«غیرت عشق، زبان همه خاصان ببرید
از کجا سرّ غمش در دهن عام افتاد»
الصلوه و السلام لمولاتنا فاطمه الزهرا(س)
و علي الجوهر القدسيه و التعين الانسيه
صوره النفس الكليه، جواد العالم العقليه
بضعه النبويه، مطلع الانوار العلويه
عين عيون الاسرار الفاطميه
شجره اليقين، سيده النساء العالمين
المعروفه بالقدر المنير
قره عين الرسول، الزهراء البتول
در نوشتار پيشين تا بدانجا سخن گفتيم كه اسماء الهي مشيتهاي پروردگار هستند و آفرينش در كانون تلاقي اسماء الله است. همه عالم مظاهر اسماء الهي است. اسماء حسني كه خارج از حد احصايند، تمنيات شئون الهي و خصوصيات سنت عملي و صور عيني خلق شده توسط او هستند.
اولين نور آفريده شده، نور محمدي(ص) نمونه انسان كامل و خليفه الرحمن است، براساس احاديث نقل شده از اهل بيت نبي(ص) كه مورد قبول عامه است و در جوامع روايي شيعه و سني نقل شده است. نور نخست و يا روح نخستين و به تعبير ديگر عقل اول و يا قلم صادر و يا قلم نخست، در بين اصحاب معنا با بيش از شصت عنوان ياد شده است كه تاثيرات و نقش و جايگاه آن را در عالم تكوين نشان ميدهد و ماحصل آن اين است كه: «كل شي احصيناه في امام مبين» علم به همه چيز در وجود امام مبين نهاده شده است.
از نور اول، نور دومي پديد آمد كه وجود شريف وصي پيامبر است و از اين دو نور، نور سوم كه مظهر فاطمه(س) بنت رسول الله(ص) است پديد آمد و سپس انوار دو فرزند پيامبر، حسنين(ع) از آنها خلق شد و بقيه آفرينش از اين انوار خمسه پديد آمد. براي طرح و تبيين اين بحث از رواياتي بهره گرفته شد و براي تيمن، اين حديث شريف را نيز از جناب ابن مسعود كه از كاتبان وحي و مورد وثوق عامه و خاصه است نقل ميكنم. توضيحات مبسوطي كه ذيل اين حديث مبارك خواهد آمد، به تشريح و تفهيم اين بحث كمك ميكند.
ابن مسعود ميگويد: «ديدم علي (ع) را كه مشغول نماز است و در ركوع و سجودش خداوند را چنين ميخواند: (اللهم بحق محمد (ص) عبدك اغفر للخاطئين من شيعتي ) پروردگارا به حق بنده مقربت (محمد ص) خطاكاران از شيعيان مرا ببخش. از نزد او خارج شدم و به محضر رسول الله(ص) شرفياب شدم. ايشان را نيز در حال نماز يافتم. ديدم كه ايشان در نماز خود ميفرمايد: (اللهم بحق علي (ع) عبدك اغفرللخاطين من امتي) خداوندا خطاكاران از امت مرا به حق علي (ع) بنده مقربت علي ببخش.
از آنچه ديده بودم، در من وحشت و ترديد بزرگي ايجاد شد. وقتي نماز رسول الله(ص) تمام شد، به من فرمودند: اي پسر مسعود آيا كافر شدي بعد از اينكه ايمان آوردي؟
عرض كردم: ابدا چنين نيست بلكه ديدم علي(ع) را كه خداوند را به حق شما طلب ميكرد و شما را ديدم كه خدا را به حق علي (ع) ميخوانديد. پس ترديد كردم كه كدام يك از شما نزد خدا مقربترند.
پيامبر (ص) فرمود: اي پسر مسعود بنشين. پس در مقابل ايشان نشستم. آن حضرت فرمود: «ان الله خلقني و عليا من نور قدرته قبل ان يخلق الخلق بالفي عام اذا لا تسبيح ولا تقديس.» خداوند من و علي (ع) را از نور عظمت و بزرگي خود خلق كرد، هزار سال قبل از آنكه ساير مخلوقات را بيافريند. زماني كه هيچ تسبيح و تقديسي وجود نداشت. ففتق نوري، فخلق منه السموات و الارضين و انا والله اجلّ من السموات و الارضين و فتق نور علي بن ابي طالب (ع) فخلق منه العرش و الكرسي و علي بن ابي طالب عليه السلام و الله افضل من العرش و الكرسي و فتق نور الحسن (ع) فخلق منه اللوح و القلم. و الحسن عليه السلام و الله افضل من اللوح و القلم. و فتق نور الحسين(ع) فخلق منه الجنان و الحور العين و الحسين عليه السلام والله افضل من الحور العين ثم اظلمت المشارق و المغارب فشكت الملائكه الي الله تعالي ان يكشف عنهم تلك الظلمه فتكلم الله جل جلاله كلمه فخلق منها روحا ثم تكلم بكلمه فخلق من تلك الكلمه نورا فاضاف النور الي تلك الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهي فاطمه الزهراعليها السلام. و لذلك سميت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات»*
سپس فرمود:
خداوند نور من را شكافت و از آن آسمانها و زمين ها را آفريد و سوگند به خدا كه من از آسمانها و زمين برترم. سپس نور علي(ع) را شكافت و از آن عرش و كرسي را آفريد و سوگند به خدا كه علي (ع) از عرش و كرسي برتر است.
