اشاره:
گفتگو با دکتر فتح اله آقاسی زاده بواسطه انتشار کتاب تازه ای از او در باره پرونده سازمان مدیریت در دوره گذشته است. کتاب "انحلال نظام تدبیر" حاصل نوع نگاه خاص ایشان به پروژه انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی است. این کتاب که مدت کوتاهی از انتشار آن توسط نشر روزنه میگذرد در نوع خود اثری جالب و بحث انگیز است.چکیده گفتگو:آنچه احمدی نژاد را در پیشبرد مقاصدش کامیاب میکرد، درک او از سپهر سیاست و مدیریت ایران بود و انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی یکی از رفتارهای احمدی نژاد بود که ریشه در همین درک داشت.
باید باور کنیم که سازمان مدیریت و برنامه ریزی سازمان چندان مقدسی نبوده و نیست و انحلال یا تغییر نامش هم چندان مهم نبوده و نیست. این سازمان در دو موضوع برنامه و بودجه ناکارآمدیهایی را با خود داشت و احمدی نژاد ترجیح داد به اتکای اختیاراتش این سازمان را که او اصلاً کارآمد نمیدانست، منحل کند.
نگارنده ضمن نادرست دانستن جمع بندی ذهنی رئیس جمهور سابق در این خصوص، معتقد است ناکارآمدیهای این سازمان در دو حوزه برنامه و بودجه، ریشه در سپهر کلان ما دارد و ربط چندانی به این سازمان نداشته و ندارد.از منظری دیگر به این اختیار و تصمیم احمدی نژاد چندان انتقادی ندارم. برترین انتقاد من آن است که احمدی نژاد خراب نمیکرد تا بسازد. او خراب میکرد تا کارخویش را در کوتاه مدت و تنها در دوره کوتاه سکانداری اش به پیش ببرد. همین!
اتفاقاً دکتر احمدی نژاد اگر اتاق فکر و اندیشه را میساخت برایش کف و صوت میکشیدیم و دستش را میبوسیدیم اما او این رؤیا را برای دلخوشی مومنان معترض و متخصصان ساده دل، بهانه ساخته بود و حقیقتاً در پی این مهم نبود.
******************************
کتاب شما داستان احمدی نژاد و سازمان مدیریت و برنامه ریزی را روایت میکند و شما احمدی نژاد را در این کتاب گندم نمای جوفروش معرفی کردهاید. چرا؟من همانطور که در کتاب آوردهام معتقدم احمدی نژاد به آرمان خواهی تمسک جست و از نردبان آرمانها بالا آمد اما به لوازمش نامتعهد بود. بطور خاص در باب برنامه و بودجه او شعار"اتاق فکر" را سرداد و مایل بود معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی این نقش را بر عهده بگیرد. اگر او به شعارش معتقد میماند عالی بود اما شوربختانه ایشان فقط شعار داد و در عمل هیچ گامی برای تبدیل معاونت به اتاق فکر بعمل نیاورد. گویی اصلاً طرح و برنامه ای برای آنجا نداشت و صرفاً از نقاط ضعف آنجا میگفت تا بتواند این ساختار اداری را از حیز انتفاع ساقط کند.
چرا احمدی نژاد چنان رفتاری داشت و آیا به ایشان حق نمیدهید؟برای حق دادن به احمدی نژاد باید بیشتر اندیشید. اگر مجموعه پازلهای احمدی نژاد را کنار هم بگذاریم به این باور میرسیم که اصولاً احمدی نژاد غالب ساختارهای اداری ایران را کارآمد نمیدانست و لذا ارزش چندانی برای این ساختارها و کارکردهایش قائل نبود.
بنظر میرسد احمدی نژاد اصالتاً و در درون، یک باور کلی در باب برخی ساختارهای اداری از جمله سازمان برنامه و بودجه داشت و آن اینکه این ساختارها علیرغم بزرگی نامشان چندان هم بزرگ و سودمند نیستند و بلکه برای پیشرفت و تعالی کشور مضرند. بنظر ایشان سازمان برنامه و بودجه ای میخواست که در خدمت نوع نگرش او برای تخصیص بودجه باشد. ضمن اینکه بنظر میرسد احمدی نژاد هیچ اعتقادی به برنامه ریزی متعارف نداشته و ندارد.
