نظر منتشر شده
۲
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 292372
چرا بهترین زمان آنتن به یک سریال وارونه تعلق گرفت؟
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۴۳
بزرگ‌ترین خطا که انشاءالله عمدی هم نخواهد بود، تخریب چهره سربازان گمنام است. چند مامور اطلاعاتی به همراهی مسئول حراست یک سازمان مهم، تصمیم می‌گیرند نقشه شوم دشمن را بر هم بریزند.

موضوع هسته‌ای از زمان شکل‌گیری پرونده ایران و لجاجت‌های ابتدایی غربی‌ها شاید موضوع چندان مهمی برای قاطبه مردم ایران نبود. بخش خاصی از جامعه پیگیر کنش‌ها و واکنش‌های این موضوع بودند، اما به مرور زمان کم‌کم این موضوع به زندگی مردم گره زده شد. سوء‌مدیریت‌های و سوء‌تدبیرها کار را به جایی رساند که هر شهروندی حتی راننده تاکسی‌ها! هم احساس کردند که این موضوع ملی را باید با جدیت پیگیر باشند. برای همین هم طی این مدت دو سال اخیر مهم‌ترین تحولات و اتفاقات کشور حول موضوع هسته‌ای می‌چرخید.

با پایان یافتن مذاکرات ایران و ۱+۵ خبر از پخش مجموعه‌ای تلویزیونی تحت عنوان «تعبیر وارونه یک رویا» برخی از افراد تصورشان این بود که شاید پخش این مجموعه دیگر به صلاح نباشد، اما به هرحال تلویزیون مدت‌ها روی آن سرمایه‌گذاری کرده بود و حالا وقت چیدن میوه‌ای بود که «فریدون جیرانی» باغبانش بود.

با شروع قسمت‌های اولیه آن بخش قابل توجهی از مردم ساعت ۲۲ هر شب را پای شبکه یک سیما نشستند. در همان قسمت‌های اول، مشخص شد که این داستان تنها به «انرژی هسته‌ای» اختصاص ندارد و این موضوع را دستمایه قرار داده تا اقتدار سیستم اطلاعاتی و امنیتی کشور را به رخ بکشد. تجربه‌های موفقی در مدیوم سینما نظیر «به رنگ ارغوان» و «قلاده‌های طلا» سبب می‌شد که نگاهی خوشبینانه به این سریال داشته باشیم. اما چنین نشد.

ضعف‌های گل‌درشت این سریال چندان انگشت‌شمار نبود که بشود به دیده اغماض به آنها نگریست. بخشی از این اشکالات متوجه ضعف‌های فنی آن می‌شد و بخش قابل توجهی هم محتوای آن را به چالش می‌کشید. در زیر ابتدا به برخی اشکالات فنی و بعد به محتوای آن خواهیم پرداخت:

فیلمنامه افتضاح

این جمله تکراری «برای فیلم خوب، فیلمنامه خوب لازم است» را همه بلدند. اتفاقا در فضای نقد هم کارکرد بسیاری دارد. اما سوال اینجاست که فیلمنامه‌ای که کارگردان اثر به کمک شخص دیگری آن‌ را نوشته است، از چه ذهنی بیرون آمده است و جلوی دوربین رفته است.

داستان فیلم قرار است یک پرونده ملی - امنیتی را روایت کند، اما نویسنده به همین جا بسنده نمی‌کند و آنقدر داستان در سرش دارد که می‌خواهد همه را در سریال خود بچپاند! این‌قدر این اشتیاق به نهایت می‌رسد که نویسنده که اتفاقا خود کارگردان است فراموش می‌کند که قرار بوده چیز دیگری را روایت کند. داستان زندگی رویا، هاشم، مصطفی، ناصر روان‌بخش و... آنقدر زیاد است که گویی چند تصویر را روی هم قرار داده‌ایم و بیننده دچار سرگیجه می‌شود و خط اصلی داستان را فراموش می‌کند.

کسی منکر لزوم حضور داستان‌های فرعی نیست، اما تعدد و تکثر آنها داستان اصلی را به حاشیه می‌برد. انگار زندگی محسن روان‌بخش با ناهید و ژاله مؤید، زندگی شخصی ناصر و دخترش، زندگی مصطفی و همسرش، عاشقانه‌های سیاوش مشرقی با دختر ناصر و حتی ارتباط تیم تروریستی تعقیب مراقبت و... اهمیت بیشتری برای نویسنده و کارگردان سریال داشتند.

نکته دیگر آنکه مشخص نیست کسی که مشاور امنیتی - اطلاعاتی این پروژه بوده، چطور به این راحتی از کنار گاف‌های تصویری عبور کرده است و انگشت خود را روی آنها نگذاشته است. به این موضوع در بخش محتوا بیشتر خواهیم پرداخت.

