در این روزها بحث خرابکاریهای اسرائیل و تنش میان ایران و غرب و مذاکرات هستهای و وضع اقتصادی و البته سرنوشت تحریمها و رفتار دولت بایدن و اروپا و نقش چین و... بحث روز است. بد نیست بصورت بسیار اجمالی و خلاصه به نکاتی اشاره کنیم که امیدوارم برای علاقمندان مفید باشد:
هر مسیری در مذاکرات طی شود مانند همه 18 سال گذشته متاسفانه چه در این دولت چه در هر دولت تندرو یا کندرو دیگری نباید به نتیجه آن اصلا خوشبین بود. دلیل آن هم بر میگردد به اصل ساده: "کارا ترین روشها ساده ترین روشها هم هست ". بنابراین در تبیین و استدلال این عدم خوشبینی هم باید گفت که "بهترین استدلال همان سادهترین استدلال است". این که تا وقتی ما اسراییل و امریکا را دو کشور غیر متحد فرض میکنیم و به هر دلیل مشروعی خواهان نابودی یکی و آرزوی فروپاشی دیگری هستیم دیگر امکان خوشبینی به هر گونه کاهش تنش بصورت واقعی و طولانی مدت یا بهبود روابط بصورتی که در معاش و اقتصاد کشور تاثیر مثبت داشته باشد بین ما و بلوک آنها و متحدانشان منتفی است و اصولا مذاکره ظاهری مانند همه این دهها سال نقشی جز تزیینی و کشتن زمان و تضعیف و فرسایش تدریجی توان اقتصادی و نرم ما ندارد.
اما نکته بعدی این است که بر همین اساس باید خیلی غیرمنطقی باشد که چه از نظر اصولی و چه حتی از نظر فنی انتظار کاهش قابل توجه تحریمها و تخاصمات و عملیات خرابکاری را داشته باشیم. نمیتوان از کشوری که آرزوی مرگ و نابودی هر چه زودتر خود و متحدش را داریم و هر کجا از ونزوئلا تا کرهشمالی و یمن و... که نیرویی علیه امریکا هست ما پشتیبانی کلامی و لجستیک و مستشاری میکنیم و حتی تنها بخاطر نشان دادن زاویه مخالفت خود با امریکا از طالبان به عنوان نیروی اصیل بومی که با امریکا مخالف هستند یاد میکنیم انتظار سرمایهگذاری و رفتار خوب و دوستانه و خرید نفت و دادن تکنولوژی و رفع تحریمهای ظالمانه داشته باشید. تفاوتی هم ندارد که اوباما باشد یا ترامپ یا بایدن. نتانیاهو باشد یا هوتانیو.
اگر هم دیدید که اوباما بصورت موضعی و محدود برجام را تایید کرد تنها بدلیل خارج کردن بزرگترین و بهترین برگ برنده ایران یعنی نیروگاه آب سنگین اراک و آزمون تست آزمایشی راهی جدید برای شروع واقعی کاهش تنش با ایران بود که سرانجامش از همان ابتدا امضا برجام با ازاد گذاشتن ورود کلیه شرکتهای اروپایی و آسیایی و چینی و روسی به بازار ایران ولی همزمان ممنوع کردن ورود کلیه کالاها و ماشینها و خودروهای ساخت امریکا یا برندهای غذایی و تولیدی و .... آمریکا به بازار ایران مگر آن مواردی که به نفع ما بود مانند هواپیما یا تکنولوژی نفتی و سرمایه شرکتهای نفتی امریکا قابل پیش بینی بود و ترامپ یا هر کسی دیگر رئیس جمهور امریکا میشد همین پیشبینی را عمل میکرد. چین که دارای غنیترین و بزرگترین سنت غذایی و صنعت غذایی دنیاست در سی سال گذشته به 15 هزار فروشگاه فست فود امریکایی در چین اجازه فعالیت داده و بنابراین عجیب نیست که در همین 30 سال تعداد شعب غذا و رستورانهای چینی در امریکا هم از 5 هزار به بالای 30 هزار شعبه افزایش یافته. امکان نداشت که چین بازار غذا و رستوران و سرویس خود بر روی رستورانها و مواد غذایی و سرمایهگذاران آمریکا ببندد ولی در همان زمان انتظار داشته باشد که امریکا بازار مواد غذایی و صنعت غذا و خدمات خود را بر روی طرف چینی و سرمایه گذاران چینی باز باقی بگذارد.
