اقتدارگرایی روسیه در قفقاز

حسن مرادخانی*، گروه تعاملی الف،   4000309013 ۳ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار
اقتدارگرایی روسیه در قفقاز

اغلب نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل معتقدند که جهان در حال گذار است. در جهانِ در حال گذار، قدرت از آشیانه خود بیرون آمده و به پرواز بر فراز جهان پرداخته است تا برای خود آشیانه جدیدی بیاید. در چنین جهانی، قدرت‌های جدیدی ظهور می‌کنند و همگرایی‌های تازه‌ای رخ می‌دهد. قدرت، در حال پوست‌اندازی است و تمام کشورها به دنبال شکار پرنده قدرت هستند. از جمله نظریه‌های مهمی که در روابط بین‌الملل از قدیم مطرح است، نظریه هارتلند مکیندر و ریملند اسپایکمن می‌باشد.

دريادار هالفور جان مكيندر از افسران نيروي دريايي انگليس كه يكي از بنيانگذاران رشته موسوم به ژئوپليتيك عملياتي است، براي اولين بار در سال 1904 ميلادي تئوري خود، موسوم به هارتلند را منتشر كرد. مكيندر، پيش از اينكه يك نظامي باشد، يك جغرافيدان بود. او در نظريه خود تمامي خشكي‌هاي جهان شامل قاره آسيا، آفريقا و اروپا را جزيره جهاني ناميد و يك محور مركزي براي اين جزيره به نام هارتلند يا قلب جهان تعيين كرد. مكيندر، بر اساس نظريه خود، تأكيد داشت هركس بتواند كنترل هارتلند را در اختيار بگيرد، مي‌تواند كنترل جزيره جهاني را در دست داشته باشد و هركس كنترل جزيره جهاني را در اختيار داشته باشد، لاجرم كنترل تمامي جهان را در دست خواهد داشت. محوري كه مكيندر به عنوان هارتلند تعريف كرد شامل مناطق وسيعي از آسياي ميانه، قفقاز و بخش‌هايي از اروپاي شرقي بود. از نظر او هارتلند را هیچ یک از قدرت‌های دریایی نمی‌توانستند تهدید کنند. مکیندر معتقد بود اطراف منطقه هارتلند را دو ناحیه فرا گرفته است:

1- هلال داخلی یا حاشیه‌ای شامل سرزمین‌هایی که پشت به خشکی اوراسیا و در کنار آب قرار دارند و قابل دسترسی قدرت دریایی هستند و با موقعیت ساحلی که دارند، عمدتاً نقش ژئواستراتژیک ایفا می‌کنند. (هلال داخلی بیشتر کشورهای اروپای غربی و خاورمیانه از جمله ایران و آسیای جنوبی و شرقی را در برمی‌گیرد.)

2- هلال خارجی یا جزیره‌ای که شامل بریتانیا، ژاپن و استرالیا است. مکیندر خاورمیانه را در این نظریه جزء منطقه ریملند و هلال داخلی می‌داند. همجواری با هارتلند از یک سو و دسترسی به آب‌های آزاد از سوی دیگر بهترین موقعیت ارتباطی و راهبردی را، هم برای تهدید هارتلند و هم برای دفاع از آن در اختیار خاورمیانه قرار داده است.

اسپایکمن چارچوب فضایی نظریه مکیندر را می‌پذیرد، اما به جای هارتلند، هلال داخلی را که وی آن را اصطلاحاً سرزمین حاشیه یا ریملند می‌نامد، مهم می‌داند. از نظر اسپایکمن، منطقه ریملند کارکرد اصلی دارد و منشأ اصلی تولید قدرت محسوب می‌شود. این منطقه در قالب یک فضای جغرافیایی دو وجهی که ترکیب آب و خشکی است، قرار می‌گیرد. اسپایکمن در نظریه خود خاورمیانه و آسیای مرکزی و قفقاز را در قلمرو ریملند جای می‌دهد؛ قلمرویی که بین منطقه محور یا قلب زمین و آب‌های پیرامون قرار گرفته است و اکثر رقابت‌ها و مخاصمات قدرت‌های دریایی و زمینی در آن به وقوع می‌پیوندد.

