«ارواح ماشین نشین»؛ نیل گیمن؛ ترجمه لیدا طرزی؛ کتاب نیستان زندگی عجیبی که پشت سر گذاشتم

لیدا طرزی، گروه کتاب الف،   4000915131

هیچ وقت فکر نمی کردم یک روز به جماعتی که دارند از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند توصیه کنم. من خودم هیچ وقت از هیچ دانشگاهی فارغ التحصیل نشدم. یعنی اصلا دانشگاه نرفتم. به محض آنکه توانستم فرار کنم، از مدرسه زدم به چاک... وارد دنیا شدم و نوشتم

زندگی عجیبی که پشت سر گذاشتم

«ارواح ماشین نشین» 

نویسنده: نیل گیمن

ترجمه: لیدا طرزی

ناشر: کتاب نیستان؛ چاپ اول، 1400

97 صفحه، 26000 تومان

 

****

 

هیچ وقت فکر نمی کردم یک روز به جماعتی که دارند از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند توصیه کنم. من خودم هیچ وقت از هیچ دانشگاهی فارغ التحصیل نشدم. یعنی اصلا دانشگاه نرفتم. به محض آنکه توانستم فرار کنم، از مدرسه زدم به چاک... وارد دنیا شدم و نوشتم. هرچه بیشتر می نوشتم نویسنده بهتری میشدم و بیشتر نوشتم و هیچ کس عین خیالش نبود که هرچه پیش می روم از خودم چیز اختراع می کنم. آنها فقط چیزهایی را که می نوشتم می خریدند و می خواندند، یا نمی خریدند و نمی خواندند و به من مشاوره می دادند چیز دیگری برایشان بنویسم. 

این امر احترام معقولی برایم به ارمغان آورد... به گذشته که نگاه می‌کنم می بینم زندگی عجیبی داشته ام. نمی دانم می توانم اسم کارم را شغل بگذارم یا نه. آخر برای شغل باید نقشه و برنامه داشت و من هرگز نداشتم. تنها چیزی که داشتم فهرستی بود که در پانزده سالگی درست کرده بودم. کارهایی که می خواستم انجام دهم اینها بودند: یک رمان بزرگسال و یک کار کودک و یک کتاب مصور و یک فیلمنامه بنویسم، یک کتاب صوتی ضبط کنم و چیزهایی از این دست. ولی من شغلی نداشتم. فقط کار بعدی فهرستم را انجام می دادم.

برای همین فکر کردم امروز چیزهایی را که کاش در جوانی ام می‌دانستم و یک دو چیزی را که فکر می کنم الان می دانم برایتان بگویم... 

اول از همه،  وقتی کار هنری را شروع می کنید هیچ نمی دانید چه می کنید. این عالی است. کسانی که می دانند چه می کنند قوانین را می دانند و ممکن ها و غیرممکن ها را می دانند. ولی شما نمی دانید. و نباید بدانید. قوانین و ممکن ها و غیرممکن ها را کسانی وضع می کنند که هرگز پای شان را آن طرف مرز غیرممکن ها نمی گذارند. و شما می توانید بگذارید. انجام کاری که نمی دانید غیرممکن است آسان تر است و چون هیچ کس قبلا آن را انجام نداده، قوانینی برای قلم کردن دست کسی که آن را انجام می دهد وجود ندارد.

دوم، اگر می دانید می خواهید چه کنید، خوب بروید و بکنید. البته این سخت تر از این حرفهاست ولی گاهی آسان تر از آن است که تصورش را می کنید. چون بطور طبیعی برای آنکه به جاییکه می خواهید برسید باید اول چند کار را انجام دهید. من می‌خواستم رمان و قصه و فیلمنامه بنویسم، برای همین روزنامه نگار شدم چون روزنامه نگارها اجازه دارند سوال بپرسند و به همه جا سرک بکشند و ببینند دنیا دست کی است و کارهایی بکنند که من برای نوشتن و خوب نوشتن لازم شان داشتم... من نوشتن را از راه نوشتن یاد گرفتم.