نکته کلی بعدی در مورد تنش میان ایران و غرب و اسراییل این است که دوستان تصور میکنند بزرگترین نگرانی اسرائیل و در نتیجه امریکا از ایران در حال حاضر هستهای یا حتی موشکی است. مقامات اسرائیلی و غربی به همراه چین و روسیه ظاهرا بسیار بر بحث محکمه پسند جلوگیری از گسترش کاربرد نظامی دانش هستهای در برابر افکار عمومی دنیا تاکید دارند. ولی حقیقتش این است که بعد از سیمان شدن نیروگاه اراک و این نفوذهای خرابکاری و بازرسیهای همیشگی نگرانی فوری و کوتاه مدت از توان هستهای در دید طرف مقابل تقریبا بر طرف شده. ولی انچه نگرانی اصلی و فوری اسرائیل است و در واقع برای اسرائیل حیاتی است همان ادامه تجهیز نیروها و گروههای مقاومت در لبنان و اطراف اسرائیل با موشکها و توپخانه سنگین از سوی ایران است. به یاد داشته باشیم که اسرائیل از نظر مساحت جغرافیایی بسیار کوچک است و زندگی در زیر احتمال شروع ناگهانی درگیری و موشکباران بزرگترین دغدغه و وسواس فکری مقامات هر واحد سیاسی و از جمله اسراییل است. ولی از انجا که نمیخواهند این نقطه ضعف و نگرانی عظیم خود را رسانهای کنند که نکند موضع انها تضعیف شود روی هستهای که بهتر میشود اجماع جهانی در مورد ان را کسب کرد تاکید مینمایند.
این در واقع دلیل و استدلال اصلی دیگری است که چرا نباید به کاهش تنشها و موفقیت هرگونه مذاکرات خوشبین بود. همانطور که ذکر شد بزرگترین نگرانی انها در حال حاضر هستهای یا حتی موشکهای نیروهای مسلح ایران نیست بلکه موشکها و توپخانه سنگین حزب الله و اخیرا حوثیها است. از نظر انها تجهیز مستقیم پشتیبانی غیر مستقیم این نیروهای ضد غربی و اسرائیلی که به هر حال یک دولت رسمی نیستند بزرگترین تهدید و در نتیجه مانع برای هرگونه روابط بهتر با ایران است. این سیاست کلی با سیاست روسیه و چین هم منطبق است. به عنوان نمونه همه میدانیم که ارتش سوریه دارای صدها موشک اسکاد روسی در زاغههای مهمات خود است ولی با وجود گستردگی جنگ داخلی و حملات گسترده هر هفته اسرائیل حتی حاضر به استفاده یک مورد از انها علیه اسراییل نشده یا که الان کره شمالی در بدترین بحران اقتصادی و کمبود پول بدلیل تحریمهای شورای امنیت است ولی با وجود این و بر خلاف گذشته هرگز حاضر نیست که دانش اتمی و موشکی خود را که به هر حال در دنیا مشتریهای دست به نقد زیادی دارد در اختیار دیگر کشورها بگذارد به این دلیل ساده که چین و روسیه به عنوان بزرگترین حامیان حیاتی کره شمالی برای کره شمالی روشن کردند که هر گونه تجارت این دانش یا قطعات و صدور ان به کشورهای دیگر خط قرمز انها هم هست و در آنصورت حمایت چین رو روسیه را قطعا از دست خواهد داد و انها هم کاملا او را در برابر شورای امنیت و امریکا تنها خواهند گذاشت.
در نتیجه بهتر متوجه میشویم چرا تا زمانی که مواضع ایران در این موارد تغییر اساسی نیافته اصلا و ابدا نباید انتظار تخفیف واقعی و اثرگذاری در مورد تحریمها از سوی انها را داشته باشیم مگر در حد محدود و تاکتیکی. آنها تحریم را چه در مورد ایران و چه در مورد کره شمالی جایگزینی برای فرار از جنگ محتوم میدانند به این معنی که اگر تحریم ایران یا کره شمالی حتی تخفیف یابد بدون اینکه تضمینی برای کاهش نگرانیهای اصلی انها بوجود امده باشد برای انها به این معنی است که دیر یا زود هیچ چارهای جز به استقبال یک جنگ عظیم و خونین دیگر در خاورمیانه یا شرق دور که خط قرمز اروپا و امریکا و حتی چین و روسیه و اسراییل است باقی نمیماند و در ان جنگها همه طرفها و از همه بیشتر ملتها ضررهای هنگفت و غیرقابل جبرانی خواهند دید.
