صندلي‌هاي خالي در كنفرانس وحدت اسلامي

احمد خالصي، 26 بهمن 91

26 بهمن 1391 ساعت 21:24


در روزگاری که شیعیان بحرین و عربستان در تضییقات فراوان به سر می برند و در سوریه و لبنان غوغای مذهبی برپاست، عده ای پیشنهاد وحدت بین سنی و شیعه را امری کاملاَ سیاسی و استراتژیک ارزیابی می کنند و در راستای هلال خضیب می دانند و از این حرفها!

اما نخست باید تعیین تکلیف کرد که تلاش برای وحدت بین شیعیان و برادران اهل سنت و جماعت، آیا تحت فشار شرایط بیرونی مورد عنایت قرار گرفته یا این‌ که ذات تدیّن ما اقتضای وحدت و تقریب و نزدیکی دارد؟ آیا وحدت، وحدت در برابر "دیگران" است یا امری است مستقل و مجزا که ضرورتی درونی دارد نه بیرونی؟

جهان اسلام در برابر حوزه تمدنی غرب، به دلایل سیاسی، خود را در موضع ضعف می بیند، لاجرم در پی وحدت برمی آید. همچون "سازمان کنفرانس اسلامی" که بسیاری پرسیده-اند چرا "سازمان کنفرانس مسیحی" یا امثال آن را نداریم؟ پرسش درستی است که به گمانم درون خود، پاسخ راهگشایی هم نهفته دارد. تئوری برخورد تمدن¬های هانتینگتون را به یاد بیاوریم و فعلاً رها کنیم. وقتی از "بازیابی هویت مشترک اسلامی" سخن گفته میشود، واژه "بازیابی" خود نشانگر حسرت امری است که از دست رفته محسوب می شود و باید احیاء و بازیابی شود. بپذیریم که حوزه تمدن و فرهنگ اسلامی با تمامی تشتّت ها و اختلاف ها و تفرقه ها و انشعاب ها خود را دچار سستی و در موضع انفعال می بیند. لاجرم دول مسلمان در پی آن برمی آیند که لااقل در حیطه رسمی و تشریفاتی و با رویکردی هر چند صوری و ظاهری، دست به کاری بزنند که ارزیابی این اقدام هم بماند به عهده کارشناسان سیاست ...

البته در یاداشتهای گذشته ام به تعدادی از ماثورات و نیز رفتارهای پیشوایان دینی اشارت کرده بودم که می‌توان این هر دو را از دلایلِ درون دینیِ وحدت به حساب آورد، اما گمان می‌کنم باید توجه همیشگی داشت که کدام یک از انگیزه ها ما را به سوی وحدت می‌کشاند؟ صِرف بیانِ اینکه، هم دلایل عقلی و برون دینی، و هم دلایل نقلی و درون دینی ما را به تقریب دعوت می‌کنند کافی نیست. باید برای تطبیق یا ترجیح این انگیزه ها کوشید.

مورد دیگر این که رویکرد وحدت یا تقریب مذاهب اسلامی آیا انتهایی دارد؟ آیا نقطه پایانی وجود دارد که برای رسیدن به آن، طراحی روشها و رویکردها و تاکتیکهای ضروری، اتخاذ شده باشد، یا این که تقریب را به عنوان ضرورتی پذیرفته ایم که باید پیوسته برای آن کوشید و هیچ گاه نباید نقطه پایان و حُسنِ ختامی برای آن متصور بود؟ این دو نوع نگاه، به تعریف ما از واژگان" وحدت " و "تقریب" بستگی دارد که گویا هنوز اجماعی در تعریف آنها وجود ندارد. اگر وحدت را به معنای اتحادِ افراد بگیریم در كنار پذیرش دگرگونگی ها و حرمت نهادن به باورها و آموزه های دیگران، آنگاه درخواهیم یافت که هم، باید یکبار برای همیشه این پذیرش و احترام را در خود نهادینه و ملکه کرد، هم برای حفظ و تعمیم و گسترش آن تا به ابد کوشید.

