرگ و ملاكین داشتند. تشكیل هیات های هفت نفره واگذاری اراضی، ملی كردن صنایع بزرگ، مصادره اموال سرمایه داران و كارخانه داران و ... در همین فضا شكل یافته بود... بسیاری از انقلابیونِ سكان بدست، در این فضا گرایش های چپ را در مدیریت و اقتصاد پیاده می كردند. رهبر نظام نیز به نظر در همین فضای ذهنی بود و البته به دلیل شرایط انقلاب و بعدها جنگ، چپ روی و چپ روان را مورد حمایت قرار می داد. برخی افراد این طیف (نجفی و نوربخش)، بعدها از نگرش های چپ فاصله گرفتند و به اقتصادگرایان آكادمیك اقتصاد جهانی نزدیك شدند.

اقتصادگرایان راست منشاء (موتلفه و جناح راست):
منشاء این طیف به راست سنتی بر می گردد. بخش غالب افراد متعلق به جناح راست و به طور خاص موتلفه را می توان در گروه اقتصادگرایان راست منشاء جای داد.
اقتصادگرایان راست منشاء مدعی ترین افراد واجد نگرش های اقتصادی در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بوده اند. این گروه در برگیرنده چهره های مستقر در جریان راست سنتی سابق (موتلفه) است كه می توان از آنها به عنوان راست های مدرن نام برد. این افراد از قبل از انقلاب اسلامی سوابق كار در بازار و بخش خصوصی خرد مقیاس را داشتند (عسگر اولادی، آل اسحاق ، حبیبی و ...) و در جریان حزب جمهوری اسلامی و دولت میرحسین موسوی نیز بر دیدگاه خویش پای می فشردند. اقتصادگرایان راست منشاء همانند عسگر اولادی و آل اسحاق، به دلیل آشنایی با تجارت و حضور در بازار (اگرچه در سطح خرد)، خود را محق بر حضور در اقتصاد ایران پس از انقلاب اسلامی می دانستند.
شاكله اصلی اقتصادگرایان راست پایگاه، به موتلفه و گروه روزنامه رسالت تعلق دارد.





امروزه برخی چهره های مهم موتلفه از جمله حبیب اله عسگراولادی، توکلی بینا، محمد نبی حبیبی، حسین انواری، محسن رفیقدوست و چهره های نامداری از گروه موسوم به راست (یحیی آل اسحاق، برادران خاموشی-علینقی و ابوالحسن-،بادامچیان)، در طیف اقتصادگرایان راست منشاء جای می گیرند. اقتصادگرایان موتلفه چهره هایی بودند كه قبل از انقلاب اسلامی ایران، در ترویج انقلاب در بازار نیز نقش ایفاء نموده بودند و سابقه مبارزه با رژیم سابق و زندان را با خود دارند.



از نظر تاریخی وابستگی اقتصادگرایان راست پایگاه۱۳۹۲ به جناح راست سابق بر می گردد. جناحی كه بعد از انقلاب در اركان حاكمیت نیز حضور داشت اما از انتخابات مجلس چهارم تلالو یافت.
واقعیت این است كه جناح های راست و چپ دو جناح حزب جمهوری اسلامی بودند اما به مرور زمان كاملا از هم جدا شدند. در مجلس دوم جناح چپ اكثریتی نسبی داشت اما با این حال در انتخابات تهران در ۱/۲/۱۳۶۳، ۱۰نفر از جناح چپ و ۲۰ نفر از جناح راست وارد مجلس شدند كه از میان آنها می توان به نام هایی چون حبیب اله عسگر اولادی، سعید امانی، سیدرضا زواره ای، موسی زرگر و مریم بهروزی اشاره كرد. در مجلس سوم چپ كاملا در اكثریت قرار داشت و راست در اقلیت. اما مجلس چهارم اوج درخشش راست ها در قوه مقننه بود.
انتخابات مجلس چهارم را می توان یك نقطه ویژه در جریان شناسی سیاسی ایران بعد انقلاب دانست. در سال های اول انقلاب بخش وسیعی از كشور در دست جناح موسوم به چپ بود:



گروه چپ به جهت فقدان سوابق پیشینی در اقتصاد و بازار، و به واسطه شرایط خاص انقلاب، اوضاع دشوار جنگ و فضای ستیز با سرمایه داری غربی و غرب ستیزی الزاما از اقتصاد دولتی دفاع می نمودند. گرایش ذهنی انقلابیون ۵۷ موجب شد سكانداران چپ رَوی را در مدیریت و اقتصاد مورد حمایت قرار دهند.
به نظر می رسد گروه راست از اصرار بر تئوری دولت مقتدر چپ با سكانداری چپ ها به شدت ناراحت بود. راست ها به لحاظ نظری به انحصار حضور چپ ها در عرصه مدیریت و اقتصاد معترض بودند.
در اختلاف راست ها با جریان سكاندار چپ، اقتصاد وزن ویژه ای داشت اما موضوع مهم تری هم وجود داشت: مدیریت اجرایی كشور.
انقلابیون راست با همه سوابق زندان، مبارزه پیش از انقلاب و حضور در هیات های مذهبی مبارز، چندان مشاركت موثری در مدیریت كشور نیز نیافتند.
به عبارتی شفاف تر، حضور راست ها و چپ ها در نظام اجرایی كشور نامتعادل و نامتوازن بود. حضور راست ها بعد از انقلاب در قدرت، آن اندازه چشمگیر نبود كه بتوان وضع را متوازن نامید... شاید اگر اصرار بر رویكرد بازاری یا اصرار بر ایفای نقش های كارگزارانه و تصدی گرایانه توسط دولت در جایی مورد تحدید قرار می گرفت، این صف بندی متمایز و آشكار، علنی نمی شد. من حیث المجموع روند امور چندان مقبول و مطبوع راستها نبود و اقتصاد هم یك حوزه اختلاف مبنایی و مهمی تلقی می شد...
امروز از ورای نزاع ها و مواضع رقبا می توان این استنباط را به دست داد كه اگر دولت آن سال ها، خود به یك كارگزار بزرگ تبدیل نمی شد و شاید اگر راست ها را در كارگزاری مشاركت می دادند، از مخالفت راست ها كاسته می شد... و البته این خواست محقق نمی شد چون چپ ها اساسا میانه خوبی با سرمایه داران نداشتند!... به علاوه به نظر چپ ها هیچگونه تمایلی به شراكت دیگران نه تنها در حوزه اقتصاد بلكه در دیگر حوزه ها ی قدرت هم نداشتند.
ریشه این نگرش حتی در احمدی نژاد هم بود. او ترجیح می داد در اقتصاد حتی به سراغ نظامیان فاقد تجربه و درك در اقتصاد برود اما كارگزارانش را از میان راست ها انتخاب نكند!
به نظر اصل نزاع روشن است. دولت چپ رو و انقلابی مسط بر امور، که خود به یك كارگزار بزرگ در اقتصاد و مدیریت تبدل شده بود، اعتنایی به تجربه كارگزاران خردِ راست منشاء و دیدگاه های اقتصادِ باز این گروه در مدیریت و اداره كشور نداشت ... ناسازی چپ و چیدمان چپ ها، موجب شد جناح راست و چپ از در رقابت درآیند. خزعلی عضو فقهای شورای نگهبان در اردبیهشت ۱۳۶۷ پس از انتخابات، جناح چپ را به جوسازی علیه روحانیون طراز اول و زدن برچسب طرفداران «اسلام آمریكایی» به آنها متهم ساخت:



اسداله بادامچیان چهره برجسته جمعیت موتلفه و فراكسیون جناح راست نیز در آن زمان ها، چنین می گفت:



احتمالا راست ها نیز سكوت و انفعال را به مصلحت كشور یا خود و جناح شان نمی دانستند... به نظر می رسد آنها بر این باور بودند كه باید به كانالیزه شدن كریدورهای جماران پایان داد.
انتخابات پنجمین دوره ریاست جمهوری كه پس از انتخاب رهبری جدید برگزار و منجر به ریاست جمهوری اكبر هاشمی رفسنجانی شد، و متعاقب آن برگزاری انتخابات مجلس چهارم كه در بهار ۱۳۷۱ و در فقدان بزرگ بنیانگذار نظام برگزار شد، فرصتی طلایی در اختیار راست ها قرار داد. مجلس چهارم، مجلسِ ناكامی چپ ها بود:



در انتخابات مجلس چهارم، فضا آنچنان شده بود كه مهدی كروبی رئیس مجلس سوم با كسب رتبه سی و هفتم از راهیابی به مجلس بازماند و بدین سان گروه راست بر اكثریت صندلی های مجلس چهارم تكیه زد. شعار آنها «پیروی از خط امام، اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی» بود. راست ها امیدوار بودند از این پس مدل مطلوب آنها شكل گیرد و آنها بتوانند مجالی برای اجرای ایده هایشان بیابند و هم با در اختیار گرفتن مجلس، در قوه مجریه تحت فرماندهی هاشمی رفسنجانی نیز چیده شوند...
راست در فضای نوین خشنود بود. ریاست مجلس را علی اکبر ناطق نوری بر عهده داشت، نائب رییسان حسن روحانی، سید اکبر پرورش، محمدعلی موحدی‌کرمانی و حسین هاشمیان بودند. به علاوه دیدگاه نظری هاشمی و نگاه ملاطفت آمیز او به نظرات اقتصادی راست، آنها را به نقش بیشتر در ساختار حاكمیتی-مدیریتی، امیدوار می ساخت. جناح راست با امید به شرایط بهتر، در انتخابات ششمین دوره ریاست جمهوری در ۲۱/۳/۷۲، احمد توكلی را رها كرد. آنها از نامزدی توكلی عضو تشكیلاتی شان، سردبیر اقتصادی و عضو شورای سردبیری روزنامه رسالت كه منتقد سیاست ها و منش هاشمی بود حمایت نكردند و به سراغ هاشمی رفسنجانی رفتند. توكلی بدون حمایت جریانی كه تا آن زمان بدان تعلق داشت، ۴ میلیون رای و ۲۴ درصد كل آرا را كسب كرد.
جناح راست و گروههای دیگر همسو، در آن انتخابات و بعد از آن بطور یكپارچه از هاشمی در برابر توكلی، جاسبی و طاهری حمایت كردند.
اما هاشمی رفسنجانی كه در نهادش عموما فردی متفاوت از جریانات سیاسی بود و خلقیاتش نشان می داد که خویش را به تنهایی یك جریان می داند، بعد از بیرون آمدن از آب و گل چینش هایش، ساز خود را نواخت و بعد از رها شدن از چپ ها در كابینه اولش، راست را نیز در كابینه دومش پشت سر نهاد. هاشمی در این زمان گروه مستقل خویش را شكل داده و تكریم می كرد: كارگزاران سازندگی.
حاكمیت اصلاح طلبان در دوره پس از خرداد ۱۳۷۶ موجب شد فضا عوض شود. جریان راست كه در انتخابات ناطق نوری را بزرگ می داشت در دوره اصلاح طلبی و ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی، همچنان ناكام باقی ماند.
راست ها كه خاطره ناخوشی های هاشمی را با خود داشتند در انتخابات ریاست جمهوری نهم، سمت احمدی نژاد را گرفتند. اما با حاكمیت احمدی نژاد هم راست ها و هم چپ های سنتی و نشان دار از قدرت كنار نهاده شدند. احمدی نژاد خودمدار به اقتدارطلبی حداكثری دولت و خصوصی سازی منهای طیف های گذشته، اعتقاد داشت و البته خودش آنرا اقتصاد مردمی می نامید. عجیب بود كه احمدی نژاد به طیف راست تعلق داشت اما گفتمان چپ را بانگ برمی آورد و در نهایت كار خودش و فهم شخصی خویش را جاری و ساری می ساخت. او خودش بود! اگرچه سیاست شناسان این را جدی نمی گرفتند!
بدینگونه بود كه راست سنتی در نیمه راه احمدی نژاد، انتقاداتشان را از احمدی نژاد آشكار نمودند. این بار راست و چپ بهم رسیده بودند... با چنین پیشینه و سابقه ای، امروز طیف موتلفه و راست سنتی به عنوان طیفی از اقتصادگرایان ۱۳۹۲ در ترمینولوژی نگارنده، مختصات خاص خودش را دارد...
در باره راستی ها (موتلفه) به عنوان اقتصادگرایان موتلفه ۱۳۹۲، باید گفت این طیف در مواضع و گفتمان عمومی و سیاسی خویش، اصراری به استقلال گفتمانی ندارند و ترجیح خویش را به ویژه پس از دوران فقدان بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، حركت گفتمانی و عملی بسیار نزدیك بر محور نظام مستقر و رسمی تعریف می کنند. از این حیث آنها اكنون به انقلابیون نزدیك شده اند. باورهای كلیدی و واژگان محتوایی جریان اقتصادگرایان راست پایه، در دیگر حوزه ها، تركیبی از دو گفتمان پیشین است. این طیف در میانه انقلابی گری-مصلحت (اعتدال)، زیست می كند.
در دهه های نخستین انقلاب و در دوران سكانداری میرحسین موسوی و چپ ها در كابینه، این طیف در مقابله با انقلابیون چپ بر اعتدال پای می فشرد اما در دهه های اخیر گاه بر انقلابی گری و گاه بر اعتدال پای می فشارد. مهم ترین و اختصاصی ترین خصیصه نظری و عملی مدنظر این جریان، دلبستگی به دخالت حداقلی دولت در اقتصاد (بازار) و مداخله حداكثری بخش خصوصی در تجارت و بازرگانی و به طور خاص در واردات و صادرات است. این باور به واسطه سابقه عملی و تجربه حضور افراد در بازار حاصل شده است.
به علاوه دیدگاه این جریان در حوزه های فرهنگی و حوزه زنان، متمایل به دیدگاه دخالت حداكثری دولت و نگاه حداقلی است. اقتصاد و بازار نقطه كانونی گروه موتلفه است.
روزنامه رسالت و نشریه شما را نیز می توان از تریبون های این جریان دانست. این گروه امیدوارند در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی اوضاع بهتری بیابند. اگرچه به نظر نمی رسد وضع و وزنشان تفاوت چشمگیری یابد .
در سال ۱۳۹۲ و در تعریفی دقیق تر از طیف اقتصادیون راست منشاء باید از آنها به عنوان اقتصادگرایان متمایل به اقتصاد اسلامی نیز نام برد. گروهی مشتمل بر بازاری های سنتی انقلابی و بازارپیشه و برخی چهره های آكادمیك اقتصاد خوانده نزدیك به رهبران معنوی موتلفه (راست) و به طور خاص آیت اله مهدوی كنی.
اقتصاد اسلامی از منظر اقتصادیون راست منشاء، می تواند گزینه ای جایگزین اقتصاد متعارف باشد. آنها اگرچه هنوز نمی توانند اقتصاد اسلامی را با تعاریف مد نظر آكادمیسین های اقتصاد جهانی، فرموله و ارائه کنند اما بر این باورند كه اقتصاد اسلامی ظرفیت نظری لازم را برای تبیین و ارائه و اجرا دارد.
این دیدگاه دقیقا در نقطه مقابل اقتصادیون جهانی ایرانی است كه در وجود اصل اقتصاد اسلامی تردید جدی دارند. به علاوه برخی اقتصادیون مستقل ایرانی، بر این باورند كه اقتصاد آزاد كنترل شده بهترین گزینه برای اجرا در جمهوری اسلامی ایران است.