همینجا در مورد امضا موافقتنامه با چین و بحث نقش چین و روسیه در خاورمیانه که توسط مسئولین ایرانی به عنوان یک ابزار فشار بر روی غرب در هستهای و سایر مسایل پر رنگ هم میشود باید خیلی خلاصه گفت که چهل سال پیش با پایان عصر مائو و جانشین شدن دنگ شیائو پنگ در چین که دست راست مائو هم بود، چین دقیقا بر خلاف ایران و حتی روسیه یک مسیر کاملا مخالف و غیر قابل برگشت را برای نقش خود در دنیای امروز و آینده تعریف کرد و ان هم وارد شدن به عنوان یک بازیگر فعال در بلوک غرب و نظم حاکم جهانی بود. مسئولین و نظریه پردازان ارشد چینی بخصوص حالا که فواید این رویکرد به صورت معجزه واری به بهبود رفاه و قدرت و ثروت مردم چین و دولت چین انجامیده هم هرگز نه تنها از انتخاب این مسیر پشیمان نیستند بلکه بصورت مکرر و حتی در اوج اختلافات تاکتیکی و اقتصادی با امریکا بر ادامه و گسترش و تثبیت این مسیر و غیر قابل برگشت بودن این انتخاب از سوی چین تاکید دارند. خلاصه هدف این مسیر این است که بر خلاف مائو یا شوروی، چین امروز دیگر نمیخواهد جهانی خارج از بلوک حاکم غرب بر اساس ایدئولوژیهای غیر واقعی و ساختگی برای خود بسازد تا بتدریج بلوک غرب و نظم جهانی ان را به اضمحلال بکشاند. بلکه هدف ساده ولی استراتژیک آن این است که به عنوان عضوی از این بلوک وارد بلوک اقتصادی غرب شود و در درون این بلوک با اکتساب همه ارزشها و اصول اقتصادی و حتی فرهنگی حاکم بر این بلوک و بطور خلاصه الگو و سر مشق قرار دادن همه نرمها و استاندارهای غربی در میان دنیای توسعه یافته غربی موقعیت برتر و رهبری را بدست بگیرد. از نظر مقامات چینی این یک برد برد است. هم کشورهای توسعه یافته غربی (به مفهوم یک محفل که ژاپن و کره جنوبی و تایوان هم شامل میشود و اخیرا حتی ویتنام و هند و اندونزی و مالزی و.... بطرف این الگو جهانی و در واقع غریزی و فطری حرکت میکنند) به زندگی مرفه خود ادامه میدهند و هم چین در بین انها ضمن مرفه شدن به دلیل بزرگی ابعاد خود بخود نقش کلیدی و محوری و حتی در نهایت رهبری پیدا میکند.
از همین رو است که تصور برخی مسئولین سیاست خارجی ایران و تحلیلگران حامی نگاه به شرق و چین بر حمایت موثر و قاطع چین از مواضع ایران چیزی جز خوشبینی و بد دانشی محض نیست که ناشی از ادامه همان باقی ماندن این عزیزان در تفکرات دنیای جنگ سرد است. چین امروز حتی اگر به فرض محال واقعا هم بخواهد دیگر نمیتواند از این انتخاب برگردد چون حرکت هزاره خود و روابط و مناسبات اقتصادی خود را بر بودن در داخل بازی و تعامل و تجارت و همکاری با بلوک غرب بر اساس همان نرمها و استانداردهای جهانی کشورهای توسعه یافته غربی تعریف کرده و روزی که مجبور به ترک این راه و بلوک شود روزی است که از نظر مقامات چینی امریکا پیروز اصلی شده و چین شکست مطلق تاریخی خورده. برای همین در مورد ایران یا ونزوئلا یا کره شمالی و حتی روسیه که سهل است حتی می بینید که چین در مورد تایوان که برای مسئولین چینی جنبه ارمانی و حیثیتی دارد باز حاضر نیستند که وارد تخاصم با امریکا و غرب شوند و با این وجود که بی صبرانه چهل سال است که انتظار تحقق برگرداندن تایوان به چین را دارند ولی اگر لازم باشد چهل سال دیگر هم صبر خواهند کرد و حتی در نهایت حاضر به چشم پوشی از تایوان 24 میلیونی ( که از شانکهای یا پکن کم جمعیت تر است) خواهند شد ولی مسیر همکاری و تعامل و همگرایی و همزیستی استراتژیک و صلاح ملت 1.5 میلیاردی خود را با بلوک غرب و امریکا را تغییر نخواهند داد.