سوم، وقتی شروع کردید باید پیه شکست را به تن تان بمالید. باید آن قدری پوست کلفت باشید که یاد بگیرید هر پروژه ای پا نمی گیرد. کار هنر گاهی مثل اینست که در جزیره ای متروک پیام هایتان را در بطری بگذارید و بطریها را به آب بیندازید به امید اینکه کسی یکی از بطریها را پیدا کند و باز کند و پیامتان را بخواند و به شما جواب بدهد... مشکلات شکست عبارتند از: دلسرد شدن، ناامید شدن و گرسنه ماندن. می خواهید همه چیز برایتان اتفاق بیفتد و همین الان هم اتفاق بیفتد ولی همه چیز خراب میشود. هرچند مشکلات شکست سخت و دشوارند ولی مشکلات موفقیت می توانند دشوارتر باشند چون هیچ کس درباره آنها به شما هشدار نمی دهد. اولین مشکل هر موفقیتِ حتی محدودی، این است که باورتان میشود دارید با چیزی فرار می کنید و هر آن ممکن است پیدایتان کنند... مشکلات موفقیت واقعی اند و شما باخوش اقبالی تجربه شان می کنید. اینجا دیگر به همه چیز جواب مثبت نمی دهید جون همه بطریها از اقیانوس برگشته اند  و باید نه گفتن را یاد بگیرید... سرانجام بزرگترین مشکل موفقیت اینست که دنیا چشم ندارد موفقیتتان را ببیند و هر توطئه ای می چیند تا چوب لای چرخ تان بگذارد. خود من یک روز چشم باز کردم و دیدم کارم این شده که ایمیل جواب بدهم و محض سرگرمی چیز بنویسم. جواب دادن به ایمیل ها را کمتر کردم و بیشتر نوشتم و خیالم راحت شد.

چهارم، امیدوارم اشتباه کنید. اگر اشتباه کنید یعنی دارید کاری انجام می دهید. خودِ اشتباهات هم به درد می خورند. بخاطر داشته باشید به هر هنری که مشغولید چیزی دارید که منحصر بفرد است: می توانید هنر خلق کنید و همین توانایی، زندگی من و بسیار کسانی را که می شناسم نجات داده است. گاهی وقتها زندگی سخت است. کارها خراب میشوند، زندگی به هم می ریزد، عشق به هم می ریزد، سلامتی به هم می ریزد و همه چیز خراب میشود. و وقتی زندگی روی ناخوشش را نشان داد باید یک کار انجام دهید: هنر خوب خلق کنید. جدی می گویم. شوهرت گذاشته رفته؟ هنر خوب خلق کن. پایت شکسته و مار بوآ آن را قورت داده؟ هنر خوب خلق کن. مامور مالیات دنبالت است؟ هنر خوب خلق کن. یک بابایی در اینترنت گفته کارِت احمقانه یا شیطانی یا دزدی است؟ هنر خوب خلق کن. احتمالا کارها درست میشود و زمان همه چیز را بهتر می کند ولی این مهم نیست. همان کاری را که بهتر از همه انجام می دهید انجام دهید: هنر خوب خلق کنید.

پنجم، وقتی به کار هنر مشغول شدید هنر خودتان را خلق کنید. چیزی را خلق کنید که تنها شما می توانید خلق ش کنید. اول کار لازم است کپی کنید. بد هم نیست. بیشتر ما تنها بعد از آنکه شبیه خیلی کسان دیگر میشویم صدای خودمان را پیدا می کنیم. ولی تنها چیزی که شما دارید و هیچ بنی بشر دیگری ندارد، خودتان هستید، صدای خودتان، ذهن خودتان، داستان خودتان و دیدگاه خودتان. مثل خودِ خودتان زندگی کنید و هنر خلق کنید. لحظه ای که حس کردید درونیات تان را در معرض دید دیگران گذاشته اید و خودتان را نشان داده اید، همان لحظه است که دارید کارتان را درست انجام می دهید...

ششم، می خواهم رازی را فاش کنم که به درد همه کسانی که کار هنری آزاد می کنند می خورد. در حقیقت می خواهم فوت کوزه گری را برایتان بگویم. مردم استخدام میشوند تا یک جورهایی استخدام شده باشند. شخص من کاری میکردم که امروز چک کردنش آسان است  ولی وقتی در دوران پیش از اینترنت شروعش کردم راهکار شغلی معقولی بنظر می رسید. وقتی ویراستارها از من می پرسیدند برای چه کسی کار می کنم، به دروغ کلی مجله برایشان ردیف میکردم که خوش آتیه بنظر می رسیدند و اینطوری کار پیدا میکردم. بعد مباهات میکردم که برای هر کدام از آن مجله ها مطلب نوشته ام تا آن کارِ اول را بگیرم. بنابراین واقعا دروغ نمی گفتم، فقط زمان را پس و پیش میکردم. آدمها همین جوریها کار پیدا می کنند دیگر. در این جهان مشاغل آزاد، آدمها همچنان کار می کنند و تعداد مشاغل آزاد هر روز بیشتر و بیشتر میشود. تازه اگر خوش قول باشید و خوش مشرب دیگر لازم نیست کار درجه یک فرد اعلا تحویل بدهید.

وقتی قبول کردم امروز اینجا سخنرانی کنم با خودم فکر کردم بهترین نصیحتی که طی این سالها به من شده چه بوده و یاد حرف استفن کینگ افتادم. بعد از آنکه کتاب "مرد شنی"  چاپ شد، کینگ به من گفت: " واقعا عالی است. باید از آن کیف کنی." جنون کارم به چشمش آمده بود و همه چیز. ولی من کیف نکردم. به جایش همه اش نگران بودم.نگران سررسید بعدی، ایده بعدی، داستان بعدی. یک لحظه هم مکث نکردم و دور و برم را نگاه نکردم . نگفتم " واقعا بامزه است." کاش میکردم. سواری حیرت انگیزی میشد. ولی بقدری نگران آینده بودم که نیمی از لذت سوارکاری را از دست دادم.