اقتصادگرایان اقتصاد جهانی (كارگزاران سازندگی):
اقتصادگرایان اقتصاد جهانی را باید انقلابیونی فن سالار یا تحصیلكرده (صرفنظر از افرادی چون بهزاد نبوی و سلامتی)، دانست كه به دلیل شرایط خاص پس از انقلاب اسلامی و دوران جنگ در اقتصادی با حاكمیت مقتدرانه دولت چپ منصب یافتند. آنها عمدتا كسانی بودند كه در خدمت نظام بوروكراتیك اقتصاد دولتی قرار و در ایام آغازین حضور، نقش اجرا یا مدیریت فن سالارانه را بر عهده داشتند.
این چهره ها چون عیسی كلانتری، محسن نوربخش، طبیبیان، نیلی و...، دانش آكادمیك خود را عمدتا از آمریكا و انگلیس اخذ نموده بودند و قاعدتا به اقتصاد بازار و نظام باز اعتقاد داشتند اما در سال های اول استقرارشان در نظام مدیریتی كشور لاجرم كاركرد مستقلی نداشتند بلكه به عنوان فن سالار و تكنوكرات در دولتِ دو دهه نخست، مقام مدیریتی یافتند و بیشتر نقش مجری و بهبوددهنده سیاست های تحمیل شده ناشی از انقلاب و جنگ بر فضای كشور را بر عهده گرفتند.
چهره هایی اقتصادی كه برخی از آنها البته به اردوی چپ منتسَب بودند اما در مقام نظر شخصی و به اتكای تجارب مدیریتی بعدی، به اقتصاد باز و اقتصاد آزاد، دلباختند. این چهره ها در سال های اقتدار هاشمی رفسنجانی توانستند اعتقادات اصلی و باورهای آكادمیك خویش را در عرصه كشور مطرح و اجرایی كنند: اقتصاد با گرایش آزاد و باز. و البته بعدها افراد غیرآكادمیك اما مجربی چون حسین مرعشی نیز به این جمع پیوستند. با اندكی تسامح، كارگزاران سازندگی و افرادی چون الویری، كرباسچی، انصاری، جهانگیری، زنگنه، نجفی، كلانتری و ... را می توان چهره های اقتصادی منتسَب به چپ یا چپ منشاء هم نامید. حتی بهزاد نبوی را هم می توان به این لیست اضافه كرد.
به عبارتی دیگر در بستر زمان، گروهی از اقتصادگرایان بازیگر در طیف چپ، شكلی منسجم یافتند كه در مقام اندیشه و باور با اقتصادگرایان راست منشاء، هم راستا بودند اما چون موقعیت در گرو وابستگی به دولت موسوی و بعدها هاشمی رفسنجانی تعریف شده بود لاجرم به دلایلی كاملا سیاسی- مدیریتی، خود را مستقل تعریف نمودند و تخم مرغ های خود را در سبد هاشمی چیدند. به مرور زمان این اقتصادخوانده های موقعیت یافته چپ منشاء اما راست فكر، خود را هم از چپ و هم از راست جدا كردند... این گروه بعدها كارگزاران سازندگی را شكل دادند.
كارگزاران سازندگی را می توان به دو جریان نظری و عملی تفكیك نمود.جریان نظری این طیف (نجفی، طبییان، نیلی و مشایخی)، واجد ارزش های نظری در حوزه فرهنگ، اقتصاد و سیاست هستند كه آنها را كمی به مصلحت گرایان و بیشتر به جهانیون پیوند می دهد. جریان عملی این طیف (كرباسچی، مرعشی و كلانتری)، به واسطه سوابق و تمایل بسیار برای حركت در محور اقتصاد نو و بازار جدید، از این استعداد برخوردارند كه در طیف اقتصادگرایان چیدمان شوند.
تفاوت اقتصادگرایان كارگزار با اقتصادگرایان موتلفه در حوزه تخصصی اقتصادی است. كارگزاران عملگرا به فعالیت های اقتصادی در حوزه الكترونیك، بانكداری، زیرساخت های دریایی و هوایی، پتروشیمی و نفت و شیوه های نوین در شبكه توزیع كالاها (با مدل فروشگاه های شهروند و رفاه)، متمایل ترند.
باور كارگزاران نظری-عملی به دخالت حداقلی دولت در اقتصاد، خاستگاهی مشابه با موتلفه دارد.این گروه نیز به دلیل سوابق تجربی و سابقه حضور در مناصب اجرایی-اقتصادی به ویژه در دولت هاشمی رفسنجانی، دلبسته اقتصاد و بازار شدند اما از این مزیت برخوردار بودند كه در سایه نزدیكی و تاثیرپذیری از دانش آموختگان آكادمیك و درك تكنوكراسی، علایق و دلبستگی خویش را در فضای مساعد و شایع اقتصاد باز و مدرن در ایران و جهان، جهت داده، با رویكردی علمی تئوریزه کنند.
وجه افتراق اقتصادگرایان كارگزار با اقتصادگرایان موتلفه و راست پایگاهِ آكادمیك نیز در ارزش های نظری است. كارگزاران مایلند خود را از ارزش های دینی یا سیاسی برهانند. آنها البته به حوزه های نظری تردیدآفرین چون دین و مذهب و دخالت دین در اقتصاد، تمایلی ندارند، چرا كه دین را در این حوزه صاحب سبك یا مدل اقتصادی خاصی نمی دانند.
موتلفه و كارگزاران به واسطه دلبستگی به حوزه اقتصاد، گاه در نقش رقیب نیز قرار گرفته بودند. تلاش برای حضور در كابینه هاشمی رفسنجانی و سكانداری اقتصاد، دارایی، بازرگانی و اصناف و هم چنین دخالت در مناسبات شبكه سُنتی تهیه و توزیع كالا عرصه نزاع و رقابت بود. بعدها هر دو رقیب تلاش نمودند تا در حد امكان و به طور تلویحی خط كشی روشن و نانوشته ای را عملا رعایت کنند: موتلفه در حوزه سنتی اقتصاد و كارگزاران در حوزه های نوین و اقتصاد مدرن. به علاوه سكانداری قوه قضاییه و كمیته امداد مزیت مهمی بود كه برای موتلفه ای ها حفظ شده بود.
می توان احتمال داد كه در دوره نخست سكانداری روحانی، روحانی با چالش توازن اقتصادگرایانِ راست منشاء و اقتصادگرایانِ كارگزار (جهانی) مواجه باشد. و می توان پیش بینی نمود كه در دور نخست، شاهد كامیابی اقتصادگرایان كارگزار باشیم. سهم و نزدیكی هاشمی-روحانی این گزاره را محتمل تر نشان می دهد.
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۰۸:۵۸:۰۳
آقای الف من که از خط دادن شما چیزی دستگیرم نشد ولی اینو میدونم هر دورانی با دوران دیگه فرق میکنه و باید برای هر زمانی نسخه همان زمان را پیچید (1964227) (alef-1)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۲:۴۵:۱۹
دقیقا همین طور است بسیاری از افراد که شما معتقدید روششان عوض شده و انقلابیون سابق نامیده میشوند بنابر شرایط زمان روششان عوض شده و اگر دوباره به زمان گذشته برگردند همان میکنند که قبلا کردند
ضمنا چکیده مقاله شما این بود هرکس در انقلاب نقش داشته و نزدیک امام بوده انقلابی سابق است و آنها که از دور هم دستی برآتش نداشته اند و خودشان و هفت پشت و آبادشان نه در جنگ و نه در انقلاب نقشی نداشته اند الان انقلابی اند
مثلا اگر آب سر بالا برود بعضی ها هم نقشی در انقلاب داشته و انقلابی است ! (1964721) (alef-13)
 