وقت تلف کردن‌های بیهوده

در این سریال به وفور می‌توان نماها و سکانس‌هایی را دید که حذف آنها نه تنها اخلالی در کار ایجاد نمی‌کرد، بلکه ضرب‌آهنگ کار را هم بهتر می‌کرد و حوصله بیننده هم سر نمی‌رفت.

حضور بیش از اندازه دوربین در راهروی خانه ژاله، طبقات برج آقای برازنده، بیمارستان اعصاب و روان و... آن‌قدر زیاد است که انگار خالق اثر تلاش کرده وقت بیشتری را بکشد. درست مثل برخی بازیکنان فوتبال که برای وقت تلف کردن، خود را روی زمین می‌اندازند تا سرعت بازی را بگیرند. البته اینجا وقت تلف کردن سودآور هم هست و می‌شود به ازای هر دقیقه بیشتر، پول بیشتری را هم به جیب زد. به قول ظریفی، باران دائمی در این سریال باعث آب‌گرفتگی در داستان شده بود.

کوچک‌انگاری کارهای بزرگ

اشکالات محتوایی این اثر کم نیست، اما در اینجا به برخی از مهم‌ترین‌های آن اشاره خواهیم کرد.

بزرگ‌ترین خطا که انشاءالله عمدی هم نخواهد بود، تخریب چهره سربازان گمنام است. چند مامور اطلاعاتی به همراهی مسئول حراست یک سازمان مهم، تصمیم می‌گیرند نقشه شوم دشمن را بر هم بریزند.
اول آنکه دشمنان اینها که مثلا با موساد در ارتباط هستند، یک پیرمرد و زن نسبتا مسنی هستند که اولی نای راه رفتن هم ندارد و به زور قرص‌ها زنده است. این آدم تصمیم‌گیرنده این تیم تروریستی است. در واقع تشکیلات اطلاعاتی ایران با یک «جوجه تروریست» در نزاع هستند.

دوم آنکه ماموران اطلاعاتی ایران را افرادی به شدت کودن (با عرض معذرت از همه جان‌برکفان اطلاعات ایران) نشان داده است. افرادی که نه فیزیک مناسبی دارند، نه تصمیمات درستی می‌گیرند،‌ نه نیروهای کارآزموده‌ای هستند.

کسانی که فقط در زمان ماموریت در حال خوردن نان و پنیر هستند، عصبی و بی‌ادب هستند، تعقیب و مراقبت را یاد نگرفته‌اند. افرادی که در یک پرونده به احمقانه‌ترین شکل ممکن چندین تلفات می‌دهند.
اگر سریال را با دقت دنبال کرده باشید، ناصر به عنوان یک افسر ارشد اطلاعاتی این حق را به خود می‌دهد که مثلا با ژاله موید با لحنی تحکم‌آمیز برخورد کند، دستور دهد و البته با افعال مفرد وی را مخاطب قرار دهد. در مقابل در برابر یک پسر شیرین‌عقل به نام هاشم، کاملا آرام می‌شود و برای اعتمادسازی او با هم سیگار می‌کشند.

حال سوال اینجاست که این همه اشکال را چطور یک کارشناس ندیده است. چطور متوجه نشده است که یک تعداد «جوجه تروریست» که تعداد عوامل درونی و بیرونی‌شان به زور از تعداد انگشتان دو دست تجاوز می‌کند، می‌توانند به این راحتی جولان دهند و نیروهای امنیتی ایرانی هم یکی پس از دیگر تیر بخورند و نقش زمین شوند؟

چه تکنیک لذت‌بخشی از عملیات اطلاعاتی را در این سریال می‌توان دید؟

آیا وزارت اطلاعاتی که بزرگ‌ترین اتفاقات مهم را رقم زده است و پرونده‌هایی به مراتب بزرگ‌تر از این را شناسایی، ردیابی و خنثی کرده است، اینقدر عاجز مانده است. فقط کافی است به آماری که وزیر محترم اطلاعات به مناسبت هفته دولت در آنتن زنده سیما از اقدامات نیروهای تحت امرش بیان کرد را مرور کنیم. فقط کافی است چگونگی دستگیری افرادی نظیر جزایری و ریگی را رصد کنیم و متوجه شویم کاراکترهای پخمه سریال جیرانی هیچ سنخیتی با نیروهای امنیتی ما ندارند.
بعد از دیدن این سریال طرز تلقی مخاطب نسبت به نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشور چه خواهد بود؟

