نظر منتشر شده
۳
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 243717
آینده‌ی رابطه ایران و غرب؛ دوستی یا دشمنی؟ شاید هیچکدام
بخش تعاملی الف - وحید توانا
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۰۶:۵۶
تیم دیپلماسی رئیس جمهوری وقتی که متن سخنرانی حسن روحانی را برای جلسه مجمع عمومی آماده می‌کرد احتمالاً فکرش را هم نمی‌کرد که پیش از آنکه روحانی فرصت کند جهان را به یاد سخنرانی«گفتوی تمدن ها»ی سید محمد خاتمی بیاندازد، دیوید کامرون خاطره سخنرانی «محور شرارت» جورج بوش را زنده کند. دو تجربه در این سطح برای بسیاری از مردم ایران کافی است تا در مورد حکومت های غربی به یک الگوی رفتاری برسند: اینکه غربی‌ها دست دوستی را گاز خواهند گرفت؛ البته همیشه کسانی خواهند بود که بگویند ایران به اندازه کافی برای جلب اعتماد غرب تلاش نکرده است همچنان که پس از دهه‌ها تلاش نافرجام دولت ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا هنوز گروه‌هایی در همسایه‌ی غربی ما از آستان‌بوسی دولت های اروپایی خسته نشده‌اند.

از تمنای عاشقانه‌ی غرب‌پرستان و علاقه‌ی غیر مشروطشان به غرب گذشته اما، آنچه ما به عنوان یک ملت و یک دولت به آن نیاز داریم یک شناخت واقع‌گرایانه از غرب و یک راهبرد عملی مبتنی بر چنان شناختی است. بدیهی است که هیچ نظریه غرب شناسانه‌ای را نباید پیش از آنکه بتواند به شکلی باور پذیر واکنش خصمانه‌ی سران غربی به رویکرد آشتی‌جویانه‌ی سیاستمداران «غرب‌گرا» یا «میانه‌رو» ایرانی را توضیح دهد، جدی گرفت.

وقتی که رئیس جمهور آمریکا در پاسخ به سیاست تنش‌زدایی سید محمد خاتمی و حتی همکاری بی‌سابقه ایران با آمریکا در سرنگونی طالبان، ایران را «محور شرارت» خواند خیلی‌ها غافلگیر شدند. بعدها تلاش‌هایی شد برای توجیه ماجرای «محور شرارت» و از جمله ادعا شد که این عبارت تا آخرین لحظه در متن سخنرانی جورج بوش قرار نداشته و قرار گرفتن چنان عبارتی در متن سخنرانی حاصل شیطنت یک فرد وابسته به اسرائیل بوده است. بدون تردید کسانی تلاش خواهند کرد که نطق کامرون را هم به «کارشکنی» اسرائیل در فرآیند نزدیکی ایران و غرب انتساب دهند؛ البته نظریه‌هایی که دولت های غربی را دست نشانده‌های اسرائیل می‌دانند و تمامی تصمیمات آنان را به مداخله اسرائیل مرتبط می‌کنند نظریات کم طرفداری نیستند، اینکه نزدیکی ایران و غرب به سود اسرائیل نخواهد بود هم قابل انکار نیست ولی این میزان اغراق در قدرت تاثیرگذاری اسرائیل نمی‌تواند مبنای شناخت ایران از جهان غرب قرار بگیرد.

واقعیت این است که گره این ماجرا نه در ایران است و نه در اسرائیل. چیزی در ذات غربی‌هاست که مانع عادی‌سازی مناسبات آنها با ایران می‌شود؛ نخوتی که شانه به شانه‌ی نژادپرستی می‌زند و در ادبیات سیاسی نامی دقیق‌تر از «استکبار» نمی‌توان بر آن نهاد. هر بار که کسانی گمان بردند که فهرستی از «نگرانی‌های غرب» وجود دارد که با رفع آنها می‌توان به خصومت غرب علیه ایران پایان داد در میانه‌ی قلم گرفتن یک یک آن به اصطلاح «نگرانی‌‌ها» -با همه دشواری‌هایی که به جان خریدند- طرف غربی را نه راضی‌تر که ناراضی‌تر و خصمانه‌تر یافتند. اشتباه آنها آن بود که علیرغم تمامی واقعیت‌های موجود در مقابل شناسایی «استکبار» مقاومت کردند. دوستان ما اگر تجربه‌های مکرر گذشته را در نظر می‌گرفتند و اگر روحیه‌ی استکبار را در دولتهای غربی می‌پذیرفتند، پیش از باز آزمودن آزموده می‌فهمیدند که آنچه میان ما و غرب فاصله انداخته فهرستی از مطالبات نیست. شما برای عادی‌سازی رابطه با مستکبرین دو راه بیشتر ندارید: یا بدون قید شرط تسلیم اراده‌ی آنها می‌شوید و مداوم و مستمر برای ارضای حس خودبرتربینی آنها می‌کوشید، یا دست بر زانوی خود می‌گذارید و آنقدر در سپهر قدرت و سیاست سر بلند می‌کنید که خود را به عنوان یک واقعیت به آنها تحمیل می‌کنید. مالزی به راه اول رفت و چین به راه دوم. اگر از ایران کسی به جستجوی راه سومی رفته است بگویید برگردد!