آرزو میکنم همه شما فارغ التحصیلان بخت و اقبال بلندی داشته باشید. امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که درحال گذر است. در هر رشته هنری که فعالیت کنید ماهیت پخش در حال تغییر است. روشهای عرضه محصولات هنری در حال تغییرند و همینطور روشهای حفظ سقف بالای سرتان و درآوردن نان شب تان... قوانین، فرضیات و تعهدات ارائه آثار هنری و عمل کردن به آنها در هم ریخته اند. دروازه بانها دروازه هایشان را ترک کرده اند. برای اینکه کارتان دیده شود باید تا حد ممکن خلاق باشید. قوانین قدیمی دارند در هم می شکنند و هیچ کس نمی داند قوانین جدید چه هستند. پس شما قوانین خودتان را وضع کنید... عاقل باشید، زیرا جهان به عقل و خرد بیشتری احتیاج دارد و اگر نمی توانید عاقل باشید، وانمود کنید کسی هستید که عاقل است و بعد مثل او رفتار کنید.

حالا دیگر بروید و اشتباهات جذاب انجام دهید، اشتباهات حیرت آور انجام دهید، اشتباهات خیال انگیز و جان پَرور انجام دهید. قوانین را بشکنید. بخاطر اینکه این جا هستید جهان را جذاب تر کنید و بگذرید. هنر خوب خلق کنید.

آنچه خواندید قسمتهایی از متن سخنرانی " نیل گِیمَن" بود که به تاریخ 17 ماه مه 2012 ، در دانشگاه هنرهای فیلادلفیا ایراد شده بود. فیلم این سخنرانی میلیونها بار در فضای مجازی دیده شده و کتابچه ای هم از آن منتشر شده است.

اما "نیل گیمن" کیست؟ 

نیل گیمن روزنامه نگار و نویسنده شهیر انگلیسی است که به سال 1960 در پورتچِستِر انگلستان به دنیا آمده است. وی کار خود را با روزنامه نگاری آغاز کرد ولی از آنجا که به گفته خودش دوست داشت از قید وابستگی به حقایق و مستندات رها شود به نویسندگی رو آورد. عمده کارهای داستانی گیمن در ژانر فانتزی، اسطوره ای و وحشت به رشته تحریر در آمده اند. ازجمله آثار داستانی این نویسنده میتوان به اقیانوس انتهای کوچه، کتاب گورستان، کورَلاین، خدایان امریکایی، مرد شنی و... اشاره کرد. برخی از این آثار به زبان فارسی ترجمه شده و در دسترس کتابخوانان ایرانی  قرار گرفته اند.

خوشبختانه انتشارات کتاب نیستان به تازگی مجموعه ناداستانی از این نویسنده را روانه بازار کتاب کرده است  با عنوان" ارواح ماشین نشین". این مجموعه شامل هفده مقاله، یادداشت، مقدمه و سخنرانی است که گیمن در چند سال اخیر نگاشته یا  در کشورها و نشست های مختلف ایراد کرده است. وی در این مقالات و سخنرانی ها صادقانه و شفاف باورها، تجربیات و علایق خود را در در باب فرهنگ، ادبیات، چیستی و کارکرد داستانهای فانتزی و علمی تخیلی، و هر آنچه به کتاب و کتابخوانی مربوط میشود، بیان می کند. گیمن زبانی صریح و بی پروا دارد و در گفتار و نوشته هایش فراوان از چاشنی طنز بهره می برد.  

عناوین برخی از مقالات این کتاب عبارتند از: ارواح ماشین نشین، تاملاتی در باب افسانه،  درباره استفن کینگ، هنر خوب خلق کنید،  و...        

خواندن کتاب ارواح ماشین نشین برای علاقمندان به کتاب، داستانهای فانتزی، و کسانی که دوست دارند به خلوت نویسندگان سرک بکشند و کمی با فوت و فن این حرفه آشنا شوند خالی از لطف نیست. بویژه دعوتتان می کنم یادداشت " درباره استفن کینگ" را  بخوانید. در این یادداشت گیمن ماجرای دیدار ها و گپ وگفت خودمانی اش را با کینگ شرح می دهد.استفن کینگ از مشهورترین نویسندگان ژانر وحشت است که برخی از آثارش همچون مسیر سبز، درخشش، و رستگاری در شائوشنگ به فیلم سینمایی تبدیل شده اند. او در گفتگو با گیمن خیلی ساده و بی تکلف از گذشته سخت اش و شهرت و محبوبیت عجیب امروزش و اسرار کارش صحبت می کند. امیدوارم از خواندن این یادداشت و سایر بخشهای کتاب ارواح ماشین نشین لذت ببرید.