هادی حق پرست/
مقدمه ما ایرانیان سالی را جشن میگیریم که هر یکصد سال یکبار پیش میآید. سالی که یک قرن را پشت سر گذاشته و قرن جدیدی را آغاز میکنیم. ما سالهای دشواری را پشت سر گذاشتیم. ایران عزیز در قرن اخیر انقلابی بزرگ و دینی را تجربه کرده و در پی آن جنگی هشت ساله که بهترین و با اخلاقترین جوانان تاریخ این سرزمین در دفاع از آن خود را فدا کردند. جوانانی که تجربه حتی یک درگیری شهری را در کارنامه خود نداشتند، توانستند با توکل به حق متعال قواعد جنگ در دنیا را تغییر داده و در مقابل دشمنی ایستادگی کنند که مشاورانی با تجربههای جنگ جهانی را در کنار خود داشتند. حسن باقری، علی اکبر شیرودی، مصطفی چمران و احمد کشوری نام هایی هستند که قرن ها در تاریخ و اذهان ایران باقی خواهند ماند.
اما با همه این دشواریهای قرن اخیر، دلیل بر پایان قرن نو و ایدهآل برای ما نخواهد بود. البته که این آینده در حال رقم خواهد خورد و به دست جوانان امروز. آینده حاصل انتخابها و اقدامات امروز ماست، پس هر انتخابی که ما به برکت انقلاب هر چهار سال یک چند بار آن را تجربه میکنیم، نه تنها دوران ما، که دوران دورتری را رقم خواهد زد. نشانههای سالهای دور و نزدیک همین حوادث و اقداماتی است که ما امروز شاهد آن هستیم و لاغیر. اگر ما از شرایط کنونی رضایت نداریم یا درگیر دشواریهای معیشتی هستیم، حق نداریم که این شرایط را به بهانه سختیها به نسلهای آینده منتقل کنیم، حال چه خود آن روز زنده باشیم یا نباشیم. اگر امروز ما حق انتخاب داریم، این نعمتی است که پیشینیان ما در یکصد سال اخیر با تلاش، تفکر، فداکاری و مبارزه به دست آورده و برای ما به میراث قرار دادهاند. پدرانمان در مشروطه، انقلاب اسلامی و... بودند که به ما حق انتخاب و ترسیم آینده در حال را هدیه کردند. پس ما نیز باید از این دستاورد ارزشمند به خوبی مراقبت کرده و شرایطی مطلوب برای آینده رقم بزنیم.
البته این مهم نیست که ما امروز درگیر صلح، جنگ، تحریم یا دشواریهایی هستیم، بلکه این اهمیت دارد که آیندهای مطلوب رقم بزنیم تا ایرانی بهتر و قویتر داشته باشیم. اما افسوس که ما در حال حاضر در شرایطی از کشور به سر میبریم که کمتر کسی به فکر آینده است و این کمی قابل درک است، چرا که سخت گذشتن معیشت شهروندانمان را ناچار به روزمرگی میکند و نه تنها شهروندان که حتی مدیران و تصمیمگیران کشور را بدین درد دچار ساخته است. فقر و در کنار آن طمع به فردگرایی ما ایرانیان ضریب قابل توجهی داده است. همه به فکر خود، خانواده خود و مسئولین نیز به فکر گروه، حزب خود و به این ترتیب خیانت، رانت خواریی و وطن فروشی در این روزها مانند بسیاری از ادوار تاریخ ایران قابل تامل است.
شرایط داخلی جمهوری اسلامی ایران: تحریمهای بینالمللی، انتصابهای ناشایست، تشریفات، رقابتهای حزبی مخرب و ضدمنافع ملی، نفوذ جریانهای خارجی در احزاب سیاسی و دستگاههای دولتی، سیاستهای پولی و مالی که منجر به تورم در کشور شده، تعارضات فرهنگی اجتماعی حاصل از دوران گذار و دست خالی بودن دولتها در حوزه فرهنگی و موارد دیگری باعث دشوار شدن زندگی ما ایرانیان شده است. ما در حوزههای مختلف علمی، فناوری و دانشی بنا به استعدادهای جوانانمان رشد قابل توجهی داشتهایم، اما از آنجا که مدیران شایسته و دلسوزی نداشتیم، موفق نشدهایم که این دستاوردها را در بهبود بخشیدن به زندگی مردم شریک کنیم، که البته قوانین و مقرراتهای دست و پاگیر در این عدم موفقیت بیتاثیر نبودهاند.