گواه این استنباط من رفتار احمدی نژاد پس از شکل گیری معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی است. او برنامه پنجم را در پیچ و خمهای اداری مرسوم رها کرد و چندان اعتنایی بدان نداشت. در باب بودجه هم بعد از گزاردن عزیزی بر رأس بهارستان آرام گرفت چون منویاتش به تمام مبنای عمل و حرکت بود.
با چنین نگرشی، انحلال و تغییر سازمان میتوانست طبیعی و با تمرکز بر منطق و دیدمان احمدی نژاد قابل فهم باشد و با این مفروضات میتوان به احمدی نژاد حق داد.
البته اگر صورت و مخرج کسر را ساده کنیم شاید بتوان کار احمدی نژاد را بدون خرده دانست و به او حق داد. ما نیز تأیید میکنیم که غالب ساختارها و تشکیلات اداری عادی ما پوسیده شدهاند و ساختارهای عالی ما هم بمرور از فلسفه تشکیل خود دور شدهاند!
با نوع نگرش پژوهنده، محل نزاع بر سر این موضوع نبوده و نیست. حتی اگر بی خاصیت بودن برنامهها و برنامه ریزی پنجساله را پذیرفته و تأیید کنیم اما باز هم برای حق دادن به احمدی نژاد نمیتوان قاطع بود. باید دانست که سازمان مدیریت و برنامه ریزی و بروز رسانی آن میتوانست مددکار بهتری برای رئیس جمهور و کشور باشد. حداقل اینکه از لجام گسیختگی دستگاههای اجرایی میکاست و کارها اندکی بر انتظام جریان مییافت.
حتی میتوان کمی با احمدی نژاد همنوایی کرد!در واقع شاید بتوان با احمدی نژاد هم عقیده بود که برنامه ریزی به سبک متعارف و به سبک فعلی ما ناکارآمد و نظام بودجه هم معیوب است (اگرچه نمیدانیم که آیا نظرگاه احمدی نژاد این اندازه هم عمیق بوده است یا نه چرا که چنین نگرشی کمتر به روشنی از سوی احمدی نژاد تصریح شده است)، اما نقد اصلی اینجاست که احمدی نژاد برای استقرار تعریف مطلوب خودش هم کار شایسته ای نکرد. بعنوان مثال او هیچگاه از نهاد خودساختهاش، فکر و اندیشه طلب نمیکرد. بعلاوه اگر او خیلی راحت انتظاراتش را از این سازمان بر میشمرد کسی به گمراهی و تحلیل رفتارش مشغول نمیشد!
یک فرضیه تا حدی مقرون به صحت و موید به برخی شواهد این است که اساساً احمدی نژاد یک دستگاه ستادی کوچک میخواست برای ثبت و ضبط و کتابت بودجه که از محمد کردبچه و یکی دو نفر دیگر هم بر میآمد، همچنین نهادی نخبه برای مشورت دهی به او برای برنامه ریزی مطابق با مبانی ذهنی احمدی نژاد. همین!
این نگاه مطابق رویه متعارف میتوانست پذیرفته شود. کاری که دیگر روسای جمهور هم تا حدی آنرا دنبال کردند. او در باب برنامه هم تا حدی توانست منویاتش را دنبال کند. در باب بودجه هم که خیلی آسان توانست کارش را با چند معاون و یک مشاور و مدیر کل دنبال کند که کرد.
انتقاد به احمدی نژاد بخاطر این کارها نبوده و نیست که البته حقش بود و بصورت ظاهر و با جامه قانون و حقوق نمیشد آن را از اختیاراتش نداست. گاهی هم میتوان به نگرشهای احتمالاً غیر رسمی و پنهان او او نیز در باب خاصیتها و خواص سازمان حق داد. آنچه بخشودنی نیست اینکه او درونش را کتمان میکرد! بعلاوه برای او بواسطه جایگاه بزرگش، زیبنده نبود که کوتاه مدت نگاه کند.