دوستدار دكتر
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۰۹:۲۳:۳۸
اين مطلب از معدود مطالبي است كه حقيقتا بايد خواندنش را به اهل تحقيق پيشنهاد كرد.از الف هم بايد تشكر كرد.متن كم نظير است.از دكتر آقاسي زاده هم بسيار بايد سپاسگزاري كرد (1964264) (alef-1)
 
علی
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۰۹:۴۳:۱۵
تغییر روش یا دید نشان از درست فکر کردن است...
وقتی داری با ماشین توی جاده صاف حرکت میکنی معلومه که با سرعت بالا و دنده سبک حرکت میکنی ولی در سربالایی نمیتونی با اون سرعت حرکت کنی جالب اینجاست توی سراشیبی هم اگه سرعت داشته باشی قظعا واژگون میشی... (1964301) (alef-1)
 
سعید اسدی
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۰:۱۷:۴۶
1.سلام خدمت دکترگرانقدر.
2.سپاس از توصیف دقیق شان از نوسانات سیاسی احزاب و رجل سیاسی کشور طی 35 سال گذشته.
3.به نظر،آشفتگی موجود درسپهر سیاسی ایران ونوسانات موجی منتج ازآن، ریشه درفقدان احزاب سیاسی (بیشتر از دو حزب)ساختار مند ونظام دار داشته باشد.زیرا وجود احزابی با ساخت و نظام تعریف شده،منسجم،هدفمند،روشمندو جهت دارموجب میگرددکه اعضایشان نیز درخصوص موضوعات فرهنگی،اجتماعی، سیاسی،اقتصادی ومحیطی؛چه درسطح ملی وچه درسطح بین المللی از نظرگاه و دیدگاه های نسبتا پایداروشفافی برخوردارباشند.درواقع این تغییرات شدید جوی در سپهر سیاسی ایران ،بیش از هرچیز ریشه در عدم وجود واقعی احزاب بایسته و پدر مادردار دارد.
4.دکتر عزیز،یک نگاه به عنوان برنامه های پنج ساله توسعه کشور بیاندازید؛چه خواهید دید؟توسعه اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی.حال انکه از عامل سیاسی ردی و اثری نیست!!چرا؟این در حالی است که پدیده انقلاب اسلامی بیش از هرچیز یک پدیده سیاسی است وبه تبع آن پدیده جمهوری اسلامی نیز یک پدیده تمام قد سیاسی است وجالب آنکه یکی از مهمترین انگاره های فکری معمار انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران،پیوند ودرهم تنیدگی ناگسستنی دین وسیاست ازهم است!!حال جا دارد که پرسیده شودچرا در عنوان برنامه های پنج ساله توسعه، عامل سیاسی قید نشده است؟!
5.خب درچنین شرایطی،احتمال تغییر بینش،روش ومنش سیاسی درنزد همه فعالان این عرصه وجود داردو حرجی برآنها نیست.افزون براین ،سپهرسیاسی جهان دایما در حال تغییروتحول است فلذا به تبع آن سپهر سیاسی یک کشورنیزناگزیر از تغییر وتحول خواهدبود.چون درغیر اینصورت ازحیات موثرش دورخواهدماند.
6.باردیگربه خاطر وقتی که گذاشتیدواین تحلیل رفیع را ارایه دادید،سپاسگزاری مینماید. (1964368) (alef-1)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۰:۲۲:۰۴
سپهر سیاست وقتی اعتلا میابد که: اولا" زندانی سیاسی نداشته باشیم دوما"همه جناحهای سیاسی آزادانه نظراتشان را اعلام کنند.سوما" دغدغه قطع نان باعث نشود مردم عقایدشان را خود سانسوری کنند (1964383) (alef-1)
 
محمد
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۰:۴۲:۲۶
مقاله خوبی بود اما یک گروه عمده سیاسی اقتصادی را شما فرانوش کردی گروه تازه تحت عنوان شرکتهای شبه دولتی و شبه نظامی در دوران احمدی نژاد از بی قانونی و عدم نظارت دستگاه های نظارتی و نیز تحت عنوان دورزدن تحریم یک شبه ره صد ساله پیمودند . و الان وزنه ای در بازار ایران هستند (1964425) (alef-1)
 
احد
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۰:۴۳:۳۹
از الف و نيز نويسنده تحليل گرش بسيار سپاس.مطلب خواندني،بي طرفانه و دقيقي است.دست مريزاد. (1964427) (alef-1)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۱:۰۱:۴۲
زحمت زیادی کشیدند و وطبقه بندی مناسبی نیز هم انجام داده اند ای کاش همه مخالفان دولت در چارچوب استدلال مشخصی نظراتشان را اعلام کنند تا ادم لااقل رغبت به مطالعه آن داشته باشد و احیانا بهره هم ببرد (1964467) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۱:۱۸:۵۸
مقاله جالب و پر محتوایی بود. با تشکر (1964507) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۱:۱۹:۳۳
مقاله بدی بود!
آخه این چه تقسیم بندی ای است که میرحسین و محتشمی و هاشمی را در یک گروه قرار می دهد با وجود اینکه طرفداران هریک تفاوت های آشکار دارند؟ (1964509) (alef-13)
 