و پس از آن نور حسن را شكافت و از آن لوح و قلم را آفريد و سوگند به خدا كه حسن (ع) از لوح و قلم برتر است و خداوند نور حسين (ع) را شكافت و از آن بهشت و حور العين را آفريد و سوگند به خدا، حسين از بهشت و حور العين برتر است.
سپس همه هستي از شرق تا به غرب در تاريكي فرو ماند. ملائك بر پروردگار از آن همه تاريكي و ظلمت شكايت كردند و خواستند كه پروردگار تاريكي را از ايشان برطرف كند. پروردگار براي اجابت خواسته آنان كلمه اي فرمود و از آن كلمه روحي خلق گرديد. سپس كلمهاي ديگر فرمود و از آن كلمه نوري خلق شد. پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترين مكان عرش قرار داد. همه عالم از شرق تا غرب نوراني شد. آن روح آميخته به نور خلق شده از لطف پروردگار كسي نيست جز فاطمه زهرا عليها السلام و به همين دليل او را زهرا(س) ناميدند. زيرا نورش آسمانها را روشن ساخت.
پيشتر بيان شد كه امام باقر(ع)ميفرمايند: اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف است و ما اهل بيت پيامبر هفتاد و دو حرف آن را در نزد خود داريم و يك حرف از آن در نزد خداوند مكنون و مخزون است. در حديث ديگر از امام صادق (ع) خوانديم كه: خداوند هر هفتاد و سه حرف را براي پيامبر خود جمع كرد و بر او آشكار ساخت و سپس ميفرمايند كه هفتاد و دو حرف را در نزد او به وديعه گذاشت. پس به فرموده معصوم، هر هفتاد و سه حرف در نزد پيامبر(ص) آشکار است. همچنین عنوان شد که اوصیاء پیامبر(ص) مظاهر اسماء الحسني و مظاهر هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند در نزد پيامبر هستند. يك اسم (يا يك حرف) باقي ميماند كه به عنوان اسم مستاثر از آن ياد شده است و در غيب مكنون است.
به فرمايش برخي از عالمان دين و از جمله حضرت امام خميني(ره) اسم مستاثر نيز به اقتضاء اسم بودن لاجرم بايد مظهري داشته باشد، ولي مظهر آن نيز، مانند خود اسم مكنون و در خفا است و بر همه كس آشكار نيست.
اين كه اسم مستاثر مظهري دارد، يعني اينكه بايد در عالم عين (واقعيت عيني)، نمونهاي واقعي و متمثل براي آن باشد. اما اينكه اين مظهر در عين واقعيت، در خفا است، يعني اينكه براي كسي و يا كساني آشكار است و براي ديگران مستور است. به راستي اين اسم كه حقيقت آن در غيب الغيوب عالم معني، مستتر و مكنون است و علم غيب خداوند از آن جاري است و در عالم عين، نمونه و مظهر آن براي برخي آشكارا و در عين حال مستور است، كيست و براي چه كسي آشكار است؟ سخن معماگونه را چگونه بايد تحليل كرد.
به طور يقين اين اسم و مظهر آن تنها براي وجود خاتم النبيين (ص) آشكار شده است. چنانكه امام صادق (ع) به اشاره بر اين نكته تصريح كردهاند: «خداوند همه حروف اسم اعظم را براي پيامبر جمع كرد» دوازده امام معصوم (ع) مظاهر هفتاد و دو حرف از اين اسم هستند. آن وجود مباركي كه سبب شده تا اين هفتاد و دو مظهر براي پيامبر جمع و آشكار شود، چه كسي ميتواند باشد؟
وجود نازنيني كه از اسرار آفرينش قلمداد شده و ناموس هستي است. خداوند در عالم غيب، حقيقت وجودي و نوراني او را در غيب الغيوب خود به عنوان گوهري ممتاز و بي مثال مستتر كرده است.
اين سرالاسرار آفرينش كه به حكم ناموس الهي در آثار غيرت الهي مستتر است و كسي را ياراي نزديكي به حريم ملكوتي او نيست و در بيان معصومين (ع) نيز به طور رمز و اشاره مرتبت بي مثال او مورد تكريم و تقديس قرار گرفته است. از اين رو بر صاحب ناتوان اين قلم كه در زمره ناداشتترين اجزاء ممكنات است، چنين ناسپاسي و اين خطاء بزرگ نرود كه به آشكارا سخن گويد و گوهر مستتر آفرينش را كه دست غيب در پي حفظ حرمت و تكريم، در مكنون داشتن او ميكوشد، از سر كم خردي و فقر معرفتي، حقيقتي بسيط و جاري را كه هرگز تعيين نپذيرد و به تعريف در نيايد، با كلامي نسنجيده و به فهم قاصر خود متعين نمايد.
اما از آن جايي كه حقيقت اين سر مستتر با حقيقت وجودي آدمي درآميختگي دارد، لاجرم گريزي از آن ندارم تا كه اين حقيقت شگفت را در خور فهم اندك بين خود تحليل و تببيين كنم. لذا به اشاره و رمزوارگي از آن درميگذرم كه كشف آن را به عهده صاحبان خرد و اهل تميز و تامل وا مي گذارم. به واقع چه شباهتي است بين آن حقيقت ممتاز هستي و وجود نازنيني كه پيامبر (ص) فرمود كه حقيقت وجودي او را كسي در نيافت مگر من! و در مرتبه ديگر، كسي اين حقيقت شگفت هستي را نفهميد مگر من و علي(ع)!
حقيقت بلندي كه براي تكوين وجود ظاهري او، پيامبر (ص) بايد، مراتب و مسالك و رياضتهايي مثل: روزهداري و شب زندهداري و خلوت و عبادت و ترك فراش و محارم را متحمل شود و پس از آن از طعام بهشتي تناول نمايد. حقيقت بلند مرتبهاي كه براي تنزيل در اين عالم، بر قلب با شكوه پيامبر فرود ميآيد و براي ايشان سكينه و وقار را به ارمغان مياورد و حقيقت ليله القدر و حقيقت قدرالله و حقيقت يازده قرآن ناطق و روح قدسي را به رسول الله (ص) ارزاني ميدارد.
حقيقتي از قدر الله كه تنزيل ايشان به عالم شهود و تبييين مقام اسم اللهي شان، تنها وابسته به وجود پامبر (ص) بود. براي همين بعد از شهادت پيامبر (ص) زمينه و بستري بر ادامه حيات ايشان وجود نداشت و پس از شش ماه از درگذشت پیامبر خدا(ص) او نيز عالم ظاهر را ترك نمود. و به جز پيامبر (ص) و به جز وصي او كسي را از اين حقيقت نوراني وقوفي حاصل نشد.
حقيقت والايي كه امام صادق(ع) در پاسخ به ياران خود، در پي استفسار از كشف حقيقت نوري كه در طور به موسي (ع) تجلي يافت و در ادعيه ما ثوره در اين باره ميخوانيم:
«و بمجدك الذي تجليت به لموسي كليمك عليه السلام في طور سيناء ولابراهيم عليه السلام خليلك ...»
امام ميفرمايند: «آن نور، جلوهاي از نورانيت جده ما فاطمه زهرا بنت رسول الله است» كشف حقيقت را برعهده فراست خواننده فهيم واگذارم كه اگر بنا باشد براي اسم مكنون الهي مظهري در اين عالم وجود داشته باشد و به فرمايش حضرت امام خميني (رحمه الله عليه) «به اقتضاء اسم بودن، بايد مظهري براي آن باشد، زيرا كه پيدايش اسم به اقتضاء حاجات ممكنات است كه به آن تمسك جويند.»
چنين اسمي چگونه مظهري ميتواند داشته باشد؟ كدام مظهر و حقيقت ملكوتي است كه در برزخ غيب و شهود، جز براي رسول خدا(ص) براي كسي آشكار نشد و منشاء و مبداء مجموع آوردن هفتاد ودو اسم اعظم براي رسول الله (ص) گرديد.