به همه اینها باید اضافه کرد این را که ایشان هیچ تلاشی نکرد تا نهاد جایگزین مانایی بعد از انحلال، بسازد!
بر عوام الناس خرده ای نیست که به اکنون خود فکر کنند اما رئیس جمهور ایران نباید به امروز کوتاهش فکر کند. او سوگند میخورد که خیلی بلند تر نگاه کند!
شاید اگر رئیس جمهور سابق، آن روز و امروز هم خود واقعیاش را اعلام میکرد و از مدلهای متعارف سیاست مذموم و مهندسی روانی عبور میکرد، میشد حق را به او داد اما او امروز هم صادق نیست وبا همه بی باکیاش، شهامت آنرا نداشت که درونش را افشاء کند و به توسعه کشور بعد از پایان دورهاش کمک ماندگاری کند. قطعاً همان رفتارهای کوتاه مدت موجب شد که امروز کسی قدردان او نباشد.
او فقط به ۴ سال ریاست جمهوری و امروز و فردای کوتاهش فکر میکرد که البته از این حیث او موفق بود مدلش را پیش ببرد، همچنان که دیگر روسای جمهور هم کم و بیش در این حد موفق ارزیابی میشدند. اگر احمدی نژاد آلترناتیو ارجمندی میساخت و فرایندها و رویههای قابل فهمی شکل میداد، میشد به او حق داد اما او بسیار زیگزاکی و کج و معوج عمل میکرد. بعید می دانم که او حتی واقعاً در پی ایجاد معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی بوده باشد. حتی این نام گذاری هم گمراه کننده بود!
افق احمدی نژاد افقی کوتاه مدت بود. او حتی در پایان دوره خود حرفهای پیشین خود را هم نقض میکرد. رفتار او در احیای دانشگاه علوم پزشکی ایران، مصداق بارز این استنباط است. روغنی زنجانی هم از پشیمانی احمدی نژاد از انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی گفته بود و این رفتارهای قبض و بسطی تاکتیکی و کوتاه مدت، برازنده یک رئیس جمهور پرمدعا نبود که قرار بود بهشت برای ما بسازد و بنیادها را اصلاح کند!
عهد او با مردم راستی و درستی، عدالت و مهرورزی بود. اگر احمدی نژاد میتوانست از نقاط ضعف هاشمی دور بماند عالی بود اما او نشان داد گاهی افکارش غلط است. گاهی مسیر را اشتباه میرفت و گاهی اصلاً طرح روشنی نداشت.
در باب برنامه و بودجه او هم افکارش کامل نبود و هم مسیر را اشتباه رفت. او فقط در پی حذف یک مانع پیش روی خود بود در حالیکه با باور من برای مطیع ساختن نهاد بودجه ای، نیازی به آن همه سروصدا نبود. بودجه منطبق با مدل و نظرگاههای حتی شخصی رئیس جمهور حق او و پذیرفتنی بود (با تسامح) و استقرار این خواست، نیاز به فضاسازی احساسی و شلیک اتهامات و سواری بر امواج انقلابی گری و ایدئولوژیک نداشت. اتهام سازمان آمریکایی و برنامه غیر اسلامی چه ضرورتی داشت؟ من در کتاب "انحلال نظام تدبیر"، نشان دادم این سخنان بی پایه، سطحی و بد اساس بوده است.
آیا احمدی نژاد جز این نوع کارها و آن مدل رفتاری که شما بدان اشاره کردهاید، گزینه دیگری پیش رو داشت و کار دیگری هم میتوانست بکند؟ اگر او درونش را افشاء میکرد میتوانست مدلش را پیش ببرد؟ آیا مخالفت کارشناسان امکان این را به او میداد که مدلش را اجرا کند؟ من از منظر آرمان گرایی و آرمانخواهی احمدی نژاد ۱۳۸۴ نگاه میکنم. از احمدی نژاد آرمان خواه انتظار نبود که با دستمالهای کثیف، شیشه غبارآلود را پاک کند!