همین است که حتی در مورد کره شمالی که نزدیک ترین متحد چین است و با فجیع ترین وضعیت تاریخ اقتصاد خود دست بگریبان است و تنها به 2 میلیون تن غلات مجانی نیاز دارد و هرگونه شورش یا قحطی جمعیت 25 میلیونی کره شمالی میتواند برای چین که مرزهای مشترک چند هزار کیلومتری با کره شمالی دارد فاجعه باشد باز مقامات چین که 650 میلیون تن تولید غلات دارند ولی کوچکترین انحراف اساسی از تحریمهای سخت امریکا و سازمان ملل بر علیه کره شمالی برای دادن اعتبار برای خرید غذا را نمیدهند. حال چطور دوستان انتظار دارند که چین در خاورمیانه بصورت اساسی طرف ایران را بگیرد؟ در واقع یکی از اشتباهات بزرگ سیاست خارجی ما همان تاکید زیاد بر دوستی با چین است. این برای طرف مقابل ما عمل تحریک امیزی است و شاید خرابکاری خیلی اشکار نطنز یا حمله به کشتیهای ایرانی در واقع هشداری از طرف اسرائیل و امریکا به چین هم باشد که خود را وارد خاورمیانه مین گذاری شده نکند. اما در این بین ممکن است چین تنها مانند امروز بصورت تاکتیکی برای حفظ پرستیژ و سود اقتصادی دست به مانورها یا امضا موافقتنامه و ژستهای دیپلماتیک بزنند ولی تنها تا انجایی که مجبور به چالش استراتژیک با غرب و امریکا و اسرائیل ( به معنی لابی بسیار قدرتمند اقتصادی و سیاسی ان در امریکا و اروپا) نشوند.
و در انتها باید هشدار دارد که در دنیا امروی همانطور که در دنیای باستان میگفتند که "همه راهها به روم ختم میشود" باید گفت که " همه راهها به اقتصاد ختم میشود". تعریف امنیت ضمن اینکه نافی داشتن نیروی مسلح مکفی و مجهز دفاعی نیست اما تعریف بسیار گسترده تری پیدا کرده و تعریف امنیت همان تضمین اقتصاد سالمتر در بازار رقابتی و رو به جلو و رفاه و ارامش و توان قدرت خرید برای ملتها است که متاسفانه در این سالها کاملا در ایران از ان غفلت شده و ما متاسفانه از مقام 18 در چند سال پیش به مقام سی اقتصاد جهانی رسیدیم و اگر به خود نیاییم براحتی در دو سال اینده به رتبه 35 نزول خواهیم کرد.
به هر حال بارها از این عدم توجه وحشتناک به اقتصاد و معیشت مردم چه در جنگ و 598 و چه در برجام و چه حالا ضربههای سنگینی خوردیم و متاسفانه میبینید که با وجود همه تعیین خطوط قرمز و ضرب الاجلها و هشدارها و توصیهها باز مسئولین سیاست خارجی ما در وین در حال مذاکره هستند و بر ادامه ان تا حصول به نتیجه علیرغم همه مواضع دیپلماتیک اصرار دارند و مقامات ما از جمله ریاست جمهور روزی نیست که رسما و علنا تاکید نکنند که تحریم باید برداشته شود و برای برداشته شدن تحریم همانطور که در پایان جنگ حاضر شدیم با صدام وارد مذاکره شویم حال هم حاضر به مذاکره با هر کسی از موضع قدرت هستیم و حتی نخست وزیر مخلوع کره جنوبی را بدون اینکه حاضر به تضمین ازادی یک دلار از ذخایر ارزی بلوکه شده ایران شود باز در تهران با پوشش گسترده خبری و رسانهای میزبان میشویم که واقعا تعجب اور است و برای دنیا هیچ پیغامی جز نیاز ایران به ادامه گفتگو بخاطر شرایط اقتصادی ندارد.