با توجه به دوران گذار کنونی در قالب نظریه‌های هارتلند و ریملند، روسیه با حضور ولادیمیر پوتین، نگاه کاملاً متفاوتی از اسلاف خود به عمق استراتژیک روسیه دارد. رهبران شوروی سابق تمایلی به ورود بازیگر دیگری به حوزه استحفاظی خود نداشتند و صرفاً به دنبال گستراندن اقتدار خود در مناطق نفوذ خود بودند. این در حالی است که با ظهور پوتین در سپهر سیاسی روسیه، بازخوانی دوباره‌ای نسبت به عمق استراتژیک روسیه و نحوه بازی در آن تعریف شده است. روسیه سال‌ها به توصیه پترکبیر در دوران شوروی برای رسیدن به آب‌های آزاد دست و پا می‌زد اما چون در مکتب کمونیسم و سوسیالیسم ساکن بود، رو به افول گذاشت و نهایتاً به فروپاشی شوروی انجامید. پوتین به عنوان شخص اول روسیه، فضای جدیدی را شکل داده است که نوع خاصی از اقتدارگرایی روسی را نمایش می‌دهد. از این‌رو، قفقاز برای روسیه با توجه به هر دو نظریه هارتلند و ریملند از حساسیت بالایی برخوردار است.

روسیه در دوران پوتین، علاوه بر گام نهادن در حیات خلوت آمریکا و انعقاد قراردادهای اس-400 با ترکیه و زیر سؤال بردن ماهیت ناتو و رسیدن به تفاهمی نسبی در لیبی با ترکیه، قفقاز را به صورت جدی در حوزه سیاست خارجی خود تعریف کرده است. 

1- قفقاز به لحاظ تاریخی به عنوان پاشنه آشیل روسیه در جنگ جهانی اول و دوم عمل کرده است و پوتین تاریخ بمباران‌ چاه‌های نفت آذربایجان را فراموش نکرده است و اینک با استقرار نیروهای روسی در قفقاز از قِبل جنگ دوم قره‌باغ، به دنبال تسلط بر این منطقه در شرایط حساس و بحرانی است. روسیه آینده قفقاز را با طراحی خاص پوتین، ترسیم کرده و با توجه به سیاست نوین روسی، بازیگران دیگری چون رژیم صهیونیستی و ترکیه را با اتخاذ شرایطی در این حوزه پذیرفته است.

2- قفقاز به عنوان شاهراه اصلی پمپاژ انرژی به اروپا به دنبال تثییت موقعیت خود و تأثیرگذاری در رخدادهای آینده قدرت است. از این‌رو، تسلط روسیه بر این شاهراه، نشان از برنامه‌ریزی منحصر به فرد روسیه برای رویارویی با اتحادیه اروپا و تحریم‌های آمریکا است.

3- قفقاز به عنوان حلقه اتصال مهمی در مسیر ترانزیتی چین به اروپا تعریف شده است و تسلط بر این منطقه به معنای بهره‌مندی از قدرت اقتصادی چین در آینده است. روسیه با فهم این مهم، قفقاز و آسیای مرکزی را در لایه‌های بسیار مهم راهبردی خویش قرار داده و بازی در کنار رژیم صهیونیستی و ترکیه را برای تثبیت موقعیت خود در چنین اتمسفر حیاتی پذیرفته است. در واقع روسیه به دنبال مدیریت این منطقه براساس افزایش قدرت خود در معادلات آینده می‌باشد.

بنابراین، زمانی که روسیه در دوران گذار به دو امتیاز مهم این منطقه یعنی مسیر تزانزیتی چین به غرب و شاهراه پمپاژ انرژی به غرب دست یابد، علاوه بر اینکه پاشنه آشیل خود را امنیت می‌بخشد، قدرتِ در پرواز را در آشیانه روسیه به زمین می‌نشاند تا معادلات منطقه‌ای را با رنگ روسی طراحی نماید. عدم درک چنین بازی هوشمندانه‌ای توسط روسیه و چشم بستن به این میدان وضعیتی از سوی ایران، در آینده نه چندان دور می‌تواند نگرانی‌های فزاینده‌ای بر سیاست خارجی ایران تحمیل کند. 

*کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی