توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 226898
جبران کسری بودجه دولت به سبک تاجر پوسان
بخش تعاملی الف - حسین خسروی پتکانی
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۰۵:۳۱
تلوزیون خیلی زیاد تماشا نمی کنم. اما چند شب پیش که اتفاقی منتظر پخش برنامه ای خاص از یکی از شبکه ها بودم، تا زمان پخش برنامه ی مورد نظر، بصورت اتفاقی قسمتی از سریالی کره ای بنام تاجر پوسان را تماشا کردم.

در بخشی از فیلم به قول امروزی ها نما و لوکیشنی دیدم عالی. بیست در حد تیم ملی. حظ وافر بردم. هنوز شیرینی اش را در بن دندان نیم بند خود حس می کنم. این جعبه ی جادویی برای خودش بعضی اوقات واقعأ هم جادو می کند. بی مناسبت نیست این نام را رویش گذاشته اند.

القصه، صحنه مربوط به لحظه ای بود که یکی از رجال و تجار مملکتی مربوط به داستان فیلم که علی الظاهر منصبی هم در دستگاه داشت _من اینطوری فکر کردم _ در مقابل یکی از مسئولین دولتی و حکومتی (فرض بفرمایید در مقابل حاکم شهر، ایالت و...) نشسته بود و از قضیه ی سود سرشاری که از تجارت جیسینگ خود در فروش با سایر تجار کشورهای دیگر (چینی ها) نصیبش شده بود با آب و تاب می گفت.

خلاصه اینکه بعد از کلی صحبت و خوش و بش و تعارف و تشکر از اینکه حمایت دولت هم در این امرخیلی دخیل بوده ، مرد تاجر دست در جیب مبارک برده و به قول خودشان حواله ای سفید امضاء (مثل چک های سفید امضای امروزی) در آورد و پیش روی حاکم بر میز نهاد و گفت: « عالیجناب شرایط فعلی مردم و کشور را که قحطی و فقر و بیماری امانشان را بریده، کاملأ درک می کنم. و همچنین خزانه ی خالی را. به لطف خدا از این معامله آنقدر سود برده ام که شما هرمبلغ که اراده کرده در این حواله نوشته و در یافت و برای مردم کشورم هزینه نمایید». و تأکید نمود که صرفأ و فقط برای امورات مردم هزینه شود. این را گفت و از آنجا خارج شد.

حاکم هم مبلغ دلخواه حواله را نوشت و آنرا نقد کرده و به خزانه واریز نمود. به اندازه ای که نیمی از بودجه ی هر ساله ی خزانه تأمین گردید.

بهتی عجیب وجودم را فرا گرفت و برقی عجیب تر در دیدگانم درخشید. با خود گفتم درست است که من آنچه می بینم و می شنوم فیلم است و این اتفاق در یک فیلم دارد به وقوع می پیوندد. اما ما که به حمدالله در واقعیتش، در کشور خودمان از این رجل ارزشمند، هم فی المنصب و هم مستقلش را کم نداریم! چرا ما این کار را نکنیم؟ این همه دول محترم از سابق تا حاضر نالیدند و می نالند که هی نداریم، هی صندوق توسعه ی خالی، هی از کجا تأمین منبع یارانه ی نقدی و هی فلان و هی فلان و هی فلان!

بفرمایید این هم منبع اش! یافتیم!

بانگی زدم تا قلم و کاغذی فراهم آورند. حاضران گفتند: « تو را سبب چه شد که اینگونه بر افروختی؟».

گفتم: الساعه مرقومه ای به استدعا خواهم نگاشت و روانه ی الف خواهم کرد. تا لطف نموده عنقریب در جریده ی محترم بعنوان پیشنهادی از طرف این حقیر در معرض دید عموم و خصوص قرار دهند. تا بلکه گشایشی حاصل آید. و با این کار حقیر هم در اجری عظیم شریک باشم. ان شاء الله تعالی.

گفتند: شدنی نیست. فیلم می بینی. تا واقعیت فرسنگ ها فاصله دارد.

گفتم: سنگ مفت گنجشک مفت. می زنم شاید گرفت!

گفتند: چگونه؟

گفتم: فرض بفرمایید پس از نصب این پیشنهاد و به محض رویت آن، رجال و تجار، از نصبی و غیر نصبی، از سابق تا حاضر، یک به یک از هم گوی سبقت ربوده و در پشت درب صندوق و خزانه ی خالی صف کشیده و به ترتیب یکی یکی حواله ها از جیب برون آورده و در صندوق نهند.

تداعی نمایید در ذهن مبارک، مثلأ لحظه ای را که رجلی از رجال که خزینه فی الجمله "۹۹۹ میلیارد اشلوند" بهاء باشد، حداقل نیمی در حواله نبشته و در صندوق بنهد! و دیگری را که بهاء ۸۸۹ میلیارد باشد، به دو نیم کرده یکی در حواله و دیگری در جیب مبارک! و رجل بعدی و بعدی و الی آخر...

به طرفة العینی خواهیم دید صندوق خزانه و توسعه طاقت چنین بسطی نخواهد یافت و به یکباره سکه های زرین از دهانه اش فوران و به سمت مردم و آبادانی روانه خواهد شد. و مشکل تأمین منبع یارانه ها و کارانه ها و ویرانه ها هم حل خواهد شد به لطف خدا. تازه آنوقت خواهیم فهمید اقتصاد مقاومتی بعنی چه؟

گفتند: هزیان می گویی. تو را حال اصلأ خوش نیست. بر تو بیمناکیم!

گفتم: من این کار که گفتم انجام دهم هر چه بادا باد.
 
کلمات کلیدی : حسین خسروی پتکانی
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.