همان وجود ولايت مداري كه امام صادق(ع) درباره او فرمود:
«نحن حجه الله عليكم و جدتنا فاطمه حجه الله علينا»
(ما امامان حجتهاي خدا بر شما مردم هستيم و مادر ما فاطمه (س) از جانب خدا حجت بر ما امامان هستند)
درباب اسم گفته شد كه: اسم علامت و نشانه هر چيز است. هر شيئ با اسم كه نشانه اوست شناخته مي شود همچنين اسم، صفت است كه براي موصوفي وضع شده است. درخصوص اسماء الهي به عنوان مثال: غفار اسم است براي صفتي كه به واسطه آن خداوند ميآمرزد و يا ستار نام صفتي است كه خداوند با آن عيب پوشي و پردهپوشي ميكند. به همين ترتيب هر اسم خدا نشانه يك صفت اوست. ولي اسم الله اسمي جامع براي ذاتي است كه داراي جميع صفات كمالي است.
اين نوع اسماء را لفظي ناميدهاند. برخي از اسماء نيز اسماء آثاري خداوند است، چنانكه عناصر موجود در آفرينش مثل: آب وخاك و آتش و هوا و رعد و برق و.... هر يك اسم آثاري هستند. همه پديدههاي عالم آفرينش، حتي ملائكه مظهر يك صفت و اسم بيش نيستند. ملائكه بعضي راكعند و بعضي قائمند و برخي ديگر قانتند و قابليت صفات ديگر را ندارند.
ولي آدم جامع جميع صفات خداوند است و به همين جهت آيينه تمام نماي خداوند است. چنانكه اشاره شد، براي ما انسانهاي معمولي خداوند سه اسم مبارك خود را با اركان آنها و مشتقاتي كه از آن برميخيزد و اسماء الحسني را تشكيل ميدهد، قرار داده است. لذا براي انسانهاي عادي امكان بهرهمندي از اين سه اسم و مشتقات آن ميسري است.
اين مسئله با واقعيت ذاتي و هويت ما، يعني موجود ناپيدايي كه در درون ما قرار دارد و اصطلاحا آن را روح ميخوانيم ارتباط مستقيم و بالذات دارد كه در مسير اين نوشتار معلوم خواهد شد. مسئله علم و اراده و اختيار ما نيز از طرف ديگر با اين موضوع ارتباط مستقيم دارد. بنابراين آن آدمي كه مستجمع جميع صفات خداوندي و مظهر همه اسماء الهي است ما نيستيم.
بلكه بلاشك آنها انبياء الهي و اوصياء گراميشان هستند كه درصدر آنها حضرت خاتم النبيين (ص) قرار دارد كه مظهر حقيقي اسماء الهي، خليفه خداوند در روي زمين و داراي علم و اختيار او است. لذا تنها انبياء الهي و محمد (ص) و آل محمد عليه السلام هستند كه وقوف كامل به اسماء الهي دارند. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه شرايط ذاتي و حقيقت وجودي آن بزرگواران به نسبت وقوفي كه به اسماء الهي دارند با بقيه بني نوع بشر متفاوت است و به همين نسبت ميزان علم و اختيار آنها نيز متفاوت است. چنانكه براساس روايتي كه گذشت، پيامبر اسلام و اهل بيت طاهرين او نسبت به علوم الهي و علم به گذشته و آينده عالم و آنچه كه در علم خداوند آمده است، اطلاع كامل دارند.
بنابراين بايد گفت اينكه برخي به استناد اينكه پيامبر (ص) فرمودهاند: «انا بشر مثلكم» يا به استناد برخي از آيات قرآني تصور ميكنند پيامبر (ص) و جانشينان گراميش هيچ تفاوتي با ما ندارند، حرف بيريشهاي است. كه در ادامه مباحث، بيشتر پيرامون آن سخن خواهيم گفت. اينكه پيامبر (ص) و ائمه طاهرين از جنس بنيآدم هستند و در زيست همسان و همانند بقيه آدميان هستند، ثابت نميكند كه مزيت و برتري نسبت به بقيه هم نوعان خود نداشته باشند. بلكه به اقتضاء اينكه انسان كامل و نمونه عالي و سرمشق فرزندان آدم هستند و به حكم اينكه خليفه و جانشين خداوند در زمين هستند، بايد مزيتهايي داشته باشند.
خليفه و جانشين خداوند، صاحب علم و اختيارات خداوندي و داراي ولايت كليه در عالم تكوين است. اقتضاء اين علم، مزيتها و برتريهايي در ذات را ايجاب ميكند. نظام آفرينش، نظام علي و رتبي در طول عناصر و موجودات و عوامل است. عوالم مختلف و عناصر و موجودات مختلف به ترتيب از ادني به عالي در طول يكديگر قرار گرفته و نسبت به يكديگر برتري و ولايت دارند. چنانكه جانداران نسبت به جمادات عاليتر هستند و حيات حيواني نسبت به حيات نباتي كاملتر است.
در بين حيوانات نيز نوع آدمي از ديگران برتر است و در بين ابناء آدم هر كه ميزان علم و اختيار و اراده بيشتري داشت در جايگاه والاتري قرار دارد. البته در مورد علم و تلقي ما از علم و اختيار و اراده، بيشتر سخن خواهيم گفت. مسئله ولايت، يا سرپرستي و صاحب اختياري نيز با همين قاعده و فرمول قابل تفسير و تاويل است. چنانكه پدر و مادر به حكم تجربه و دانش بيشتر و البته مسئله «نسب» ولايت بر فرزند خود دارند.
معلم و مربي به حكم دانش بيشتر ولايت بر متربيان خود دارند و آنان را مورد تربيت قرار ميدهند. به طور طبيعي این نظام علي و رابطه طولي بنا به دلايل بسيار از ادني به عالي نوعي ولايت تكويني را ايجاب ميكند. چنانكه خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و هم راكعون» تنها صاحب اختيار شما خدا و پيامبرش هستند و آناني از مومنان كه نماز را به پا داشته و درحال ركوع زكات ميدهند.
از اين رو اولين ولي و سرپرست آدم خداوند است. خداوند بر آدمي ولايت دارد و صاحب اختيار اوست. اوست كه در جايگاه پروردگار همه مشيتها را رقم ميزند. سپس پيامبر خدا و اوصياء او هستند كه بر مومنان ولايت و سروري دارند.
البته اين ولايت و امامت معاني و شكلهاي مختلفي دارد. اول اينكه اين ولايت، منصوص از جانب خداوند است. اين نص صريح قرآن كريم است كه ولايت و امامت بر مردم و بر مومنان را منحصر به خداوند و پيامبرش اوصياء او ميداند.
اگر بخواهيم ولايت به معناي سرپرستي را در شكل رابطه ناشي از توالد و تناسل و از جنس ولايتي كه پدر و مادر بر فرزندان خود دارند، ارزيابي بكنيم نيز اين امكان وجود دارد. چنانكه بنا به همين گفتهها و سطور پيشين محمد و اهل بيت او (عليهم السلام) اولين مخلوقات خداوند و اصل و ريشه بني نوع آدم هستند و به همين جهت ولايت بر سايرين دارند. در آيه اول سوره مباركه النساء ميخوانيم:
«يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا كثیرا و نساء واتقوالله الذي تسائلون به والارحام ان الله كان عليكم رقيبا»
اي مردم پروا كنيد از پروردگارتان كه آفريد شما را از يك تن و آفريد از آن جفت او را و پراكنده كرد از نسل آن دو مردان و زنان بسياري را و بترسيد از خدايي كه به نام او از همديگر درخواست مينماييد و درباره خويشاوندان كوتاهي مورزيد. همانا كه خداوند مراقب اعمال و رفتار شما ميباشد.
بسياري از تفاسير قرآن اعم از تفاسير شيعه و عامه در اين فقره از آيه كه ميفرمايد: «تسائلون به والارحام» اشاره كردهاند كه اين ارحام، سلسله نسب حضرت صديقه طاهره(س) و ذريه آن بانوي گرامي است. چنانكه آمده است در قيامت تمام سلسله نسبها منقطع خواهد شد و تنها نسبي كه باقي ميماند، سلسله نسب پيامبر و ذريه حضرت فاطمه (س) است كه خداوند ما را درباره ی آن مورد سئوال قرار ميدهد. قصد پرداختن به اين مفهوم را ندارم، اما تا به اين حد مورد استفاده است كه اصيلترين سلسله نسب كه همواره پايدار است، نسب پيغمبر(ص)است.
در كتاب ارزشمند «نمونه بينات در شان نزول آيات»، تاليف: آقاي دكتر محمد باقر محقق در اين خصوص ذيل آيه مورد بحث آمده است:
«ابن شهر آشوب از مرزبان او از كلبي او از ابوصالح و او از ابن عباس درباره اين قسمت از آيه چنين روايت كند كه: درباره رسول خدا(ص)و اهل بيت و خويشاوندان او نازل گرديده زيرا تمام خويشاوندي نسبي و سببي در روز قيامت منقطع ميشود. به جز خويشاوندي نسبي و سببي كه از پيامبر باشد.