مرتضی
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۴:۳۶:۵۰
نه تنها طرفدارانشون بلکه خودشون هم تفاوت های آشکاری دارند. در مورد طیف احمدی نژاد هم هیج چیزی آورده نشده. همین طور اصولگرایان معتدلی مثل لاریجانی و ... به نظرم تقسیم بندی جامعی و مانعی نبود (1965081) (alef-10)
 
حميد
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۵:۲۴:۴۸
طرفداران معمولا نقش سرباز را در يك پادگان بر عهده دارند...ناراحت نشو. ..اين اگر نويسنده را بشناسيد متوجه مي شويد كه متن خيلي فني نوشته شده است!
حميد (1965191) (alef-13)
 
رویا
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۱:۳۳:۰۰
الف این مقاله نشون میده واقعا داری بی طرفانه به قضایا نگاه می کنی. البته این نکته رو هم باید در نظر گرفت که انسان موجود متغییری هست و دائم در حال تغییر، دیدگاه انسان در گذر زمان تغییر میکنه و نباید به افراد از اینکه تغییر عقیده داده اند ایراد گرفت. به هر حال سپاس از این مقاله (1964542) (alef-13)
 
علي
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۲:۰۵:۱۱
خوب نوشتيد:
"علیرغم طولانی بودنِ اجتناب ناپذیر و تفاوت برخی از نگرش ها با نگاه «الف»، از ظرافت های تحلیلی کم نظیری برخوردار است". (1964625) (alef-13)
 
جلالی
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۲:۱۶:۳۴
مطالبی که مربوط به تقسیم بندی های اقتصادی است اشتباه و خلاف واقع است. باید توجه داشت مفهوم اقتصاد چپ و راست مصطلح در عرصه علمی با آنچه در ایران متداول شده است، تفاوت بنیادین دارد. از منظر علمی رایج، دکتر مومنی یا دکتر راغفر اقتصاددان چپ و دکتر نیلی یا دکتر طبیبیان اقتصاددان راست هستند. متاسفانه مولف این یادداشت مسائل سیاسی را با مسائل اقتصادی در هم آمیخته است، بهتر بود به جای اقتصاددان چپ و اقتصاددان راست در این یادداشت، از عنوان اقتصاد منتسب به جریان راست سیاسی و اقتصاد منتصب به جریان چپ سیاسی استفاده می شد. (1964654) (alef-13)
 
احمد اكبري
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۴:۲۸:۲۷
اتفاقا اگر دقيق مطلب را بخوانيم متوجه مي شويم اين متن بسيار عالمانه نوشته شده است.فقط كافيست ديدگاههاي طبيبيان و مشايخي را در سالهاي بسيار دور بخوانيم.بعلاوه بسياري از افراد كه نامشان اقتصاد دان است بيشتر اقتصاد خوانده اند نه اقتصاد دان.
اگر هاشمي نبود نيلي هم چندان مطرح نميشد.اقتصا دانان وطني فقط در توصيف تبحر دارند و در ارائه نسخه عملي درمانده اند. (1965056) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۴:۳۱:۰۹
"بهتر بود به جای اقتصاددان چپ و اقتصاددان راست در این یادداشت، ..."

نويسنده در اين مطلب از چنين عبارتي استفاده نكرده است.مطلب را خوب بخوانيد،تا بتوانيد بدرستي اظهار نظر كنيد.

سعيد احمدي (1965063) (alef-10)
 
امیر دانایی
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۲:۴۶:۴۷
باید دید نظام سیاسی کارآمد چه ویژگی هایی دارد؟ومعمولا درچه فرآیندی این ویژگی ها بروز وظهور پیدا میکنند؟ودیگر اینکه رفتارسیاسی اثربخش در نزددولت مردان،سیاستمداران و فعالان سیاسی تحت چه شرایطی به وقوع می پیوندد؟و دست آخر اینکه نقش فرهنگ دراین راستا چیست؟چون این طور به نظر میرسد که ازهم پاشیدگی ودرهم ریختگی موجوددر لایه سیاسی کشوروفرازوفرودهای افراد سیاسی دراین بالا وپایین شدنها بیش از هرچیز ریشه در فرهنگ به ویژه فرهنگ سیاسی داشته باشد! (1964728) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۳:۰۵:۳۸
جالبه که بعضی ها (حامیان احمدینژاد) تمام جریانات ایران را به دو قطبی احمدی نژاد - هاشمی خلاصه می کنند درصورتی که جدا از جریاتات مختلف و مهم تر احمدی نژادی پشت هاشمی صدها اسم ردیف میشود اما احمدی نژاد خودش است و خودش! (1964789) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۴:۰۲:۵۴
تغییر رفتار با توجه به شرایط کشور و جهان عاقلانه ترین رفتار است. (1964981) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۱ ۰۲:۲۷:۵۱
تغییر در رفتار یا کوتاه آمدن از اصول (1966385) (alef-13)
 
محمد پارسا
۱۳۹۲-۱۱-۲۰ ۱۴:۲۴:۵۵
تتراگونال یعنی چهار وجهی (ضلعی ) در صورتیکه ظاهراً سپهر سیاست مورد نظر آقای دکتر آقاسی زاده پنج ضلعی است . مناسبتر بودچنانچه آقای دکتر حتماً تاکید بر استفاده از کلمه لاتین داشتند ، عنوان مقاله را "پنتاگونال سپهر سیاست ایران " انتخاب می نمودند . (1965045) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۴ ۰۰:۵۳:۱۹
گروه پنجم اقتضائیون یک بخش اربیتالی و بی اساس است، نمی شود آن ها را یک ضلع سیاسی مجزا در نظر گرفت (1971955) (alef-6)
 
