«حق مادرزاد»؛ استیون کلرت؛ ترجمه عبدالحسین وهاب زاده، و...؛ نشر نو  گوزن، گلابی و ابر!

محمدامین فقیهی رضایی، گروه کتاب الف،   4010414083

برای چه زندگی می کنیم؟ یا بهتر است بپرسم چرا به زندگی خود پایان نمی دهیم؟ آیا دلیلی فراتر از جرئت خودکشی نداشتن است؟ زندگی نکبتی که با صدای آلارم گوشی موبایل آغاز می شود. نفرتی که از آن ملودی پیدا کرده ایم حیرت انگیز است.

 گوزن، گلابی و ابر!

«حق مادرزاد»

(انسان و طبیعت در دنیای امروز)

نویسنده: استیون کلرت

ترجمه: عبدالحسین وهاب زاده، روشنک شهریاری و سید مصطفی چشمی

ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1400

384 صفحه، 160000 تومان

 

*****

 

برای چه زندگی می کنیم؟ یا بهتر است بپرسم چرا به زندگی خود پایان نمی دهیم؟ آیا دلیلی فراتر از جرئت خودکشی نداشتن است؟ زندگی نکبتی که با صدای آلارم گوشی موبایل آغاز می شود. نفرتی که از آن ملودی پیدا کرده ایم حیرت انگیز است. پلک ها را که می‌گشاییم ناسزایی حواله‌ی خود و جهان می کنیم! چون بایستی نعش خود را از بالین تکانی بدهیم و پتو را به طرفی بیاندازیم. کاری تکراری. مترویی شلوغ. شهری پر از ماشین. سرهایی که همه در گوشی های موبایل است. واقعا هیچ جذابیتی در بیرون نیست که خیره به این صفحه های جادویی شده ایم؟ با این همه نکبت... برخی آرزو می‌کنند ای کاش جرئت خلاص کردن خود را داشتیم!

 

استیون رابرت کلرت نویسنده کتاب «حق مادرزاد» که به همت نشر نو منتشر شده، پاسخی برای انسان مسخ شده در دنیای پسا مدرن شهری امروزی دارد. دنیایی که دیدن گوزن در آن به یک فعالیت لاکچری تبدیل شده است و به درد سلفی انداخت و اشتراک در اینستاگرام می خورد. دنیایی که در آن  سوسک،  متنوع ترین حشرات و منفورترین آنهاست. دنیایی که کسی حاضر نیست گردنش را بلند کند تا ابرها را ببیند. دنیایی که دیگر کسی زیر آبشار آب تنی نمی کند و از همه مهمتر، دنیایی که انسان برای خدایی کردن بر جهان، طبیعت را سر بریده است.

 

کلرت در حق «مادرزاد» ما را به بازگشت به آغوش مادرمان طبیعت دعوت می کند. مادری که بعد از هبوط آدم ابوالبشر علی نبینا و آله و علیه السلام مواظب ما بود، ولی به او پشت کردیم. گمان کردیم که کسی شده ایم و دیگر نیازی به او نداریم. او را از خود رنجاندیم. 

 
استیون رابرت کلرت (۲۰۱۷-۱۹۴۶) استاد بوم‌شناسی اجتماعی در دانشگاه ییل بوده است. شخصیت علمی و فردی استثنایی داشت و کار عملی و نظری او بر ارتباط میان انسان و طبیعت، حفاظت از محیط زیست و طراحی توسعهٔ پایدار، متمرکز بود. کلرت جوایز بسیاری را از آن خود کرد و آثار فراوانی را نیز به رشتهٔ تحریر درآورد. به نظر من بیان رزومه علمی استاد بوم شناسی اجتماعی دانشگاه ییل امریکا، پیرمردی که پنج سال قبل به دامان طبیعت بازگشت، کرم ها او را خوردند، استخوان هایش در خاک تجزیه شد و از خاک مزارش درخت گلابی جان گرفت، تقلیل مقام اوست. او به راستی  عاشق طبیعت بود و من با مطالعه این اثر چنین عشقی را کاملا با همه وجود احساس کردم عشقی که مخاطب را به وجود آورده و تحت تاثیر قرار می دهد.

نویسنده کتاب از ماجراهای طبیعت گردی اش می گوید، پرواز به عمق جنگل های آمریکای شمالی، آنجایی که فقط وحش حاکم است و بس. داستانش  را با گرگ ها، گوزن ها، نهنگ ها و قورباغه ها برایمان روایت می کند. از کودکی اش می گوید. از رنج هایش، آنهایی که طبیعت التیامشان داده و بزرگترین هدیه طبیعت به انسان را معنای شگرف دادن به زندگانی می پندارد. مکانیزم خلقت جوری است که اگر به مبارزه با آن بپردازی تو مغلوب می شوی. پیروز نبرد انسان و طبیعت کاملا مشخص است. انسانی مریض، افسرده، خود را فراموش کرده و از همه مهمتر مسخ شده.

 

نشرنو در چند سال اخیر که دوباره اوج گرفته و دوران موفقی را پشت سر می‌گذارد، کتابهای خواندنی و تاثیر گذار کم نداشته است.به شخصه از خواندن این کتاب حظ و بهره بسیار بردم تا جایی که اگر امروز میز کار مرا ببینید با عکس جانورانی مواجه خواهید شد که تا چندی پیش از آنها خبری نبود. تصویر پس زمینه لپ تاپ من با خواندن این کتاب تغییر کرد. من دیگر آن انسان قبلی نیستم. در ایوان خانه مان بذر کاشته ام. هر روز آبشان می دهم و از همه مهمتر این خربزه هایی که چندی پیش کاشته ام تخمشان از خاک سر برآورده است. از اینرو به همه کسانی که به انسان بودن علاقه دارند و همچنین عاشق کتاب خواندن هستند، پیشنهاد می کنم تا به دعوت این بزرگ مرد لبیک بگویید و اثر حق مادرزادش را مطالعه کنید. به امید روزی که به آغوش مادرمان طبیعت بازگردیم.