ما با افکار عمومی خود فاصله گرفتهایم، نکتهای که در دهه اول انقلاب به خوبی آن را در اختیار خود داشتهایم و تجربه کردهایم. اما نتوانستیم این رابطه حسنه و مردمی را حفظ کنیم و دچار انحراف و توهمات سیاسی شدهایم و تصور میکنیم که با سیاست میتوان همه چیز را جلو برد. ما باید در ارتباطات و تعاملات مردمی خود تجدید نظر کنیم. از دیگر سو رسانههای ما ناکارآمد هستند، آثار مثبت آنها بر افکار عمومی کافی نیست. متاسفانه افکار عمومی ما در بعضی از موارد توسط دو یا سه شبکه لندن نشین هدایت و کنترل میشوند و هر روز بر شکاف میان دولت و ملت اضافه میکنند. نکتهای که رهبری انقلاب بارها این فاصله میان مسئولین و مردم را هشدار داده و خود را نیز نه دیپلمات، بلکه انقلابی معرفی کردهاند.
معماری ایرانی تقریبا از بین رفته و مثال آن ساختمان بیهویت و زمخت مجلس شورای اسلامی است. ما در ایران به طور بیرویه و غیر اصولی انرژی صرف و 4 برابر استانداردهای جهانی زباله تولید میکنیم. آمار خشونت، مراجعات به مشاوران روانپزشکی، طلاق و فروپاشی خانوادهها نگران کننده است، و از آن مهمتر اینکه این چالشها آثاری در پی دارند که سالها درگیر آن خواهیم بود. این همه باعث شده تا مردم سرمایههایشان را به خارج از کشور هدایت کنند، اگر هم در داخل چیزی دارند تبدیل به طلا، دلار و ساختمان میکنند، نخبگان ترجیح میدهند مهاجرت کنند و در نهایت اینکه غرور ملی ما ایرانیان در عین دستاوردهای بسیار و قابل توجه، لطمه دیده است. عناصر تاثیرگذار کشورمان که تکیه گاه ملت نیز بودند مانند قاسم سلیمانی و محسن فخری زاده و... ترور شدند.
سیاست بینالملل جمهوری اسلامی ایران: چطور ممکن است که کشوری چون ایران که نهمین دارنده ذخایر ذغال سنگ جهان، هفتمین تولیدکننده چای جهان، پنجمین کشور دارای منابع طبیعی جهان، هفتمین تولیدکننده سیمان و یازدهمین تولیدکننده فولاد در جهان و نوزدهمین شبکه گسترده دیپلماسی در جهان را دارد، چنین در مناسبات بین المللی به راحتی تحریم و نادیده گرفته میشود؟ صادرات ما آسیب پذیر است چرا که 70درصد آن به سه کشور محدود عراق، ترکیه و امارات صورت می گیرد. و درآمد گردشگری یک استان در ترکیه دو برابر فروش نفت ما در سال 2020 بوده است. پس میتوان نتیجه گرفت که سیاست خارجی ادامه آن چیزی است که ما به عنوان سیاست داخلی آن را میشناسیم. هیچ کشوری نمیتواند بدون سیاست داخلی منطقی و مستعد پیشرفت با سیاست خارجی خود کشورش را جلو ببرد. سیاست خارجی عرصهای است که کشورها آنچه در داخل کاشتهاند، برداشت و عرضه کنند. سیاست خارجی عرصه کاشت نیست، که اگر باشد باید بخشی از استقلال و حیثیت کشور را پای آن معامله کرد، یعنی همان کاری که بسیاری از کشورها مانند اکراین یا کشورهای حاشیه خلیج فارس کردهاند. لذا ما باید قبل از هر چیز شرایط داخلی خود را در کنار فراهم آوردن فضایی آرام به وسیله سیاست خارجی سامان دهیم و آنچه را که در داخل ساخته و پرداختهایم، به بیرون عرضه و تبادل کنیم و در جهان تاثیرگذار باشیم. اما دولتهای ما همواره به دنبال ناجی در جهان بودهاند، حال آمریکا، اروپا یا چین! در صورتی که رهبری انقلاب مدام بر تکیه بر قدرت مردم و ملت تاکید دارند.