ا-محمودی
۱۳۹۲-۱۱-۲۱ ۰۱:۰۰:۵۵
به نام خدا

من خودم را می بینم که از سن 25 سالگی تا الان که 44 ساله هستم نسبت به شرایط ( به غیر از ایدئولوژی ) کلی تغییر نگرش داشته ام که البته این تغییر نگرش از جهت خودم نوعی تکامل دیدگاهست
حال اگر همین تکامل دیدگاه را در اشخاص مختلف ببینم چگونه میتوانم به آن ایرادی وارد نمایم ؟
خود نویسنده مطلب میتواند تغییرات نگرشش را بررسی کند و ببیند که گاها مصلحت خلاف میل شخص است و با توجه به همین مصلحت نگری و عاقبت بینی مسیر زندگی آینده معلوم میشود و بسیاری از این ریز بینی ها از نظز من تغییر تاکتیک زندگی محسوب میشود
البته منظور من اشخاصی که ایدپولوژی شان دستخوش تغییر شده نیست بلکه در مورد افراد ثابت قدم و استوار در حدود شرع و عرف عرض کردم
خداوند به سیاستمداران دلسوز و ما جملگی حسن عاقبت عنایت فرماید
انشاالله (1966332) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۱ ۰۱:۲۴:۳۳
ضمن تشكر از نويسنده محترم به نظر مي رسد نامگذاري هاي انجام شده (با فرض صحت جريانهاي ذكر شده) نامانوس هستند و نميتوانند بعنوان يك دال، اثر عميق و ماندني در ذهن ايجاد كنند
مضافا اين كه اطلاق لقب انقلابيون به طيف خاصي كه بخش بزرگي از ان، انقلابي گري را محملي براي قدرت طلبي قرار داده و با اصرار به تعريف خود زير گفتمان رسمي نظام، نوعي نفاق را پنهان مي كند، واقعا بي انصافي نسبت به انقلابيون واقعي است
انقلابي واقعي ، دروغ نمي گويد، تهمت نمي زند، با عوام زدگي مخالف است، از خدا مي ترسد و خودش را براي انقلاب فدا مي كند، پس كساني كه با جذب بودجه از نقاط خاص نظام، نگران موقعيت مالي، مقامي و قدرت خود هستند را نمي توان انقلابي دانست، و البته كه انها از خدا مي خواهند كه اين عنوان را مصادره كنند و شما چنين كرده ايد (1966359) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۱ ۰۱:۵۰:۴۹
با سلام

دکتر عزیز مرقومه شما دارای رویکردی به ظاهر بی طرفانه ولی در عین حال جانبدارانه نسبت به شخصیت های سیاسی بود که تلاش داشت انان را درقالبهای سیاسی و اقتصادی تقسیم بندی کند اما دارای یک ایراد اساسی بود و ان که با ذکر مصادیقی فقط از گدشته افراد یاد کردید و بجز یکی دو مورد که بدیهی بود (مثل مخملباف ) در اکثر موارد به نحوی داد سخن داده بودید که مثلا فلان شخصیت درگذشته چنین دیدی یا نظری داشته و منبع هم ذکر کرده اید اما هیچ ادله یا منبعی برای وضعیت فعلی که الان چگونه هستند ذکر نکردید.
به طور مثال ایا الان هاشمی رفسنجانی به استناد کدام سخنش با حرف های دهه 60 خود مخالف است . خوب بود این را در یک جدول می اوردی

تغییر سیاست یا انعطاف در برنامه از محسنات یک نظام است که امروزه به ان نرمش قهرمانانه می گویند مهم حفظ اصول است .

زیبا و کامل بود که می گفتید کدامیک از این شخصیت ها اصول را تغییر داده یا در صدد ان هستند .

اینکه یک سیاستمدار امروز بگوید مرگ بر امریکا بعد روز دیگر برای کم شدن شرارت هایش با این شیطان مذاکره کند همانطور که حضرت اقا گفتند این تغییر نگاه نیست بلکه تغییر رویه است . حوادث و دوران پرتلاطم 35 سال انقلاب این رویه ها را اجتناب ناپذیر کرده است. خوب بود می گفتید پرجمداری این رویه ها گاه زمانی با یک سردار و گاه زمان دیگری با سردار دیگری بوده است .

دکتر عزیز خوب بود در ابتدای مقاله خود برای جوانان امروز که در سال های 56 و 57 و 58 نبودند ذکر می کردید که انقلاب ما محصول اجتماع طیف متکثر ورنکارنگی از حضور تمامی جریانات سیاسی بود که با رهبری اما راحلمان پیروز شد و با مرور زمان و ثبات نطام و انقلاب این طیف ها
در قالب های متداول انقلاب که گاه به صورت حزب و گاه به صورت جناح و گاه به صورت خط و جناح ظهور پیدا کردند به دنبال پیاده کردن منویات خود بودند اما همه انان (به جز معاندین و گرو هک های ضد انقلابی ) به قول حضرت امام در منشور برادری در یک اصل ثابت بودند انهم حفظ انقلاب بود.



درپایان این ترمنولوژی را باید بر مینای پذیرش و عمل به قانون اساسی که مردم به ان رای دادند تقسیم بندی می کردید تا مبنای رفتار افراد و شخصیت ها با میزان رای مردم سنجیده می شد.


