نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 260384
کمی به شعور مخاطب احترام بگذارید
بخش تعاملی الف - یوسف منصورزاده
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۰۹
عصر یخبندان چهارمین فیلم مصطفی کیایی است که در مقام نویسنده و کارگردان آن را ساخته است. جای تامل دارد که چرا فیلمنامه نویسی که برای فیلم ضد گلوله سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را می گیرد نمی تواند در ژانر اجتماعی فیلمنامه ای با روند منطقی بنویسید و به صورت اصولی قصه را پیش ببرد و دست به دامن اتفاقاتی می شود که از جنس قصه نیستند.

فیلم و به طور کلی فیلمنامه الکن است، شخصیت ها نه شخصیت که تقریباٌ همگی تیپ اند. شخصیت پردازی در کار نیست و روابط آدمها اصلاٌ نعریف نشده است. امیر حسین نامی بر اثر مصرف بیش از حد مواد جان می دهد و نامزدش مهتاب با بازی تصنعی و بد آنا نعمتی بر اساس حرفی که پای آیفون از همسایه در مورد آمدن زنی دیگر به آپارتمان امیر حسین می شنود به دنبال این است که ثابت کند نامزدش تا زمان مرگ فقط به مهتاب فکر می کرده و لا غیر. بابک کارمند رده میانی یک شرکت با بازی خوب فرهاد اصلانی به زنش شک می کند شکی که دیگر شک نیست بلکه ترس از بر ملا شدن حقیقتی اسفناک است و چون کبکی سرش را زیر برف می کند و جرات سوال و جواب از همسرش را ندارد. همسر در آرایشگاهی مشغول کار است و چرا به مواد شیمیایی معتاد شده و با جوانی که سالها از وی کوچکتر است معاشرت می کند الله علم؟ روابط بین شخصیت ها کاملاٌ ساختگی است و به صورت کاملاٌ تصادفی که از ویژگی های فیلم های خرده پیرنگ است و نه این فیلم ، شخصیت ها در فیلم به کمک هم می آیند، اما محسن کیایی رگ خواب مخاطب را خوب می داند و این نوعی زیرکی است.

بازی مصطفی کیایی که همیشه در مخاطب پسند کردن فیلم های برادر نقش اصلی را دارد دلیلی بر این مدعا است. از طرح ترافیک فروختن و استدلالی که می آورد، از جریمه نقدی گرفتن در دوران سربازی از متخلفین پولدار که خود را بعد از ۲ سال خدمت محق آن می داند یا جمع کردن ماهواره های همسایه ها و رابین هود بازی و تحویل آنها به رفیقی که محتاج پول است و می تواند با فروش آنها داروی دخترش را تهیه کند، از اشارات کیایی به شخصیت های سریال های ترکیه ای و خنداندن تماشاچی. برای ارتباط با یک فیلم پنج مرحله وجود دارد. اولی علاقه مند شدن به شخصیت داستان است که اگر در این فیلم بابک را شخصیت اصلی در نظر بگیریم که قصه با وی پیش برود به هیج وجه نمی توان به وی علاقه مند شد. مردی که جرات که نه غیرت هم ندارد تا از زنش در مورد مرد غریبه بپرسد و بسیار بزدل است چگونه می تواند علاقه مخاطب را به خود برانگیزد.

مرحله بعدی همراهی است ولی همراهی برای چه و به چه منظوری؟ همراهی با مهتاب که ثابت شود نامزد متوفایش تا قبل از اور دوز کردن به زن دیگری فکر نمی کرده یا همراهی با بابک که بزدلی بدبخت است و یکسال است متوجه رابطه همسرش با فرید نیست؟ آیا مخاطب سینمای ایران با این دو شخصیت می تواند همراهی کند؟ آیا فرهنگ ایرانی همراه شدن با چنین شخصیت های الکنی را بر می تابد؟

چرا وقتی جنازه ای در خانه پیدا می شود هیچ کس سراغ پلیس نمی رود؟ چرا فرهاد اصلانی که متوجه رفتار ناهنجار همسرش و رفتار غیر متعارف مرد جوان به اصطلاح آقازاده شده موضوع را به اطلاع پلیس نمی رساند؟ اگر هر کدام از این شخصیت های فیلم به سراغ پلیس می رفتند دیگر هیچ دلیلی برای ادامه قصه نبود و فیلم به فیلمی پلیسی تبدیل می شد، پس فیلمنامه از همان نقطه شروع دچار مشکل است و در جا می زند.

ساده لوح بودن شخصیت ها چیز دیگری است که توی ذوق می زند. مردی با گرمکنی در دست و کفش کتانی به پا ادعا می کند از پلیس امنیت است، زنی تنها با چادری که به سر می کند می شود مامور پلیس امنیت، مرد جوان با ادعای پلیس به ظاهر امنیت همسرش را، شریک زندگی اش و هم بسترش را به باد کتک می گیرد، مردی تنها با شنیدن صدای اپلیکیشن های چت متوجه می شود همکارش با زن دیگری چت می کند و شروع می کند به پند و اندرز دادن وی، عسل که در آرایشگاه همه کاره است با دستور فرمایشی فرید مجبور است تهران را ترک کند، اس ام اس هایی رد و بدل می شود و ماجرا کشدار می شود واین همه فقط و فقط برای طولانی تر شدن فیلم است.

بابک با تصادفی که می کند حافظه اش را از دست می دهد و این موضوع به مزاج همسرش خوش می آید و دگیر خانه را ترک نمی کند. اینگونه پیش رفتن داستان توهینی است به شعور مخاطب که بعد از اتمام فیلم چیزی دستگیرش نمی شود و فقط نمک هایی که کیایی بازیگر ریخته را به یاد دارد. اصلاٌ به اینکه مصرف مواد آن هم از نوع صنعتی چه بلا هایی بر سر جوانان ما می آورد فکر نمی کند، به اینکه روابط نا مشروع چه بر سر بنیان خانواده می آورد فکر نمی کند.

سوال دگیری که باید از فیلمنامه نویس و نه کارگردان پرسید این است که چرا شخصیت ها برای گرفتن به اصطلاح حق شان چاقو کشی می کنند، فرهاد اصلانی یا همان بابک چاقو به دست در تعقیب همسر است، لیدا چاقو در کیف منتظر مرد باجگیر است و شاهکار آخر فیلم که کیایی با چاقو حقی را ادا می کند که شاید کمترین ربط را به وی داشته باشد.

من به شخصه خط ویژه را بیشتر پسندیدم و آقازاده ی خط ویژه برایم ملموس تر بود تا آقازداه ی عصر یخبندان با بازی بسیار بد بهرام رادان.

به جناب کیایی هم توصیه می کنم از محبوبیت خود و به ویژه برادر بازیگرش در میان مردم به نحو احسن استفاده کند.
۱۳۹۳/۰۷/۱۱ ۱۰:۲۸
 
۱۳۹۳/۰۱/۲۴ ۱۰:۳۱
 
 
کلمات کلیدی : یوسف منصورزاده
 
۱۳۹۳-۱۲-۰۲ ۰۰:۳۴:۲۳
ولی ظاهراً بیشتر مخاطبین فیلم با شما هم عقیده نبودن!!! (2693881) (alef-3)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.