ما معمولا به علت انتخاب و انتصابهای ناشایست در کرسیهای دیپلماسی فرهنگی، اقتصادی و تجاری نتوانستیم از بستر دیپلماسی در جهت منافع ملی خود استفاده کنیم. در حالی که منابع کشور در حال هدر رفتن و فرصتها نیز در حال از دست رفتن است. غربیها به درستی فهمیدهاند که انگیزههای اقتصادی درحالی که سیاست خارجی ما را تعیین نمیکند، اما میتواند روی آن تاثیرگذار باشد و اساس تحریمهای شدید علیه ما بر همین فرض قرار گرفته است. سیاست خارجی ما بیش از آنکه بر اساس گفتمان و اقدامات سنجیده و حساب شده باشد، بر مبنای رجز خوانی و اعلام مواضع شکل گرفته است. درحالی که افکار عمومی کشور انتظار دارد که ما ضمن حفظ استقلال و پیشبرد سیاستهای خود در راستای منافع ملی، برای کاهش آسیب ها و خطرات تقابل با سیاستهای آمریکا نیز تلاش کنیم. ما نباید دیپلماسی را تنها روشی برای سازش در نظر گرفته و هرگاه که بر اثرتحریم ها به بنبست رسیدهایم، به سراغ دیپلماسی فعال برویم، بلکه بایستی سعی کنیم از راه دیپلماسی با کشورهای رقیب، رقابت کنیم. چراکه وقتی ما با ساده انگاری با هدف سازش بر سر میز مذاکره حاضر میشویم، سایر کشورهای قدرتمند با هدف پیروزی روبه روی ما مینشینند. بعضی از دیپلمات های ما مذاکره را تنها راه حل و فصل چالشهای کشور در عرصه بین المللی میدانند و میخواهند با انعطاف بیشتر مسائل را حل کنند. آنها تصور میکنند که همه مسائل تنها سوتفاهم است، اما چنین نیست و دشمنان ما در بسیاری از موارد ما را بهتر از خودمان میشناسند. از همه مهم تر اینکه ما زمانی میتوانیم به مذاکره به عنوان یک گزینه مناسب فکر کنیم که برگ برندههایی برای روی میز گذاشتن در اختیار داشته باشیم.
برای آنکه مذاکره و دیپلماسی به نتیجه مطلوب برسد، پس از شرایط قدرت و ضعف کشور، باید کمک های اقتصادی، نظامی و فعالیت های اطلاعاتی کاملا به طور هماهنگ و موازی با دستگاه دیپلماسی پیش بروند و در کنار همه اینها دستگاه رسانهای نیز باید یک هدف را دنبال کند که آن همان هدفی است که مذاکره کنندگان برای آن فعالیت میکنند. ما موفق نشدهایم در سیاست خارجی تفاوت میان متحدان و وابستگان خود را تمیز داده و روابط مان را بر اساس آن تنظیم کنیم. ما در حال حاضر توجه کافی برای بهبود و بهورزی روابطمان با کشورهای همسایه خود مانند تاجیکستان و ترکمنستان یا قزاقستان نداریم. قطعا به سود ما نخواهد بود که این کشورها در مناسبات جهانی در حاشیه باشند و در نهایت به وسیله و کمک کشورهای اروپایی ایفای نقش کنند.
آمریکاییها به خوبی میدانند که بهترین راه مقابله با ما و اعمال فشار برای حاضر شدن ما دور میز مذاکره، تحریمهای اقتصادی است و در نهایت با اقدامات کوچک تروریستی با متحدان خود عناصر قوی و تاثیرگذار ما را از بین میبرند. آنها میدانند که درگیری نظامی و اقدام علیه ایران مردم، دولت و نیروهای مسلح و احزاب را باهم متحد میکند و این همان چیزی است که دشمنان را نگران میکند. آنها با فشار، نفوذ، اقدامات و درگیر کردن ما در چند جبهه داخلی باعث میشوند ما با یکدیگر اختلاف پیدا کنیم و خودمان به همدیگر ضربه بزنیم. ما در سالهای اخیر در مورد حکمرانی بسیار بحث کرده و موسسات حکمرانی تاسیس کردهایم، اما متاسفانه این مفهوم را خوب درک نشده و حکمرانی را در حوزه های مختلف معنا و وارد جزئیات کردهایم. درحالی که معنای دقیق آن دقیقا بالعکس است و همواره در سطوح کلان مطرح میشود.
حکمرانان و سیاست مداران ما بیش از آنکه سیاستگذار باشند، یک متخصص خوب در حوزه های مختلف هستند. چراکه آنها یاد گرفتهاند از عهده پیچیدگیهای علوم مختلف برآیند، بلکه باید بیاموزند چگونه از علوم مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و... در جهت رسیدن به اهداف کلان استفاده کنند و آنها را به خدمت خود درآورند. لذا راهبردهای کلان ما معمولا به یک حوزه بیش از سایر حوزهها تکیه کردهاند که این خطاست. رمز موفقیت ما همان است که در دهه اول انقلاب اسلامی تجربه کردهایم، آرمانگرایی که متکی به قدرت مردم باشد. سیاستهایی که همه آحاد جامعه آن را بدانند و منطق آن را بپذیرند و برای تحقق آن تلاش کنند. غیر از این هر راه و میسر دیگری به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. با اجتماع انسانها بر غایاتی واحد، وجود افراد در وجودی کلی تر مستحیل میشود که هم در مرتبه ذات و هم در مرتبه صفات و افعال، از نحوی وحدت و کلیت برخوردار است. تاریخ حیات همین مصداق جمعی بشر است که فراتر از افراد وجود دارد(آوینی، سیدمرتضی: فردایی دیگر).