انحلال یک سازمان غیر آسمانی چندان مهم نیست. مهم تر اینستکه نهاد جایگزین آن واجد ارزش و اعتباری نباشد. انتظار این بود که بودجه انتظام یابد و پس از انحلال، دست اشخاص حقیقی و حقوقی بی خاصیت از انبان بودجه کوتاه شود و افرادی عزیز و بی صلاحیت مقسم و کلید دار بودجه نشوند!
نگاهی به چندی و چونی بودجههای تدوین شده پس از امیر منصور برقعی که قطعاً با نظارت عالیه رئیس جمهور وقت بود، میتواند نشان دهد که بودجه احمدی نژادی و بودجه ریزی آرمانی پس از انحلال و احتمالاً مطلوب رئیس دولت، چگونه بوده است!
شما سازمان مدیریت و برنامه ریزی را معادل نظام تدبیر تعریف کردهاید و انحلال آنرا انحلال نظام تدبیر. آیا حقیقتاً همینطور هست و احمدی نژاد نظام تدبیر را نابود کرد؟راستش تیتر کتاب من اندکی ژورنالیستی است اما من در مقدمه کتاب آوردهام که سازمان مدیریت و برنامه ریزی میتواند یک نماد از نظام تدبیر نام بگیرد. من این نهاد را از کژی مبری نمیدانم اما معتقدم در نگاهی حداقلی یک حسابدار فنی برای تراز منابع و مصارف و هزینههای جاری و عمرانی و در نگاهی کمی حداکثری، میتواند برای انطباق بودجه و برنامه کارآمد باشد.
انتقاد اصلی شما به احمدی نژاد چه بود؟پاسخ این پرسش ما را از بحث در باب کتاب انحلال نظام تدبیر خارج میکند اما برای تغییر فضا و بطور کوتاه وارد این سئوال میشوم.
راستش من در سالهای احمدی نژاد، یادداشتهای زیادی نوشته و در الف منتشر کردم و دیدگاهم برای شما و مخاطبان الف روشن است.
صادقانه این است که من در دوران دانشجویی در شیراز و تربیت مدرس با جناح موسوم به چپ مأنوس و هم راستا بودم و با دوستانم در جناح راست ناساز بودم. در طول زمان از فضای سیاسی دور شدم و به سازمان مدیریت و برنامه ریزی پیوستم. این حضور، موجب دوری از سیاست متعارف شد و من کم کم به رسش بیشتری میرسیدم. تجربه فن سالاری و نگاهی فراتر موجب شد درک درست تری از اوضاع کشور و سپهر مدیریت و سیاست کشور بدست آورم.
در واقع گذر زمان و دوری از دوران سیاست ورزی دانشجویی مرا به افق دیگری رساند و من دریافتم که جناحها و طیفها در کشور ما چندان هم بدون تورش و انحراف نیستند. بعبارتی توانستم به درکی جامع برسم و پس از آن سعی کردم از جانمایی در یک حلقه خاص اجتناب کنم تا بتوانم آزاد اندیشانه و بدون سوگیری به وقایع نگاه کنم.
بمرور زمان و با تأمل در مدیریت و برنامه ریزی، بعنوان یک فرد از آحاد ملت و با علاقه به پژوهش و تحلیل گری به این جمع بندی رسیدم که باید نظام اجرایی کشور و ساختار و مدیریت، تغییر بنیادین بیابد تا بتوانیم به توسعه و ترقی، امید ببندیم. همین دریافت متقاعدم کرد که باید ساختارها، مدیریت و شیوه اداره کشور را تفییر داد. در همین فضای فکری بودم که احمدی نژاد ظهور کرد.
آنچه احمدی نژاد میگفت ما را مجذوب کرد. تصادفاً در دوره احمدی نژاد به موقعیت مدیریتی هم رسیدم اما بمرور اعتمادم به ایشان و دولت مهرورز وی رنگ باخت و من یادداشتی با عنوان" من و احمدی نژاد و چینی نازک اعتماد" در الف منتشر کردم که البته برای من گران هم تمام شد! من بزودی دریافتم که احمدی نژاد مقاصدش را کتمان میکند و از دوقطبی هاشمی و گذشتگان، نردبان ترقی برای خود میسازد در حالیکه همان روشها و شیوههای مذموم و بسته را در مدیریت، انتصابات و اداره کشور بکار میگیرد.