ابله‌پنداری مخاطب

کارگردان در این سریال به راحتی سطح فهم مخاطبان خود را به اندازه بچه‌های کوچک تلقی کرده است. اشتباهات زیاد ماموران مخفی، صحنه‌های اکشن مصنوعی، دیالوگ‌های شعاری، قهرمان یکه‌بزن و... همه و همه ما را یاد فیلم‌های بالیوودی می‌اندازد که قرار است یک اتفاق بزرگ را به راحتی آب خوردن حل کرد. گویی مخاطب ما در دهه‌های پیش زندگی می‌کند که بتواند به راحتی با خالی‌بندی‌های کارگردان کنار بیاید.
اتفاقات و مکاشفات اطلاعاتی و امنیتی، حتی تعقیب و مراقبت‌های وزارت اطلاعات در سریال چه پیچیدگی خاصی دارد؟

آیا مخاطب می‌تواند بپذیرد که ماموریت‌های بزرگ و مهمی چون حفاظت از دانشمندان هسته‌ای و پیگیری و خنثی‌سازی فتنه‌های دشمنان در این زمینه به دست یک تیم ناکارآمد متشکل از چند جوان خام، آموزش ندیده و به شدت هیجانی و بی‌منطق دنبال می‌شود؟

آیا مخاطب باور می‌کند فرماندهی عملیات‌های وزارت اطلاعات می‌تواند یک نسبتا جوان به شدت احساسی و تحت تاثیر جو باشد؟

آیا مخاطب می‌تواند به خود بقبولاند که وزارت اطلاعات که همیشه سمبل سرعت عمل و عملکرد سربزنگاه است با کشف یک عملیات تروریستی منتظر کامل شدن پازل‌های داستان شده با هزینه‌ای به اندازه از دست دادن نیروهای خود و به خطر انداختن جان یک شهروند معمولی نظیر سیاوش مشرقی، منتظر آشکار شدن بخش جدیدی از عملیات دشمن می‌شود؟

آیا بیننده می‌تواند این را ندید بگیرد که سرتیم یک عملیات اطلاعاتی به یک جوان شیرین‌عقل و معلوم‌الحال اعتماد می‌کند و بر پایه آن یک عملیات به شدت حساس را پیش می‌برد؟

آیا مخاطب باور می‌کند که دشمنان نظام جمهوری اسلامی آنقدر ضعیف و کودن هستند که با جایگزین کردن یک شخصیت غیرواقعی به جای شخص اصلی داستان اصلا متوجه تغییرات نشده و حتی برایشان مهم نخواهد بود که همسر این شخص هیچ شباهتی با همسر واقعی شخصیت اصلی ندارد؟

آیا این ذهن بیننده را دچار خدشه نمی‌کند که سازمان یا نهادی به حساسیت سازمان انرژی اتمی آنقدر در جذب نیرو بی‌تعهد است که یک زن آن هم با روحیات شخصیت نمایش داده شده در سریال به پست حساس مدیریت منابع انسانی گماشته می‌شود که در مواجهه با معشوق دورانی جوانی‌اش چنان عنان از کف می‌دهد که مسئولیت اصلی خود را فراموش می‌کند و هر ساعتی از روز که میزان عشق قدیمی او فوران می‌کند کار را رها کرده و به خلوت می‌رود؟ حتی تغییر پوشش ظاهری ژاله موید پیش و پس از ازدواج با روانبخش، مهم نبوده است؟

آیا می‌شود پذیرفت که ماموران اطلاعاتی برای مراقبت از یک سوژه این‌قدر مهم، به یکی دو نیروی خام و بی‌تجربه قناعت می‌کند؟ فردی که به راحتی در حین عملیات،‌ در تاریکی شب و بارش تمام نشدنی باران شیشه ماشین را پایین می‌کشد تا هدف گلوله او قرار بگیرد.

سخنی با مدیران رسانه ملی

پخش برنامه‌های تلویزیونی جدای از بحث سرگرمی، یک رسالت دیگر را هم به عهده دارد. اطلاع‌رسانی اتفاق مهمی است که به عنوان مثال در‌خصوص این سریال می‌توانست به احساس امنیت عمومی کمک کند و فضای بهتر و البته واقعی را پیش روی بیننده قرار دهد.

اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد و علی‌رغم هزینه‌های نه چندان کم مادی، قرار دادن بهترین زمان پخش نه تنها اتفاق اصلی نیفتاد بلکه فضای سرگرمی هم تبدیل به تمسخر مخاطب شد.

شاید بهتر باشد مدیران رسانه ملی کمی دقتشان را بالا ببرند. این اتفاق تازه و بدیعی نیست که برنامه‌هایی ساخته می‌شود که متاسفانه نه تحقیقات درستی را در پی داشته و نه حتی کارشناسان فنی به درستی عمل کرده اند. نتیجه این امر هم در کمترین مقیاس، دلزدگی مخاطب و از دست رفتن اعتماد می‌شود.

ضمن آنکه انتخاب کارگردان برای یک مجموعه با این تراز و حساسیت، بررسی بیشتری را می‌طلبد که افرادی انتخاب شوند که سابقه خوبی در این زمینه داشته باشند و از حداقل‌های آگاهی و دانش برخوردار باشند.

