«مهماننواری ملی»
نوشته: عزیز نسین
مترجم: غلامعلی لطیفی
ناشر: فرهنگ معاصر، چاپ اول 1399
222 صفحه، 45000 تومان
***
عزیز نسین، متولد 1915 و درگذشته 1995، نویسنده و مترجم اهل ترکیه، همانگونه که از کثرت آثارش پیداست، دستی پویا و خستگیناپذیر در نوشتن داشت. او طبع خود را در انواع قالبهای روایی از جمله داستانهای کوتاه و بلند، نمایشنامه، جستار و بیوگرافی آزمود. البته بیش از هرگونهی ادبیِ دیگری به طنز تمایل داشت و مخاطباناش طیف گستردهای از کودک تا سالمند را شامل میشد. کمتر نویسندهای را در ترکیه و خاورمیانه میتوان مانند او سراغ گرفت که این تعدد و تنوع اثر را همزمان داشته باشد. او 110 کتاب نوشت و آثار ترجمهایِ فراوانی نیز از خود به جا گذاشت. علاوهبراین او فعالی سیاسی و متفکری همیشه در صحنه بود و در یک عبارت کلی میشد او را مردی برای تمام فصولِ ترکیه نامگذاری کرد. در حضور ذهن و پاسخهای دندانشکن زبانزد و مرد مناظرههای طولانی و بیوقفه بود. کمتر خبرنگاری میتوانست همپای کنایات او پیش رود و پاسخهای رندانهی او را با همان هوشمندی که ذاتیِ او بود پاسخ دهد. وقتی از او دربارهی معرفی بهترین آثارش پرسیدند، از حجیمترین و گرانترینشان گفت که در واقع معنایی متفاوت با ظاهر کلام داشت. او معتقد بود گرانترین آثار او همانهایی هستند که در عین تفصیل و سرگرم ساختن مخاطب، ارزش مادی اندک و بهای معنوی بالا را عاید او میکنند. در کتاب «مهماننوازی ملی» او مجموعهای از داستانهایش را برگزیده که واجد چنین معیاری هستند.
آنچه بیش از همه در کتاب «مهماننوازی ملی» جلب توجه میکند، تعدد داستانهای آن است. نوزده داستان در فضاهای مختلف و برهههای گوناگونی از زندگی این نویسنده نوشته شدهاند اما تمامی آنها عناصری مشترک دارند. یکی از بارزترین این عناصر، سفر است. نسین در هریک از این داستانهای به مثابه مسافری پا به عرصهی روایت میگذارد که در پی کسب گوهری از معرفت است. او این مسافرت را با باورها و ارزشهای معنوی پیچیده و دستنیافتنی نمیکند. مخاطب همواره با یک راویِ شوخطبع و سرخوش مواجه است که چندان در قیدوبندهای فلسفی قرار نمیگیرد و درگیر چارچوببندی و فرموله کردن مسائل نمیشود. بنابراین توشهی چندانی برای سفر برنمیدارد و انتظار چندانی هم برای رسیدن به شناخت جامع و همهجانبه ندارد. دیدگاه او کفایتمحور است، یعنی به محض رسیدن به یک استنتاج ساده و کوچک دربارهی یک پدیده، داستان را میبندد و خواننده را در تحلیلهای دستوپاگیر و گیجکننده گرفتار نمیکند. همانقدر که خود را در این فرآیند مسافری سبکبار میبیند، مخاطب را نیز همراهی میپندارد که قرار نیست در پیچ و خم سفر خسته شود و از پا بیفتد.