پرسش های دیگر هم باقی مانده است.آیا اسماعیلیه، زیدیه، حوثیه، اباضیه و شیخیه نیز جزء مذاهب اسلامی محسوب می-شوند؟ اگر تأویلات اسماعیلیه مطلوب نیستند و افراطی به نظر می رسند، معیار ما کدام است؟ اگر امامت و معادی که شیخیه می گویند با مبانی من و دیگری سازگار نیست، پس رویکرد تقریب برای چه امری پی گرفته شده است؟
قادیانیه(احمدیه) خود را مسلمان میدانند، اما آیا آنان نیز به جشنها و کنفرانس ها دعوت می شوند یا باید بشوند؟ کجاست پاسخ این پرسش ها؟ بهتر نیست که کنفرانس تقریب و دانشگاهِ تقریبِ مذاهبِ اسلامی و امثالهم، به جای تکرار بجا و بیجای ضرورت تقریب، در پی تبیین مصادیق نیز باشند؟

و نکته ای دیگر: به نظرم رویکرد " وحدت " یا "تقریب مذاهب اسلامی" با رویکرد "گفتگوی ادیان" یا "گفت وگوی فرهنگها" نسبتی وثیق و گریزناپذیر خواهد یافت. در تبیین این نسبت که احتمالاً در آینده به تمامی تجلی خواهد کرد، سخنی گفته نشده که اگر گفته می شد، تمامی آن پرسش ها، در این حوزه نیز، پاسخ می طلبیدند! به عبارت دیگر میتوان نوعی انسان گرایی را در ایدۀ وحدت و تقریب، مستتر دید. هدفِ تقریب، اخلاق و انسانیت است و صلح و سِلم و رفق و مدارا. اگر بپذیریم که "اثبات شیء، نفی ماعدا نمیکند" آنگاه میتوان گامی دیگر برداشت و فراتر از اقوام مسلمان رفت. در روزگاری که از نزاع و برخورد تمدنها و فرهنگها سخن گفته میشود و گویا حکمرانان جهان نیز عملاً چنین روندی را پی گرفته اند، پیگیری ایدۀ وحدت تا به نهایتِ آن ضروری است.میتوان از همان دلایل برون دینی و انگیزه¬های درون دینی آغاز کرد و به تلائم عینی و عملی در مواجهه تمدن ها رسید. اگر "یکسو و یکسان نگریستن" را در خود تقویت کنیم، آنگاه درخواهیم یافت که جهان دستخوش رنگها و شکلها و صورتهاست و مشکل از آن هنگام آغاز می گردد که بی رنگی اسیر رنگ میشود و جدال ها برمیخیزد، در حال که حضرت الله، بی رنگ و بی شکل و بی چند و بی چون است.

و نکتۀ آخر، آیا انسان به راستی و به درستی موظف نیست که در پی تحرّی حقیقت و رسیدن به جوهر ناب واقعیت باشد؟ باید راهی اندیشید تا بتوان این وظیفه اخلاقیِ فردی را با رویکردی اجتماعی جمع کرد. به گمانم در آن نگاه یکسان گرا و انسان محور و معنوی و باطنی است که این دو رویکرد فردی و اجتماعی با هم جمع می شوند و تعارضی پیدا نمیکنند، که جهان هیچ نیست جز او. پرسش ها و مباحث دیگری نیز قابل طرح و ارائه اند، و متذکر باید شد که این یادداشت ها فقط برای طرح پرسش هایی بود که از دید من ضروری اند، و نه ارائه پاسخ های کلی و تکراری و تشریفاتی و فرمایشی که همگی غیر موثر وناکارآمدند.
پایان سخن را به لسان الغیب، حافظ شیرازی میسپارم که گفته بود :
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
کای نور دیده، صلح به از جنگ و داوری.
و می‌توان اگر صوفیان نامسلمانند!!! این جمله را از کیمیای سعادت محمد غزالی نقل کرد که: " گفتند برادرت معصیت کرد،چرا وی را دشمن نداری؟ گفت: معصیتِ وی را دشمن دارم اما وی برادر من است". کیمیای سعادت، جلد اول، صفحه۴۰۱


کد مطلب: 178403

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcawan6e49n0y1.k5k4.html?178403

الف
  http://alef.ir