گزارشی تخیلی از یک مراسم نکوداشت خیالی
مقادیری تقدیر به سریال تعبیر وارونه یک رویا اهدا شد!


این مطلب سیاسی است چراکه موضوعش سیاسی است به همین خاطر نمی‌توان واکنش نشان نداد و سکوت کرد. این مطلبی کوتاه در گرامیداشت دست‌اندرکاران محصولی است که چند شب میهمان خانه‌های خیلی از ما ایرانی‌ها بوده است.


تقدیر از دست‌اندرکاران "سریال تعبیر وارونه یک رویا" در سالن اجلاس سران با حضور عوامل این سریال دیدنی و پر‌مخاطب و جذاب برگزار شد. سریال سیاسی - امنیتی تعبیر وارونه یک رویا که به ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و همچنین به عملکرد مثال‌زدنی نیروهای امنیتی کشورمان پرداخته با حضور مسئولین ذیربط مورد تقدیر و تشکر قرار گرفت.


کارگردان سریال ابتدا پشت تریبون رفت و در سخنان کوتاهی از توجه مخاطبان به این سریال تشکر کرد و از مسئولینی که تیم سازنده سریال را برای ساخت آن یاری رساندند قدردانی نمود.


او در بخش دیگری از سخنان کوتاهش به محتوا و فیلمنامه قوی آن پرداخت و گفت: ما در این مجموعه تلویزیونی سعی کردیم تا به بیننده و مخاطب القاء کنیم که تروریست‌های هسته‌ای چقدر قوی هستند و در کشور ما به راحتی جولان می‌دهند و از همه مهمتر اینکه نشان دادیم سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی ما در وضعیت بسیار مطلوب ضعف قرار دارند که جا دارد از این نیروهای جان بر کف که اینگونه در این زمینه هوشیار هستند تقدیر و تشکر شود.


وی افزود: من این فیلم را ساختم تا بتوانم دینم را به همه ادا کنم به خصوص به همان سازمانی که برای فعالیت‌های صلح‌آمیز است و آن وزارتخانه‌ای که اسمش را نبر است. همان وزارتخانه‌ای که آن تروریست معروف را از روی هوا گرفت و آورد پایین بدون اینکه قطره خونی از دماغ کسی بریزد.


یکی از حاضرین در جلسه به یاری کارگردان می‌آید و نام آن تروریست را می‌گوید و کارگردان هم که فراموشش شده بود می‌گوید؛ بله درست است عبدالمالک ریگی منظورم بود.


سپس یکی از مسئولان حاضر برای تقدیر و تشکر از دست‌اندرکاران سریال تعبیر وارونه یک رویا پشت تریبون قرار گرفت و گفت: هیچ کاری و هیچ فیلم و سریال دیگری نمی‌توانست به این خوبی بی‌دست و پا بودن نیروهای ما را به تصویر بکشد. من واقعاً از کارگردان و نویسنده فیلمنامه آن تقدیر و تشکر می‌کنم و امیدوارم که در ساخت و تولید برنامه‌های مشابه با این تیم همکاری داشته باشیم.


وی افزود: مخاطبان و مردم عزیزمان به خوبی دیدند که در این فیلم نشان داده شد که چگونه با کارهای اطلاعاتی و امنیتی و ضد جاسوسی اقدام می‌شود به ویژه قسمت آخر این سریال که تنها یک نفر به خارج می‌رود و همه تیم تروریستی را نابود می‌کند. این در حالی است که در بیشتر قسمت‌های فیلم شما می‌بینید که این تروریست‌ها هستند که حضور و نفوذ دارند و حتی به راحتی دو سوژه را از کشور خارج می‌کنند.
سپس با حضور دست‌اندرکاران سریال بر روی سن مقادیری تقدیر به آنها اهدا شد.


گیرنده‌های خود را دست نزنید؛ از خودتان هم نپرسید که این خبر چرا در گروه سیاسی منتشر شد. برای اینکه درست است که سریال است و فیلم و اینها اما موضوعش که سیاسی - امنیتی است پس به ما مربوط می‌شود.
منبع: سیاست روز
 
azadehsafarinia@yahoo.com
۱۳۹۴-۰۶-۱۱ ۱۲:۳۲:۲۸
با همین کاراشون کاری کردند که دیگه کسی تلوزیون صدا و سیما رو نگاه نمیکنه، هرچی دوست دارند پخش کنند. (3157687) (alef-3)
 
محمد
۱۳۹۴-۰۶-۱۱ ۱۳:۰۳:۳۳
کاملا درست گفتی.همین جوری بود.و اصلا قابل افتخار نبود.بلکه ما را ضعیف هم نشون میداد.درود برهمه سربازان پرافتخار ولی گمنام این سرزمین.خداوند حافظ و نگهبان آنان باشد. (3157806) (alef-3)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.