روابط انسانی نقطهی کانونی دغدغههای نسین در این کتاب است. او نگاهی غالبا عاری از قضاوت به ارتباطات میان آدمها دارد و بههمینخاطر راوی اکثر قصهها خودِ اوست. نویسندهای که میتواند در عینحالی که پدری دلسوز و مهربان باشد، همنشینی ماجراجو، دوستی صبور و همسفرهای خوشمشرب است. وقتی به شهری دورافتاده از ترکیه میرود، همانقدر همپای اهالی آنجاست که به شهری در قلب اروپا سفر میکند. او گرچه همهجا از عِرق ملیاش میگوید، اما آنچه بیش از ملیت و قومیت و اقلیم برای او اهمیتی اساسی دارد، انسانیت است که در هر مکان و زمانی جوهری یکسان دارد. او در دل همین روابط انسانی، آسیبهای اجتماعی را وامیکاود و عریان و بیپرده در معرض دید جامعه قرار میدهد. همان آسیبهای که او آنها را علت اصلی عقبماندگی جوامع میداند. مردم در سطوح و درجات مختلف جامعه دچار مشکلات جدی ارتباطی با یکدیگر هستند. این معضلات ارتباطی همچون یک بیماری مسری از دولتمردان به شهروندان عادی و برعکس منتقل میشود. در داستانی، او از ذهنیتی که در میان نظامیان ترک دربارهی سلسلهمراتب و برتری فکری وجود دارد و اینکه چهقدر با سوءتفاهمها و ظواهر درآمیخته سخن میگوید. او چنین ذهنیتی را با تمثیلی دربارهی اسبها روایت میکند. نظام روابط اسبها را به دنیای انسانها تسری میدهد و معتقد است همانگونه که اسب مهتر بیهیچ شناختی حرکت اسب مقابلاش را تقلید میکند، انسان عاری از آگاهی هم به تقلیدی کور از همنوعاناش دست میزند و به همان نسبت هم دربارهی ضعفها و تواناییهای خود و دیگران در جهل به سرمیبرد.
عزیز نسین در عین اینکه چهرهای مهربان و دلسوز در ادبیات ترکیه دارد، سیمای منتقدی تیزبین و سختگیر را در این مجموعه داستان از خود به نمایش میگذارد. گرچه برای سادگی و بیخبری مردماش دل میسوزاند، اما در همانحال، آنها را به خاطر کمبود مطالعه و اسارت بیقیدوشرطشان در برابر سنتهای خالی از تعقل و خرافههای موروثی از نیاکانشان، به باد انتقاد میگیرد. اما تنها این جهالت نیست که مورد نقد سرسختانهی اوست. درعین این که برای عواطف انسانی احترامی ویژه قائل است، اما سانتیمانتالیسمی که آدمها را به ورطهی ابتذال میکشاند، مورد سرزنش قرار میدهد و با کنایاتی نیشدار از آن یاد میکند. او در عین اینکه به شکل منتقد اجتماعی خستگیناپذیری در داستانهایش ظاهر میشود، به یأسهای فلسفی و سرخوردگیهای تاریخی انسانها نیز توجه میکند. از اینروست که داستانهای او نه زمان خاص و نه دامنهی سنی مشخصی برای مطالعه دارند. هرکسی در هرکجا و هردورهی زمانی میتواند با این مسافر شوخطبع و نکتهسنج، در سفری ماجراجویانه همراه شود و با رضایت خاطر به سرمنزل برسد: «به گمانم هر نویسندهای -نویسندگان خاص- هنگامی که مرگ او را به اسارت میگیرد، میخواهد احساسات، هیجانات و افکارش را بنویسد. اما این کار امکان ندارد. تنها چیزی که نوشته نمیشود همین است. آیا واقعاً هر نویسندهای خواهان چنین چیزی هست، یعنی به جا گذاشتن واپسین صدایش؟ شاید کسانی هم باشند که نخواهند. مالاپارته را به این خاطر به یاد آوردم که زمان طولانی تسلیم شدن او به مرگ و یا غلبه مرگ بر او این امکان را به او داد تا یک وسیله ضبط صوت در برابرش بگذارد و تا آخرین رمقش حرف بزند، احساساتش، سرفههایش، نالههایش، شاید گریههایش و آه و افسوسهایش را تا آخرین لحظات حیات در آن ضبط کند.»