و اما اینکه گزینه‌ی اول گزینه‌ی ما نیست؛ اگر چه بی طرفدار نباشد. طرفداران تن دادن به رابطه ارباب و رعیتی با غرب البته درک درستی از ماهیت نظامهای غربی دارند ولی آنها باید حافظه ضعیفی داشته باشند که دلیل نفرت مردم از حکومت پهلوی و در نهایت سرنگونی آن رژیم را فراموش کرده‌اند. شاید تحمل فقر و محاصره اقتصادی برای مردم ایران دشوار و طاقت فرسا باشد ولی اگر می‌خواهید بالاترین حد بی‌طاقتی ایرانی‌ها را ببینید باید عصبانیت آنها از زندگی تحت تحقیر را به خاطر بیاورید.

اجازه بدهید آخرین ملاحظه این سطور آن باشد که اگر دولت حسن روحانی در مواجهه با غرب به راه خطا رفته است، آیا دولت پس از او باید به الگوی سیاست خارجی دولت احمدی‌نژاد رجعت کند؟ قطعاً خیر! به این رفت و برگشت پاندولی و چرخشهای ۱۸۰ درجه‌ای در سیاست خارجی باید در جایی پایان داده شود. سیاست خارجه دولت احمدی‌نژاد خود حاصل شکست راهبرد دولت خاتمی برای تنش‌زدایی با غرب بود و اگر روش احمدی‌نژاد راه به جایی می‌برد برگشت به دوره‌ی پیش از او اتفاق نمی‌افتاد.

تغییر بعدی در سیاست خارجه ایران اگرچه باید دشمنی غرب را مفروض بگیرد ولی آنچه نباید انجام دهد تحریک دشمن به دشمنی بیشتر است. به عبارتی ما باید بپذیریم که امکان تنش‌زدایی با غرب وجود نخواهد داشت و در عین حال نباید فراموش کنیم که نیازی هم به تنش‌زایی نداریم. دراز کردن دست دوستی به سوی غرب خطاست، نطق‌های آتشین غرب ستیزانه هم -حداقل- به همان اندازه خطا خواهد بود. در عوض تلاش دولت ایران باید تلاشی آرام و با وقار برای محافظت از مردم ایران در مقابل آثار دشمنی غرب همزمان با پیشبرد توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور با اتکا به منابع داخلی و غرور میهنی و دینی مردم ایران باشد. زمانی که کشور ما به مرحله‌ای از توسعه‌یافتگی رسید که دولت های غربی خود را ناگزیر از عادی‌سازی روابط با ایران یافتند، زمان بررسی مجدد موضوع داشتن یا نداشتن رابطه با آن ها است.
 
کلمات کلیدی : وحید توانا
 
۱۳۹۳-۰۷-۰۹ ۰۸:۳۸:۰۸
ایکاش میتوانستیم با تمام جهان در صلح و دوستی باشیم (2402409) (alef-3)
 
مشتاقي
۱۳۹۳-۰۷-۰۹ ۱۷:۴۹:۵۱
براى اينكه به تواني به بهشت غرب وارد شوى حداقل با يد اين سه ويژه گي را داشته باشي مهر اسرا ييل دردل پايگاه امريكا يي در خاك وهمسويي با سياست هاى امريكا در سر خود داشته با شي تازه وقتي به اين بهشت وارد شوى طول قد وميزان رشد تورا امريكا تعيين مي كند همه كره وژاپن نمي شوند اگر شايط بهترى هم داشته باشند (2403521) (alef-10)
 
۱۳۹۳-۰۷-۱۰ ۲۱:۲۸:۴۴
تفسیر خوب و درستی است
باید محور اقدامات احتمالی قرارگیرد (2405328) (alef-10)