و سخن اخر اینکه چرا دراین مقاله به خود سانسوری دست زده اید و از نقش بی بدیل رهبری در ارئه رهنمود های اقتصادی و سیاسی که چراغ راه دولت ها در طی این بیست وپنج سال گذشته بوده است سخنی به میان نیاورده اید. (1966369) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۱۱-۲۱ ۱۳:۰۲:۲۶
جناب آقای دکتر
اصول گرایانی که مهمترین اصل را عدم پایبندی به اصول قرار داده اند و یا اصلاح طلبانی که اصلاح را در دیگران جستجو کرده و هرگز حاضر به اصلاح خود نیستند در کجای این دسته بندی حضرتعالی قرار دارند. (1966868) (alef-13)
 
داریوش
۱۳۹۲-۱۱-۲۱ ۱۴:۲۰:۲۷
با سلام و سپاس از آقای دکتر آغاسی زاده و تشکر از سایت الف .
امیدوارم تغییر در نظرات و دگردیسی در افکار و اندیشه های مسئولین، و مصلحت اندیشی های آنان، نه با هدف استفاده از فرصت های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی احتمالی، که، نتیجه تعقل و تدبر در اندبشه های گذشته شان، و نیز درک واقعیتهای جهان امروز باشد. گرچه تغییر دیدگاهها، بهر دلیلی که صورت گیرد ، در سایه امکان نقد واقعی توسط مکانیزمهایی که برای جوامع امروزی لازمست، می تواند منشاء اثرات مفید باشد. طبیعی است گفتار و اعمال گذشته بسیاری از مسئولین سابق و حال حاضر کشور قابل دفاع نباشد، و هستند کسانی که گذشته خود را مورد نقد قرار می دهند، و در مواردی سعی دارند آنرا با توجه به شرایط و بسترهای گذشته توجیه کنند، آما برغم گذشته نه چندان قابل دفاع ، آنچه که باعث توجه و اقبال مردم به برخی از مسئولین در انتخابات چند دوره اخیر ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس شورای اسلامی، بویژه از خرداد 76 به بعد شده است، همین چرخشهای سیاسی آنان بوده است. شرکت مردم در انتخابات و گرایش شان به سمت چرخش کنندگان را نباید بحساب حافظه تاریخی ضعیف مردم ایران (که برخی به آن معتفدند) گذاشت. گرچه این اعتقاد هم وجود دارد که شرکت مردم در انتخابات، در مواقعی، نه برای انتخاب فردی مناسب، که با هدف جلوگیری از انتخاب نشدن فردی نامناسب صورت می گیرد، و شاید هم بیانگر این حقیقت باشد، که مردم با نگاه خوشبینانه به آینده، جفا کنندگان در حق شان را می بخشند، ولی ممکن است اعمال و رفتار شان را سالها در اذهان شان نگه دارند و فراموش نکنند. در ابنحال انتظار اینست که چرخش ها و تحولات ایجاد شده منشاء اثرات مثبت برای مردم و کشور باشد. و این امید را همچنان زنده نگه دارد که در آینده با تغییر نگرش ها و چرخشهای بیشتر، شرایطی فراهم شود که همه مردم از هر قوم و قبیله ای ، با هر تفکر و اندیشه ای و هر دین و اعتقادی، با استعانت از خداوند بیتا و بهره گیری از ن عقل و هوش و چشم و گوش و زبان و استفاده استعدادهای موجود، به کمک هم به آبادانی مملکت بپردازند. بزرگان و مسئولین باید بپذیرند که آنان وامدار مردم کشور خویشند، و اگر در گذشته اعمالی را مرتکب شدند که هم اکنون آنرا نمی پسندند، بهتر است با کمال شجاعت مسئولیت آنرا بپذبرند و از جفا شوندگان عذرخواهی کنند. در اینصورت مطمئن باشند مردم هم آنها را می بخشند و اقبال عمومی نسبت به آنان چند برابر خواهد شد. صاحبان قدرت باید بدانند که ایران حانه همه ایرانیان است ، و ملت نیز با همه بدیها و خوبیهایشان به این خانه تعلق دارند. بنابراین لازمست همه در آبادانی آن نقش خود را ایفا کنند، بدینمنظور بهتر است مسئولین با سعه صدر بیشتری فرصت دهند که مردم در کنار خدمت به کشور فرصت بیان آزادانه افکار و نظرات خود را بیابند، نه اینکه با سخت گیریهای غبر لازم موجبات خروج نخبان را از مملکت، و شکار آنان توسط کشورهای در کمین را فراهم کنند، و یا با کوته بینی و کج نظری عده ای را به عزلت رانیم، و فرصت بهره بردن از توانمندی و دانش و تجربیات شان را از مردم و کشور سلب نمائیم. در اینصورت است که می توان امیدوار بود که فرزندانمان به آینده ای روشن تر دست یابند. (1967123) (alef-13)
 
فراهانی
۱۳۹۲-۱۱-۲۲ ۰۱:۱۰:۵۵
اینها همه بهانه است، دعوا بر سر قدرت است، این تغییر دیدگاهها و نگرشها نیز جهت بدست آوردن قدرتِ حداکثری است (1968821) (alef-13)
 
۱۳۹۳-۰۶-۰۲ ۱۵:۱۶:۴۰
نویسنده افراد را مبنای تحلیل خود قرار داده و تصور کرده چون نگاه و نظر افراد تغییر کرده پس جریانهای سیاسی نیز تغییر کرده در حالی که اینگونه نیست از گروههای معاند و برانداز که بگذریم از بدو انقلاب سه گروه در کشور فعال بوده اند 1- جریان چپ 2- جریان راست 3- جریان ملی مذهبی این جریانها در طول زمان نامهای مختلفی برای خود برگزیده اند و افکار و عقاید و نظراتشان نیز دچار تغییراتی گاها وسیع و بزرگ شده اما در واقع ادامه همان سه جریان هستند در این بین فقط گاهی در زمان انتخابات بخاطر کسب آراء مردم برخی نامزدها شعارهای التقاطی نیز داده اند آنچه موجب تکثر احزاب در ایران شده دعوای اعضای آنها برای کسب مقام است نه اختلاف در سیاستها و خط مشی ها (2337092) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.