همه میدانیم شرایط اقتصاد ایران چگونه است. فقط تاسف این است که چرا مسئولان ما از تجربه خود درس نمیگیرند و مثلا چرا وقتی تجربه جنگ تحمیلی را داشتند که از سال 1365 وضع بازار و درامد نفتی ایران کاهش شدید یافت و در نهایت به تابستان 67 رسیدیم باز در 1398 که ذخایر ارزی ایران بالای 120 میلیارد دلار بود و کاهش اساسی درامد نفتی ایران تازه کلید خورد حاضر به گفتن لزوم مذاکره برای رفع تحریمها نشدیم و حالا در بهار 1400 بر جدیت خود در مذاکره و لزوم رفع تحریمها در سه ماه و تابستان و در واقع وقت اضافه تاکید و اصرار و عجله داریم؟
راه حل هم اگر تجربه و مسئولیتپذیری شجاعانه باشد باید ساده باشد. فقط به همین چند نکته که امد دقت بیشتری کنیم و ببینیم که ایا در این مسیر انتخابی خود نیاز به بررسی مجدد نداریم و ببینیم که همین روسیه و چین که در اوج اختلافات و تضادها با امریکا و غرب در حد لشگرکشی در اکراین یا جنگ سایبری و مانور نظامی در تنگه تایوان و دریای چین جنوبی و حقوق بشر اقلیت مسلمان چین یا اقلیت سیاهپوست امریکا هستند ولی چگونه اجازه نمیدهند که این اختلافات از کنترل خارج شود یا به دشمنی کامل و قطع کامل روابط و تعامل برسد و در دهها مورد و زمینه دیگر که منافع مشترکی با غرب و امریکا دارند بشدت مشغول همکاری و همراهی هستند. از رکورد زدن تاریخی صادرات نفت روسیه به امریکا و اروپا و چین به جای نفت ونزویلا و ایران و یا رکورد زدن صادرات نفت و گاز مایع و سویا و گندم و گوشت امریکا به چین تا ادامه ساخت خط لوله گاز روسیه به آلمان و اروپا و تا افزایش هر روز و بیشتر صادرات چین به امریکا و همکاری دو کشور در مبادله دانشجو و سرمایه و همکاری کامل در تحریمها سازمان ملل بر علیه کره شمالی یا تحریمهای امریکا بر ایران و زمانی که مثلا بایدن پوتین را قاتل خطاب میکند و دهها دیپلمات روسی را اخراج میکند ولی دو هفته بعد این دو مذاکره تلفنی چند ساعته در مورد موارد اختلاف و منافع مشترک برقرار میکنند.
در اهمیت عامل اقتصاد و معیشت در امنیت کشورها در دنیای امروز بی مناسبت نیست به تحلیل تام فریدمن نظریه پرداز و تحلیلگر اصلی این روزهای امریکا که مواضع شدید انتقادی از اسراییل و ترامپ داشت و دارد و از این نظر بارها توسط رسانههای داخل ایران هم از او نقل قول شده در مورد خرابکاری ابسرد بپردازیم که گفت جدا از بحث حضور عوامل سازمانها اطلاعاتی خارجی در ایران و این خرابکاریها اما چیزی که برای مقامات و مسئولان ایرانی باید بشدت هشدار امیز باشد این است که اقتصاد ایران و نحوه توزیع ثروت و شکاف طبقاتی و وضع معیشتی درصد بزرگی از ملت ایران چنان دچار مشکلات شده و دستگاههای سیاسی و اقتصادی و تبلیغی و رسانههای ایران در تبیین و توجیه و تعدیل این شرایط اقتصادی چنان عملکرد ضعیفی داشتند که به هر حال سرویسهای امنیتی خارجی با خرج چند هزار دلار چنین گسترده میتوانند افرادی در ایران و در حساس ترین مراکز و سایتها و سازمانها جذب یا نفوذ دهند.
به هر حال اجازه میخواهم این یادداشت را با یک هشدار صریح و بدون تعارف نه از سوی تام فریدمن امریکایی بلکه از سوی خودمان به پایان برسانیم و ان اینکه اقتصاد کشور و ملت ایران با توجه به حتمی بودن ادامه بدنه اصلی تحریمها و کاهش ذخایر ارزی کشور امکان ادامه نامحدود مسیر فعلی را بدون بررسی و تصمیمهای بزرگ و فداکارانه ندارد. برخی مواقع شجاعت تغییر مسیر و همزیستی از شجاعتی که در میدان جنگ نیاز است بیشتر است. متاسفانه در این سه سال اخیر تنها به این جهت که بتوانیم دلار مورد نیاز را بصورت دستوری و 4200 تومنی یا ترجیحی و ارزان بدون هر گونه اینده نگری در اختیار رانتمنها و ویژه خوارها و ...قرار دادیم که عملا اگر تخریب و خساراتشان به اقتصاد و کیان کشور دهها برابر خرابکاریهای نطنز و دغوظ اباد و ابسرد و.... نباشد کمتر نیست. اگر باز هم بر عدم لزوم بررسی و بازنگری این مسیر و نظرات خود اصرار و تاکید کنیم تا از خود چهره مستحکم نشان دهیم متاسفانه باید شاهد وضعیت بس سختتر اقتصاد و معیشتی و در نتیجه امنیتی و سیاسی و ریسکهای سنگین آن باشیم. در شرایط امروز نیاز به تصمیمات قرن جدید در حد همان تصمیمات چین در چهل سال گذشته داریم.