انتقاد اصلی من به احمدی نژاد مطلقاً به تحریمها و داستان گروه انحرافی مربوط نمیشد و نبوده است. صادقانه بگویم من به احمدی نژاد در داستان تحریم، هیچ انتقادی ندارم. در جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی و سیاست هسته ای یک سیاست راهبردی است که توسط نظام تعیین و توسط مجریان و دولتهای برآمده از مردم اجراء میشود. این نکته و اصل را این روزها دکتر عراقچی بطور روشن و شفاف در مصاحبه اخیرش با نشریه دیپلمات گفته است. سیاست آن روز نظام مقاومت و سیاست امروز مذاکره است. مجری سیاست مقاومت احمدی نژاد بود و جلیلی، مجری سیاست مذاکره روحانی و ظریف. البته نظام در اتخاذ سیاست، حرفه ای عمل میکند و ممکن است گاهی از اتمسفر عمومی و آستانه تحمل مردم تأثیر بپذیرد. بنابراین احمدی نژاد موجب تحریمها نشد بلکه تحریم توسط نظام قابل پیش بینی بود و نظام هزینه آنرا محاسبه کرده بود.
اتفاقاً من با کوبیدن کور و سیاست بازانه نسبت به احمدی نژاد چه در زمانی که فرمان در دستشان بود و و چه امروز، مخالفم. من احمدی نژاد را سیاه و سفید نمیبینم و مثل بسیاری که اکنون بر بال امواج سوارند، از "گزاردن تبر بر دوش او" گریزانم و از این کار فرصت طلبانه و موجی اجتناب میکنم!
انتقاد اصلی من به احمدی نژاد هم در گذشته و هم اکنون، به کارکردش در حوزه مدیریت و اداره کشور مربوط بود. او فاقد جامع نگری، انضباط فکری و فاقد قطب نما بود. او خیلی زود در دام سیاست ماکیاولی گرفتار شد و با مدیریت محفلی و حلقه ای و عزل و نصبهای سودار و ناصواب، کشور را به پرتگاه رساند. من در همان سالها با یادداشتهایی با عنوان "تدبیر در مغاک"، "مدیریت به سبک ایرانی"، "داستان انسانها و گاوها" و "مجلس ترحیمی بگذارید برای مرگ حقیقت" و بسیاری از دیگر یادداشتها، توصیفاتی از آن زمان دادهام. بعلاوه نگاهی به برخی کارهای احمدی نژاد از جمله در انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، برخورد نادقیق و محاسبه نشده با دانشگاه آزاد اسلامی از دیگر مواردی است که من بدانها پرداختم و معتقدم بسیاری از همین شیوهها باعث شد که او کم کم از اوج فاصله بگیرد و به افول برسد. در یک جمله از منظر من احمدی نژاد بد عمل کرد و این مستقل از موضوع تحریم است.
برگردیم به بحث پیشین و انحلال و سازمان مدیریت و برنامه ریزی. نگاه شما به کارنامه روحانی در باب سازمان مدیریت و برنامه ریزی چیست؟مایلم یک پاسخ کلی بشما بدهم. حق این است که بگویم روحانی بر امواج انتقادات فزاینده بر احمدی نژاد سوار شد و من این دولت را دولت حداقلی توسعه و تدبیر می دانم که لاجرم باید میآمد تا دوران گذار از احمدی نژاد مدیریت شود. هرکس دیگری هم که میآمد باید با وعده عبور از احمدی نژاد میآمد تا مقبول مردم شود. انتقاد من به احمدی نژاد این بود که تدبیر را به مغاک افکنده است اما دولت روحانی را هم دولت آرمانی تدبیر نمیدانم.
به باور من در پایان دوره روحانی ما به ۱۳۸۴ بازخواهیم گشت. ۱۳۸۴ از جهاتی سال خوشی است اما سال آرزو و امید ما هم نیست.
اگر ممیزی شما سخت نباشد و مخاطبان شما حال و حوصله تحلیلی داشته باشند می گویم که دولت روحانی دولتی است که از شکاف نظام و توده یا نظام و نخبگان، بهره گرفته و زندگی میکند! دیدمان و ویژن من در چارچوب نام گذاریهای موجود، قابل چیدمان نیست.
من به حاکمیت جریان سوم متمایلم. به باور من ایران امروز شدیداً به جریان سوم نیازمند است. اکنون عقربه ساعت قوه مجریه ما در ۱۳۸۴ قرار گرفته است. این اجبار شرایط است و گریز ناپذیر. احمدی نژاد اگر به آنچه که در باب اصلاح مدیریت و ساختارها گفته بود، پای بند میماند و میخواست و میتوانست، شاید امکان داشت که ۸۴ را به ۹۴ برساند اما کاری کرد که دولت یازدهم خود را برای رسیدن به ۱۳۸۴ هم درمانده اعلام میکند! برای عبور از ۱۳۸۴ در سپهر سیاست و مدیریت ایران باید طرح نویی در انداخت.
بعلاوه به باور من نظام جمهوری اسلامی ایران هم برای مانایی، به جریان سوم نیاز دارد. جریانی که به خویشتن انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ رجوع کند و به منشور نوفل لوشاتو پای بند و مؤمن باشد و در عین حال، وابستگی مشعوفانه و قبیله ای به نامهای بی مسما و جریانهای بادکنکی چپ و یا راست متعارف هم نداشته باشد.
چه چیزی شما را به جریان سوم متقاعد کرده است؟- نظام مدیریت حلقه ای و انتصابات قبیله ای و باندی مخرب در طی سالهای گذشته و اخیر
- کارکردهای مدیران در نظام پیش گفته و نظام موجود
- جریان رو به تزاید فساد و فاصله بسیار با آرمانهای مصرح در بیانیههای بنیانگذار نظام و روح مطالبات مردم در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷
- بحران ناکارآمدی
- بحرانهای اندیشه ای و اجتماعی
- حضور کم فروغ اندیشمندان، متخصصان و فن سالاران صالح در نظام اجرایی و مدیریتی کشور
- اداره گران کشور
- فقدان نظام رصد و پایش کشور
رویکرد شما در کتاب "انحلال نظام تدبیر"، آرمانخواهانه و اصلاح طلبانه است. آیا بنظر شما انتشار این آثار تاثیری هم در اصلاح روندها دارد؟سوگمندانه می گویم که خیر! متاسفانه آرمان خواهان چندان کامیاب نیستند و آرمان خواهی نیز همینطور. سخت تر انتظار اشاعه و تحمل این نگرش در ساختارهای متصلب قبیله ای و بوروکراتیک اداری موجود است. آرمانخواهی به غلط یا درست در برابر واقع گرایی قرار گرفته است و خیلی زود ضربه فنی میشود. دولت فعلی نیز بیش تر به واقع گرایان متمایل است تا آرمان خواهان!
اندوهبار است که ما سطح سازمانهای اداری بالقوه فرانگر را هم به حد یک سازمان ثبت احوالی یا یک سلسله مراتب نظامی و پادگانی تقلیل دادهایم و اندیشه ورزی آرمانخواهانه با اتهام مقابله با نظم موجود، بسرعت به کناری افکنده میشود. در این شرایط، خیلی به ارزشمندی این رویکردهای آرمانی در اصلاح روندها باورمند نیستم. بنظرم این نیز یکی از ویژگیهای مذمومی است که ما را ناکارآمد کرده است و موجب میشود کشور ما چندان به جلو نرود!
باور کلی من این است که نویسندگان و پژوهشگران آرمان خواه اگر به جریانهای پرفشار متصل نباشند، ره به جایی نمیبرند.کلی تر هم اینکه زوال و بقای دولتها و حکومتها نیز در ایام معاصر با مبارزات آرمان خواهانه نسبت وثیقی ندارد. تنها حسن این نگرشها، تاثیرات بلندمدت در اذهان آدمها و سپهر شخصی اندیشمندان و تحلیل گران است و این مستقل از تأثیر در روند موجود و ساختارهای پهن پیکر ناکارآی موجود است!
قضاوت اکنون شما در باره نقش و کارکرد سازمان مدیریت و برنامه ریزی چیست؟نگاهی به آنچه گذشت نشان میدهد که ایجاد سازمانی برای مدیریت و برنامه ریزی کشور به الزاماتی نیاز دارد که بنظرم آن الزامات فراهم نیست. این سازمان شاید در یک وضعیت آرمانی و بالقوه بتواند یک سازمان فرانگر باشد و مسئول رصد مسیر و ساختارها باشد: رصدگر توسعه ایران! در چنین نقشی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی میتواند البته نهادی مابین دولت و نظام باشد. همچنین به مرکزی از تجمع نخبگان هوشمند فراکاو و آینده نگر تبدیل شود.
اما این نگاه آرمانی و بنظرم بدلایلی که در این مقال نمیگنجد حداکثری و غیر ممکن است. شاید بهتر آن باشد که فتیله آرمان و قله را موقتاً پایین بکشیم و فقط به یک نگاه حداقلی اکتفا کنیم. اینجا عرصه عرصه جدال آرمانهای دشوار آینده نگرانه و و واقعیت پیش رو است که بنظرم مثل همیشه واقعیت خود را بر فضای آرمانی تحمیل میکند!
واقعیت این را تحمیل میکند:
ما به سازمانی برای توزیع پول و بودجه حاصل از نفت و دیگر درآمدها نیاز داریم. سازمان برنامه و بودجه باید این را کتابت کند و جمع و تفریق آنرا به رئیس جمهور ارائه کند. برای توزیع این بودجه هم مدل کارآمدی جز"وضع موجود" و "آنچه که پیش میآید" نداریم. آنچه که بعنوان تسهیم بودجه برای طرحها و بخشهای مختلف حاصل میشود تابعی تجمعی است از: اولویتهای رئیس دولت+فشاردستگاههاو نهادهای پرفشار+نیازهای منطقه ای و محلی مردم و نمایندگان مجلس+چانه زنیهای سطوح و ارکان متنوع+درخواستهای دستگاههای اجرایی.
بنابراین سازمان بودجه میتواند یک بودجه ای در چارچوب وضع جاری کتابت کند و آنرا به رئیس دولت و مجلس تقدیم کند. در باب برنامه هم بنظرم اساساً کارآمدی آکادمیک برنامه در وضع جاری بشدت زیر سئوال است و فقدان آن هم لطمه ای به کشور نمیزند. در فرصتی خاص بشما نشان خواهم داد که برنامهها در ایران کارکرد ویترینی دارند و شرایط ما با تدوین برنامههای پنجساله سازگار نیست مگر اینکه برنامههای یکساله ای تدوین کنیم که میتواند همان بودجه سالانه باشد!
بنا بر آنچه که گفته شد، لاجرم باید با تلخی باور کرد که باید از اتوپیا، آرمان، آرزو و رویاها فاصله بگیریم و به واقعیت تمکین کنیم! واقعیت عریان این است که در طی همه این سالها، بودجه کتابت کردیم و برنامه هفت ساله و پنج ساله نوشتیم اما همچنان اندرخم یک کوچهایم و این نه بواسطه سازمان برنامه و بودجه بلکه بواسطه سپهر کلان و ساختارهاست.
به اقتضای واقعیات پیش چشم، شاید تقلیل نقش سازمان برنامه و بودجه به ابزار برنامه و بودجه دولت یا تبدیل آن به نهاد پایشگر حرکت دولت بتواند نسخه خوبی باشد آن هم بشرطها و شروطها! اما قاعدتاً نمیتوان از این سازمان ذیل رئیس دولت، انتظار تسلط یا حتی نظارت بر دیگر اجزا و قوای مهم از جمله قوای قضایی، نظامی، انتظامی، امنیتی، دیپلماسی، صدا و سیما و ... را داشت. حتی شاید واقع گرایی تمام این باشد که نقش و کارکرد این سازمان به کتابت بودجه با روند متعارف تقلیل یابد و عملاً از پایش گری فرانگرانه نیز دست بر دارد!